جدری

معنی کلمه جدری در لغت نامه دهخدا

جدری. [ ج َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب بقریه جدر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). این نسبت قیاسی است وبرخلاف قیاس جیدری نیز آمده است. ( از تاج العروس ).
جدری. [ ج ُ ] ( ع اِ ) نوعی از آبله که بر اقدام اطفال پدیدآید. به فارسی چیچک گویند و در صراح بضم اول و فتح ثانی و فتحتین هم آمده است.( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). دانه های ریز قرمزرنگی است که سر آنها سفید است و در تمام یا بیشتر بدن پراکنده میشود و آن را نقطه دار میسازد. ( از قطر المحیط ).
جدری. [ ج َ دَ ] ( ع اِ )آبله و چیچک. ( ناظم الاطباء ). جُدری و جُدَری. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به جُدری شود.
جدری. [ ج ُ دَ ] ( ع اِ ) آبله و چیچک.( ناظم الاطباء ). جَدری و جَدَری. ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). ماهه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به جدری شود. فی الحدیث : «الکماةُ جدری الارض » شبهها به لظهورها من بطن الارض کما یظهر الجدری من باطن الجلد و اراد به ذمها. ( از اقرب الموارد ). مؤلف تاج العروس آرد: بضم جیم و فتح آن دو لغت است و دال در هرحال مفتوح است. و آن قرحه هائی است در بدن که از پوست سر درمی آورد و پر از چرک است و آن بیماری معروفی است [ آبله ] که هرکس در طول عمر یکبار به آن مبتلا میشود. شیخ ما گوید، گویند اول بار قوم فرعون به این عذاب گرفتارشدند و سپس در میان مردم باقی ماند و عکرمه گوید اول بار ابرهه به این مرض مبتلا شد. ( از تاج العروس ).

معنی کلمه جدری در فرهنگ معین

(جُ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) آبله ، نوعی آبله که بر پاهای کودکان پدید آید، چیچک .

معنی کلمه جدری در فرهنگ عمید

آبله، چیچک.

معنی کلمه جدری در فرهنگ فارسی

( اسم ) آبله نوعی از آبله که بر پاهای کودکان پدید آید چیچک . یا جدری کاذب . آبله مرغان
منسوب بقریه جدر این نسبت قیاسی است و بر خلاف قیاس جیدری نیز آمده است .

معنی کلمه جدری در ویکی واژه

آبله، نوعی آبله که بر پاهای کودکان پدید آید، چیچک.

جملاتی از کاربرد کلمه جدری

ابراهیم بن بُکَّس (?-۹۷۱م) پزشک، مترجم و آموزگار پزشکی عراقی در بیمارستان عضدی در سدهٔ چهارم هجری بود. ابن ابی‌اصیبعه دربارهٔ ترجمه‌های او به زبان عربی نوشته است و آن را ستوده است. مقالة فی الجدری و الاقرباذین از آثار به‌جای ماندهٔ اوست.
سطح چمن که بود چو گردون پر از نجوم اینک ز سنگ ریزه نماید مجدری
تا قبل از اینکه محمد بن زکریای رازی کتاب «الجدری و الحصبه» را بنویسد آبله با سرخک یکی گرفته می‌شد رازی در این کتاب که کهن‌ترین و مهم‌ترین کتابی است که پیرامون آبله و سرخک نوشته شده است، این دو بیماری را دو بیماری جداگانه دانسته به بیان تفاوت‌های ان دو پرداخت.
و قرح و قرح دو لغت است چون ضعف و ضعف، شهد و شهد فراء گفت: چون بفتح گویی عین جراحت است و چون بضمّ گویی أ لم جراحت است. و گفته‌اند: بضمّ اسم است، و بفتح مصدر. و معنی قرح در اصل خلوص است، و منه القریحة خالص الطّبیعة. و ماء قراح: خالص من الکدر، و القراح من الأرض: خالص الطّین، و رجل قرحان: اذا لم یصبه جدریّ و لا حصبة. پس جراحت را بدان قرح گویند، لخلوص الألم الی نفس صاحبها.
تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ یعنی: بطین مطبوخ کالآجر. و قیل: اوّلها حجر و آخرها طین، ما وقع منها حجر علی رجل الّا خرج من الجانب الآخر و ان وقع علی رأسه خرج من دبره. و هو اوّل یوم ظهر الجدریّ فی الارض ظهر من تلک الاحجار. قال ابن عباس: رأیت فی دار امّ هانی بنت ابی طالب قفیزین من الحجارة الّتی رمی بها بِأَصْحابِ الْفِیلِ. و کانت مخطّطة بحمرة کانّها جزع ظفار. و قالت عائشة: رأیت قائد الفیل و سائسه بمکّة اعمیین مقعدین یستطعمان.
از قطرات جرعه‌ها ژالهٔ زرد ریخته یافته چون رخ فلک پشت زمین مجدری
ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری در بزم برکف خدمت باد بیزن است
فرستاده بر جدری آمد برون یکی باد پی کوه کوهان هیون
پیرامنت چو حلقه زند زلف مشکبار باغ شقایقی که به سنبل مجدری