اطناب

معنی کلمه اطناب در لغت نامه دهخدا

اطناب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ طنب. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ طُنُب ، بمعنی طناب که سراپرده های خیمه بدان بسته شود. ( آنندراج ). رسنهای خیمه. ( از منتخب ). ( از غیاث اللغات ). ج ِ طُنُب و طُنب. ( متن اللغة ). رسنهای دراز از ریسمانهای خیمه و رسنهای کوتاه که بدان دامن خیمه به میخ بندند. ( از متن اللغة ) : در حضیض آن اطناب سحاب کشیده شدی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 338 ). ورجوع به طُنب و طُنُب شود. || اشعه خورشید. ( از متن اللغة ). کشیدن خورشید اطنابش را؛ طلوع کردن آن. ( از اقرب الموارد ). || دراز کشیدن خورشید شعاع را؛ غروب کردن آن. ( از اقرب الموارد ).
اطناب. [ اِ ] ( ع مص ) سخت وزیدن باد در غبار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اطناب باد؛ بشدت وزیدن آن در غبار. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || پی یکدیگر رفتن شتران. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). رسیدن برخی از شتران به برخی در سیر. ( از متن اللغة ). || دور و دراز رفتن نهر.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اطناب نهر؛ دور شدن جریان آن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || اطناب در دویدن ؛ رفتن به اجتهاد و مبالغه. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || بلاغت آوردن شاعر در وصف و مبالغه کردن مدح باشد یا ذم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اطناب در وصف ؛ مبالغه کردن و اجتهاد در آن و اطناب در سخن ؛ مبالغه کردن و راه دوررفتن در آن. ( از متن اللغة ). اطناب شاعر و جز وی در سخن ؛ بلاغت آوردن در وصف خواه مدح باشد و خواه ذم و مبالغه کردن در کلام. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || دراز کشیدن عبارت و لفظ را. خلاف ایجاز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دراز گفتن سخن و بسیار گفتن. و با لفظ آوردن و دادن و رفتن مستعمل. ( آنندراج ). دراز کردن و طول دادن در کلام. ( فرهنگ نظام ). طول کلام و مبالغه در آن و اغراق. ( ناظم الاطباء ). و در بهار عجم نوشته که اطناب به لفظ دادن و آوردن و رفتن مستعمل. ( غیاث ). مبالغت کردن در سخن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤید الفضلاء ). بسیار گفتن. ( زوزنی ). دراز کردن سخن را. ( یادداشت مؤلف ). و در تداول علم معانی ، گزاردن مقصود به بیشتر از عبارت متعارف است. ( از تعریفات جرجانی ). خبر دادن به مطلوب یعنی معشوق به سخنی دراز است زیرا مقصود متکلم فزونی سخن در نزد مطلوب است از اینرو که مایه فزونی نظر وی گردد. و نیز گفته اند اطناب لفظ زاید بر اصل مقصود است. ( از تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون از جرجانی آرد: اهل بلاغت گویند: اطناب و ایجاز مهمترین انواع بلاغت است چنانکه از برخی آورده اند که گفته است : بلاغت عبارت است از اطناب و ایجاز و صاحب کشاف آرد: همچنانکه بلیغ باید در مورد اجمال به ایجاز سخن پردازد، سزاست که وی در جای تفصیل نیز سخن را بسط دهد چنانکه هنگام سخن گفتن با محبوب سخن را بدرازا می کشانند زیرا فزونی سخن گفتن مایه درازی مصاحبت و فزونی توجه محبوب می گردد همچون پاسخ موسی درباره پرسش حق تعالی : «ما تلک بیمینک یا موسی ؟» که گفت : «هی عصای اتوکاء علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری » - انتهی. و درباره اینکه آیا مساوات واسطه میان ایجاز و اطناب است و اگر هست آیا داخل در ایجاز می باشد یا نه ؟ اختلاف نظر است. سکاکی و گروهی مساوات را واسطه می دانند ولی آن را نه ناپسند دانندو نه مذموم ، زیرا مساوات را به سخنان متعارف مردم عامه تفسیر کرده اند که گفتار آنان جنبه بلاغت ندارد وایجاز را عبارت از ادای مقصود به کمتر از گفتار متعارف دانسته و اطناب را به ادای سخن به بیشتر از حد متعارف تعریف کرده اند. و ابن اثیر و گروهی مساوات را واسطه نمی دانند و گویند: ایجاز تعبیر کردن از مقصود به لفظی غیرزاید، و اطناب به لفظی زایدتر است. و قزوینی گوید نزدیکتر بصواب آن است که گفته شود: شیوه تعبیر پسندیده آن است که مقصود را یا بلفظی مساوی با اصل مراد ادا کنند و یا با کمتر از آن ، اما وافی به مقصود، و یا زاید بر آن برای فایده ای. نخست را مساوات و دوم را ایجاز و سوم را اطناب گوییم... و نیز سکاکی برای ایجاز دو معنی قائل شده است : یکی آن که سخن کمتر از تعبیر متعارف باشد و دیگر آن که کمتر از حدی باشد که مقتضی ظاهر مقام است و میان ایجاز و اختصارتفاوتی نیست... و برخی بر آنند که اطناب همان اسهاب است ولی حقیقت آن است که اسهاب اخص از اطناب است زیرا اسهاب چنانکه تنوخی و دیگران گفته اند عبارت از تطویل سخن است خواه برای فایده ای باشد و خواه نباشد.

