آتش پای

معنی کلمه آتش پای در ویکی واژه

آتش‌پای
(مجاز): تندرو، چالاک، تیزرو.
بی‌قرار و مشتاق.

جملاتی از کاربرد کلمه آتش پای

چون به جولان گرم گردد شوق آتش پای من می شود انگشت زنهار بیابان گردباد
چوخشم آتش پای وچوصبرآهن خای چومرگ ناگه گیروچوعمرخوش رفتار
بسوزانم درآتش پای تا سر ز من بشنو چوهستی شاه و سرور
چون صبح اگر چه آتش پایم، فسرده‌ام چون سایه آن زمان که سوارم پیاده‌ام
راه عشق است این، به آتش پایی خود پر مناز خار این وادی مکرر برق را در پا نشست
بماند آن رخش آتش پای سرکش گرفت ماه شد در برج آتش
اشهبی همچو شهاب آتش پای نعل او چون مه نو گردون سای
آیت از روی برد و عقل از رای تو سوی نان هنوز آتش پای
« بسم الله» آن نامی است که موسی بن عمران علیه صلوات الرحمن صد هزار شمشیر و شمشیرزن و نیزه و نیزه باز، لشکر آهن خای آتش پایِ فرعون را به عصایی به قوت این نام زیر و زبر کرد.« بسم الله» آن نامی است که موسی بن عمران، دوازده شاهراه خشک از بهر گذشتن بنی اسرائیل پیدا کرد در دریا و گرد از دریا برآورد.«بسم الله» آن نامی است که عیسی بن مریم بر مرده خواند، زنده شد. سر از گور برآورد موی سپید گشته از هیبت این نام. ای منکر سئوال گور از منکر و نکیر! مگر قصهٔ عیسی را منکری که به آواز عیسی، مرده سر از گور برکرد؟ چرا به آواز منکر و نکیر، سر از کفن بیرون نکند و جواب نگوید؟«بسم الله» آن نامی است که هر روز چندین لنگ و مبتلا و رنجور و نابینا، بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جمع شدندی هر بامدادی، چون او از اوراد فارغ شدی، بیرون آمدی، این نام مبارک بر ایشان خواندی، همه بی علت، با تمام صحت و قوت به منزل های خود روان شدندی،« بسم الله» ، آن نامی است که مصطفی صلوات الله علیه شب مهتاب مه چهارده، گرد کعبه طواف می کرد و در مکه از غایت گرما اغلب خلق به شب گردند ابوجهل او را دید، خشم کرد و حسدش بجوشید. از جوش کف کرد و گفت:
عنان سیر و دور آسمانها به دست شوق آتش پای عشق است