معنی کلمه برج در لغت نامه دهخدا
برج. [ ب َ رَ] ( اِ ) علم و رایت معطر و خوشبوی. ( ناظم الاطباء ).
برج. [ ب َ رَ ] ( اِ ) رستنی باشدکه آنرا اکر ترکی گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ). وج. ( بحر الجواهر ). بحرالجواهر در ذیل کلمه وج گوید فارسی آن برج است. رجوع به بحرالجواهر شود.
برج. [ ب َ ] ( اِ ) در تداول مقابل خرج. آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است. خرجهای غیرضروری. ( یادداشت مؤلف ).
برج. [ ب ُ ] ( ع اِ ) کوشک. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ) ( مهذب الاسماء ). قصر. ( از اقرب الموارد ). کاخ :
بیار آن ماه را یک شب درین برج
که پنهان دارمش چون لعل دردرج
نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه
ببرج او فرود آیند ناگاه.نظامی.چندانکه از نظر غایب شد ببرجی رفت و درجی بدزدید. ( گلستان ). || کرانه قویتر قلعه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حصن. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رکن و حصن. ( از اقرب الموارد ). ج ، ابراج و بروج ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( زمخشری ). قلعه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بنای قلعه مانند اما بسیار کوچک شبیه برجهایی که در باروی شهر سازند. برخی از برجها که در ایران یا خارج از ایران اهمیت هنری یا تاریخی دارد فهرست وارعبارت است از: برج بابل. رجوع به بابل شود. برج رِسْکِت ، واقع در بخش مرکزی شهرستان ساری. برج طغرل ، که برج آجری مدوری است در شهر ری و محتملاً از قرن هشتم هجری است. برج کاشانه ، که برج مضرس بلندی است در بسطام مجاور مسجد جمعه آنجا و از آثار قرن هشتم هجری است. برج کشمر، که برج مضرس بلند با گنبد مخروطی از آثار قرن هفتم است در شهر کاشمر خراسان. برج لاجیم ، که برج مدور آجریست نزدیک آبادی لاجیم از بخش سوادکوه شهرستان ساری دارای دو کتیبه پهلوی و کوفی مورخ 430هَ. ق. برج لندن ، واقع در لندن. برج مهماندوست ، برج آجری در آبادی مهماندوست دامغان از آثار قرن پنجم هجری دارای کتیبه کوفی.