معنی کلمه اطناب در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ طنب ، ریسمان ها، بندها.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بسیار گفتن . ۲ - (اِمص . ) پرگویی . ۳ - تطویل کلام و مبالغه در آن به حدی که از اقتضای تفهیم مقصود تجاوز کند. مق ایجاز.

معنی کلمه اطناب در فرهنگ عمید

ریسمان ها.
۱. دراز کردن سخن، پرگویی، طول کلام.
۲. [مقابلِ ایجاز] (ادبی ) به کار بردن لفظ بسیار برای معنی اندک.

معنی کلمه اطناب در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) دراز گفتن بسیارگفتن . ۲ - ( اسم ) دراز گویی پرگویی . ۳ - تطویل کلام و مبالغه در آن بحدی که از اقتضای تفهیم مقصود تجاوز کند مقابل ایجاز .

معنی کلمه اطناب در دانشنامه آزاد فارسی

اِطناب
در علم معانی به کار بردن کلمات بسیار برای معنی اندک به منظور روشنگری، تأکید اعتراض و غیره. اطناب متضاد ایجاز است. اطنابی را که رعایت غرضی در آن نشده باشد اطناب مُمِلّ (ملال آور) می خوانند و آن را در مقابل ایجاز مُخِلّ می آورند.

معنی کلمه اطناب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اطناب به ادای مقصود به بیشتر از الفاظ متعارف، به اقتضای مقام اطلاق می شود.
دو قسم اصلی علم بلاغت ، « ایجاز » و «اطناب» است؛ به طوری که برخی گفته اند بلاغت چیزی جز ایجاز و اطناب نیست. اطناب در کلام ، مقابل ایجاز در کلام است. ایجاز یعنی ادای مقصود به کمتر از عبارت متعارف ومعمول، واطناب به معنای ادای مقصود به بیشتر ازعبارت متعارف و معمول به اقتضای مقام است.
دیدگاه ها
برخی گفته اند ایجاز، تعبیر از مقصود به لفظ غیرزائد بر میزان متعارف است؛ درحالی که در اطناب از الفاظ زائد بر مقدار متعارف استفاده می شود. لازمه بیان اخیر، نبودن واسطه میان ایجاز و اطناب است؛ درحالی که در تعریف نخست، میان ایجاز و اطناب واسطه ای به نام «مساوات» تصور می شود؛ یعنی ادای مقصود به الفاظ متعارف؛ نه بیشتر و نه کمتر.برخی معتقدند اطناب و اسهاب یک معنا دارند. در مقابل، عده ای اطناب را اخص از اسهاب دانسته اند؛ به این معنا که اسهاب را تطویل در کلام دانسته اند، اعم از این که این تطویل فایده ای داشته باشد یا نه؛ ولی تطویل دراطناب، همراه فایده است.
اقسام
اطناب بر دو قسم است: ۱. اطناب به بسط ؛ ۲. اطناب به زیادت .توضیح هر یک در مدخل مربوط آمده است.

معنی کلمه اطناب در ویکی واژه

بسیار گفتن.
پرگویی.
تطویل کلام و مبالغه در آن به حدی که از اقتضای تفهیم مقصود تجاوز کند. مق ایجاز.
جِ طنب ؛ ریسمان‌ها، بندها.

