ازعاج

معنی کلمه ازعاج در لغت نامه دهخدا

ازعاج. [ اِ ] ( ع مص ) از جای برکندن. از جای برانگیختن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). برخیزانیدن. ( غیاث اللغات ). جنبانیدن. ( غیاث ). قلع از مکان. || برآوردن. ( غیاث اللغات ). قطع کردن. || بیرون آوردن. بیرون کردن لشکر را. از پیش برداشتن : پیش از تفاقم شر و اشتعال نائره ٔایشان بکفایت مهم ایشان قیام نمایند و بر ازعاج و ارسال ایشان قناعت نکرد خویشتن از بلخ نهضت فرمود و برعقب ایشان بیامد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 174 ). شمس المعالی قابوس دو هزار مرد از گردان شاهجان بمدافعت او [ منتصر ] فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردندو او بجانب بیار افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 233 ). بعد از دو روز ملکه امرا و اعیان کبراء شهر را بخواند و گفت سلطانی بزرگ است که بظاهر شهر نزول کردست و اتابک را قوت ازعاج و اطراد او نه. ( جهانگشای جوینی ). ملک ماوراءالنهر بدو ارزانی داشت و او را ازعاج نکرد. ( جهانگشای جوینی ). خویشتن را بیمار زار ساخته از آنجا ازعاج او واجب شمردند. ( جهانگشای جوینی ). یرلیغها اصدار فرمودند مشتمل بر آنکه ما بر عزیمت قلع قلاع ملاحده و ازعاج آن طایفه از حکم یرلیغ قاآن میرسیم. ( رشیدی ). || گسیل کردن. فرستادن. || بی آرام ساختن. ( منتهی الارب ). بستوه آوردن.

معنی کلمه ازعاج در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - از جا برکندن ، از جا برانگیختن . ۲ - بریدن . ۳ - فرستادن . ۴ - بی آرام ساختن . ۵ - راندن .

معنی کلمه ازعاج در فرهنگ عمید

۱. طرد کردن، بیرون کردن.
۲. حرکت دادن، جنباندن.

معنی کلمه ازعاج در فرهنگ فارسی

ازجابرکندن، ا جابرانگیختن، جنباندن، بر آوردن، برخیزانیدن، بی آرام ساختن
( مصدر ) ۱ - از جای برانگیختن برخیزانیدن جنبانیدن قلع از مکان . ۲ - بر آوردن قطع کردن . ۳ - بیرون آوردن بیرون بردن لشکر را . ۴ - گسیل کردن فرستادن . ۵ - بی آرام ساختن بستوه آوردن .
از جای برکندن قطع کردن

معنی کلمه ازعاج در ویکی واژه

از جا برکندن، از جا برانگیختن.
بریدن.
فرستادن.
بی آرام ساختن.
راندن.

جملاتی از کاربرد کلمه ازعاج

این مهر توام در دل ازعهد الست افتاد پاید چو سواد از مشک ماند چو بیاض ازعاج
خود دیدن، مجاهده‌ای عظیم باشد و مکابدتی الیم، و ایزد جَلَّ وَ عَلَا، کشتنِ بندگان خویش و ازعاج و اخراجِ ایشان از آرامگاه و مأوایِ اصلی برابر می‌فرماید، اَنِ اقتُلُوا اَنفُسَکَم اَوِ اخرُجُوا مِن دِیَارِکُم ، امّا مرد آنست که چون ضرورتی پیش آید، محملِ عزم بر غواربِ اغتراب بندد و چون قمر عرصهٔ مشارق و مغارب بپیماید و چون خورشید زین بر مناکبِ کواکب نهاده می‌رود.
امید را ز عطاهای او بود سیری نیاز را ز جهان بدل او کند ازعاج
قوله: «أَ لَمْ تَرَ» یا محمد: «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ»، ای سلطناهم علیهم بالاغواء و ذلک قوله: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ» الایه... و قیل قیضنا لهم الشّیاطین مجازاة علی کفرهم کقوله: «وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» و قیل «ارسلنا الشیاطین علیهم» ای خلینا الشّیاطین و ایاهم فلم نعصمهم. قوله: «تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» ای تزعجهم ازعاجا حتی یرکبوا المعاصی. و الازّ و الهزّ واحد و هو التحریک و الازیز الغلیان، و منه الخبر