آخر دست

معنی کلمه آخر دست در لغت نامه دهخدا

( آخردست ) آخردست. [ خ ِ دَ ] ( اِ مرکب ) آخربار. || پایان خانه ، و مرادف آن صف نعال و پای ماچان است. || داو آخر قمار که دست آخر هم گویند. || آخر و پایان کار.

معنی کلمه آخر دست در فرهنگ معین

( آخردست ) (خَ. دَ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) ۱ - آخربار. ۲ - پایین اتاق .

معنی کلمه آخر دست در فرهنگ عمید

( آخردست ) ۱. دست آخر، پایان کار.
۲. (اسم ) پایین اتاق، صف نعال.
۳. نوبت آخر.
۴. سرانجام.

معنی کلمه آخر دست در فرهنگ فارسی

( آخر دست ) ( اسم ) ۱ - آخر بار . ۲ - پایین اطاق صف نعال پای ماچان . ۳ - داو آخرقمار دست آخر. ۴ - آخر پایان کار.
آخر بار

معنی کلمه آخر دست در ویکی واژه

آخردست
سرانجام، عاقبت. وارو واژه دست‌آخر. آخردست، جیب و بغل خودش را خالی کرد. «جمال‌زاده»

جملاتی از کاربرد کلمه آخر دست

صائب از فیض ندامت کار من بالا گرفت شهپر توفیقم آخر دست بر هم سوده شد
شوخی مژگانت آخر دستبردی می کند سر به صحرا می دهد دیوانه وار آیینه را
و رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه تنها بمسجد نشسته بود عتبه بیامد و با رسول علیه السلام برفق و بحرمت سخن در گرفت گفت: یا محمد ما ترا از خویشتن دانیم و مکانت و منزلت خود در نسب قریش شناخته‌ایم: امّا کاری عظیم با ایشان بر دست گرفته‌ای، جمع ایشان پراکنده کردی، پیران ایشان را حرمت برداشتی، خدایان ایشان را عیب کردی، دین پدران بباد بردادی، اکنون چند سخن از من بشنو و در ان نظری کن، چند چیز بر تو عرضه کنم و اختیاری بکن. رسول (ص) فرمود: قل یا ابا الولید هان بگو تا چه خواهی گفت ای بو الولید. عتبه گفت: یا ابن اخی اگر این کار که بیش گرفته‌ای و این دین که تو آورده‌ای مقصود تو جمع مال است ما ترا چندان مال جمع کنیم که در قریش هیچ کس از تو توانگرتر نباشد، و اگر شرف و سیادت و سروری میخواهی ما ترا بر همه قریش لا بل بر همه عرب سرور و مهتر کنیم، و اگر غلمت شهوت ترا رنجه میدارد ده زن از کرایم قریش بزنی بتو دهیم، و اگر ریّی بتو می‌آید از روی کهانت ترا درمان ساز پدید کنیم، اگر شعرست که در صدر تو میجوشد، عجب نیست که شما بنی عبد المطلب را در شعر آن قوت و قدرت هست که دیگران را نیست، و رسول خدا خاموش همی بود تا سخن بآخر راند. آن گه فرمود: یا با الولید همی بگفتی و از گفت خود فارغ شدی؟ گفت: نعم فارغ شدم حضرت مصطفی علیه الصلاة و السلام گفت اکنون از من بشنو تا من نیز خواندنی برخوانم، در گرفت گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا.. تا آخر این آیت برخواند که فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ و گفته‌اند، تا آیت سجده بر خواند و رسول علیه السلام سجود تلاوة کرد، و عتبه در شنیدن کلام حضرت خداوند جل جلاله چنان مبهوت و مدهوش گشت که جای سخن در وی نماند و بآخر دست بر دهن رسول نهاد و گفت: بحق رحم که نیز نخوانی که طاقتم برسید و درین سخن سرگردان و حیران شدم. برخاست و چون متحیّری بخانه خود باز شد و بانجمن قریش که در انتظار وی بودند بازنگشت. بو جهل گفت: ای معشر قریش عتبه بر ما بازنگشت ترسم که صابی شد و در طعام محمدش رغبت افتاد، همه برخاستند و بخانه عتبه شدند بو جهل او را گفت: ترانه بران صفت می‌بینیم که برفتی، همانا که بطعام محمد رغبت کردی و باو میل داری، اگر ترا حاجت است تا ترا چندان مال دهیم که از طعام محمد بی‌نیاز شوی. عتبه از ان سخن در خشم شد و سوگند یاد کرد که هرگز با محمد سخن نگوید، آن گه گفت: من سخن خویش با محمد بگفتم و او بجواب من سورتی بر خواند، و اللَّه که هرگز مانند آن سخن نشنیدم! نه شعر بود و نه سحر و نه کهانت، کار بجایی رسید که دست بر دهن وی نهادم و او را سوگند دادم که بس کند خواندن آن که حیران شده بودم و دلم زیر زبر گشته. اکنون میگویم شما را اگر فرمان من برید: رای من آنست که این مرد را فرو گذارید با دین خویش و تعرّض او نرسانید و بر عداوت او نکوشید که آن سخن که من از وی شنیدم ناچار آن را عاقبتی است و در ان بسته‌کاری و چیزی، او را بعرب باز گذارید، اگر عرب بدو دست یابند خود شغل شما کفایت کردند و اگر او بر عرب دست یابد ملک او ملک شماست عزّ او عزّ شما. بو جهل گفت: چنان می‌دانم که سحر او در تو اثر کرده و ترا از حال خود بگردانیده. عتبه گفت رای من اینست، شما هر چه خواهید میکنید.
پربیننده‌ترین مجموعه تلویزیونی شبکه ئی‌ان‌ای، وکیل وو خارق‌العاده است که از آمار بینندگان در سراسر کشور با رتبه‌بندی ۰٫۹٪ در قسمت اول به ۱۷٫۵۳۴٪ در قسمت آخر دست پیدا کرد و به هشتمین درام پربیننده در تاریخ تلویزیون کابلی کره جنوبی تبدیل شد.
آخر دست بر آرد اثر دولت شاه زنهادش به سم اسب وپی پیل دمار
دست عرفی از گریبان، کس جدا هرگز ندید خواهد آخر دست در چاگ گریبان باختن
اگر چه مدتی رنجی کشیدی برآخر دست در گنجی کشیدی
مگر لطف تو باشد دستگیرم ز پای افتادم آخر دست گیرم
کوشش زمینگیرم برعروج بینش تاخت خارپای شمعِ آخر دستگاه مژگان شد
بر سر زلفت به هیچ حیلتی آخر دست نجستیم و از کمند نجستیم
به اول دست را خارش خوش افتد به آخر دست بر دست آتش افتد