جملاتی از کاربرد کلمه اطناب

درازگویی یا اطناب اصطلاحی است در ادبیات که به بیشتر بودن الفاظ از معانی دلالت می‌کند و در نقطه مقابل ایجاز قرار دارد. درازگویی اگر ملال‌آور نباشد، دارای ارزش ادبی و هنری است.
و معلوم است که ملک به رای صایب و فکرت ثاقب خویش مستقل است و از شنودن این ترهات مستغنی، و هر مثال که دهد جز به تلقین دولت و الهام سعادت نتواند بود. و به دست بندگان همین است که در تقریر نصایح اطناب لازم شمرند. مگر بعضی از حقوق اولیای نعم به ادا رسد. و بنده این قدر مقرر می‌گرداند که: اگر رای ملک بیند که زبان‌های خاص و عام ثنای او را گویان باشد و دل‌های او را جویان.
شرایف فحاوی از صحایف فتاوی باز جست و جزوی چند که نسخه اقتباس فواید باشد و معنی اقتناس شوارد در قلم آورده، قانون ترتیبی بر آن نهاد که هر که باشد، هر چه خواهد، بی شایبه کلفت و سابقه معرفت از مطالعه فهرست آن کشف تواند کرد و چون از نقل تمام رسایل نوع اطنابی در تالیف کتاب حاصل میشد که مایة انزجار طبع طالب و انفصام عقد مطالب میگشت، اضطرارا مطالبی چند که موهم تکربر بود بر خامة تحریر نرفت، فقراتی نیز که بر مثال زلف خوبان دلبند و دراز بود مانند شب وصل کوتاه و دلنواز آمد و هر چه چون کار مردان آزاده مجمل و معقد افتاده بود چون روی ترکان ساده روشن و گشاده شد. غرایب دقایق که از یکدیگر وحشت غزال چین داشتند بیک مرتع امن و منهل عذب مانوس گشتند، غوانی معانی که در حجله افصح اللغات پرده نشین بودند بر کوی لفظ دری چهره دلبری گشوده:
دراز گشت سخن چند درد دل گویم چونیست مستمعی پس چه فایدت ز اطناب
ز آمد شد باد اطنابشان گسسته ز هم چون عهود لئام
نثر این کتاب از لغات ، جملات و عبارات عربی خالی نیست و همین امر تا حدی از روانی و سلامت آن کاسته است. کثرت لغات عربی، استفاده از ایات و احادیث ،اوردن ضرب المثل و اشعار عربی ، در امیختگی نظم و نثر، اطناب و وفور صناعات بدیعی و موسیقایی بودن کلام در این اثر مشاهده میشود.
راستی لطف سخن موجز و پر معنی راست بیشتر زین نتوان کرد در این باب اطناب
این کتاب به لحاظ سبک و سیاق در زمرهٔ مقامات جای می‌گیرد. با این حال، به‌رغم این که دشوارنویسی و اطناب در مقامه‌های نویسندگان پیشین متداول بود، حکایات گلستان، موجز و تا سرحد امکان نزدیک به زبان عامه نوشته شده‌است. داریوش رحمانیان، استاد تاریخ، با استناد به تعداد زیاد حکایاتی که در مورد سیاست در این کتاب موجود است، این کتاب را صورتی از اندرزنامه (سیاست‌نامه) می‌داند و سعدی را پیرو سنت اندرزنامه‌نویسی قلمداد می‌کند.
و اخبار در امر به خوف و فضیلت آن بی شمار و ذکر همه آنها باعث اطناب بلکه محتاج به کتاب علیحده ای است
خیمه جاه تو را حد زمان باد اطناب وان طنابش همه پیوسته به اوتاد دوام
ز چتر علم که بر عالمست سایه فکن مشیدست باوتاد حلم او اطناب
کتاب شفاء، مشتمل بر فنون طبیعیات، منطق، الهیات و ریاضیات است؛ به این صورت که مباحث هر علمی به فنونی، و مباحث هر فنی به مقالاتی، و مباحث هر مقاله‌ای به فصولی تقسیم شده و در هر فصل، مسائل، با حوصله و تفصیلی که شایستهٔ آثار علمی است، بدون تکرار و اطناب، مورد بررسی قرار گرفته است.
طیب الله ختم کن وحشی که به اطناب شد سخن منجر
تا نه بر مسمار ذاتت محکم الاطناب شد کی شدی افراشته این خرگه زرین قباب