تخلل

معنی کلمه تخلل در لغت نامه دهخدا

تخلل. [ ت َخ َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) به میان گروهی در شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درآمدن در میان کسان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). در میان قوم شدن. ( آنندراج ). درآمدن در میان کسان یا در خلال خانه های آنان. ( از اقرب الموارد ). || درآمدن در حوالی قوم. || سپری شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سپری شدن چیزی. ( آنندراج ). || به یکی از جای مخصوص باریدن باران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باران به یک جایی مخصوص باریدن. ( آنندراج ). باریدن باران در جایی مخصوص ، نه همه جا. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || جستن رطب را در میان شاخه ها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تخلل َ الرُطب َ؛ طلبه خلال َالسَعَف بعد انقضاءالصرام. ( اقرب الموارد ). || سوراخ نافذ کردن در چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نفوذ کردن چیزی در چیزی : تخلل الشی ُٔ فیه ؛ نفذ. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || زدن کسی را پیاپی به نیزه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || خلال کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). خلال کردن در دندان. ( منتهی الارب ). خلال کردن دندان. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پاک کردن آنچه در میان دندانها است. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || انگشتان در میان یکدیگر آوردن در وضو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تخلل در فرهنگ معین

(تَ خَ لُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) به میان مردم رفتن . ۲ - در چیزی رخنه کردن . ۳ - (مص م . ) خلال کردن دندان .

معنی کلمه تخلل در فرهنگ عمید

۱. در میان قوم شدن.
۲. درآمدن در میان مردم.
۳. در چیزی نفوذ کردن و رخنه پیدا کردن.
۴. چیزی از لای دندان درآوردن، خلال کردن دندان.

معنی کلمه تخلل در فرهنگ فارسی

( مصدر ) خلال کردن دندان .

معنی کلمه تخلل در ویکی واژه

به میان مردم رفتن.
در چیزی رخنه کردن.
خلال کردن دندان.

جملاتی از کاربرد کلمه تخلل

تو خلیلی و در تو عشق خدای متخلل شده ز سر تا پای
ز آنکه هرجا دوئی بود درشیء متخلل بود در او جزوی
«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» ای اعطت ثمرها و ادّت ریعها تاما ای کلّ واحدة منهما، فلذلک لم یقل آتتا، «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ» ای من اکلها، «شَیْئاً» ای لم ینقص ممّا عهد، «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» ای شققنا فی المکان المتخلل بینهما جنب الزّرع اخبر اللَّه سبحانه و تعالی عن اتّصال عمارتهما و کمال تأدیة حملهما من نخلهما و اعنابهما و اخبر انّ شربهما کان من نهر جار و هو من اغزر الشرب.
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ فان افطر یوما متعمّدا او نسی النیة یجب علیه استیناف شهرین، و ان افطر بعذر المرض او السفر، ففیه القولان: و ان تخلل صوم الشهرین زمان لا یصحّ فیه الصوم، کالعیدین و ایام التشریق و ایام شهر رمضان ینقطع التتابع و یجب الاستیناف. و ان وطی‌ء المظاهر فی الشهرین ان وطئها نهارا بطل التتابع و علیه الاستیناف، و ان وطئها لیلا لم یبطل التتابع. و قال ابو حنیفة: سواء وطی‌ء لیلا او نهارا، فانّه یبطل التتابع و علیه الاستیناف.
مزید مرتبۀ منظوری بر مرتبۀ ناظری بدان بدانی که در آفتاب نگاه کنی، ای عزیز چون نظر آفتاب بر تو بود قوۀ باصرۀ تو بپرتونور او بینا بود و در بینائی توانا بود و چون نظر تو در آفتاببود نور باصرۀ تو بقوت او ضعیف شود و تخلل پذیرد و خوف نابینائی بود بدین نسبت بینائی در منظوری بهتر از آنکه بینائی در ناظری. ای برادر اگر تأثیر نظر ملوک دانستۀ بدانی که منظوری اولیتر، عاشق مغلوب بهتر و منظوری بنسبت ناظری مغلوبیست آنچه خاک زر میشود و سنگ گوهر میشود بیمن منظوریست آن رونده از سوزش عشق خواست که ناظر شود گفت اُنْظُر الیکَ. زخم لَنْ تَرانی بر قوت باصره خورد آن واصل دیگر که در مسند منظوری نَظْرَةً مِنْکَ یَکْفینی می‌گفت برو، درو ناظر شد اَلَم تَرَ اِلی رَبِّکَ.. ای عزیز چون او دیده شود آنگاه دیده شود همو منظور بود و همو ناظر:
گفت کسی که در بهشت شود فاضلتر از آن که پانصد سال در شمار بماند. ابن عطا گفت لا بل این فاضلتر که در شمار بماند از بهر آنکه آن کس که در بهشت است در لذت نعمتست و آن کس که در شمارست در لذت عتاب حقست، و با دوست سخن گفتن اگر چه در مقام عتاب بود وراء آنست که بغیر دوست مشغول شدن ورچه در مقام نعمت بود، زیرا که در بلاء دوست بودن خوشتر از آن که در نعمت دوست بی دوست بودن. جنید جواب داد که اگر توانگر را لذّت عتابست درویش را لذت اعتذار است. و ذلک فیما روی انس بن مالک عن النبی (ص) قال: «انّ اللَّه لیؤتی بالعبد الفقیر یوم القیامة فیستره من النّاس فی کنف منه ثم یعتذر الیه کما کان الرّجل یعتذر الی الرجل فی الدّنیا، فیقول عبدی و عزّتی و جلالی ما زویت عنک الدّنیا لهوانک علیّ و لکن لما اعددت لک من الکرامة و الفضیلة، اخرج یا عبدی الی هذه الصفوف فانظر من اطعمک و سقاک او کساک لا یرید بذلک الا وجهی فخذ بیده فهو لک و النّاس یومئذ قد ألجمهم العرق، فیخرج فیتخلل الصفوف و یتصفح وجوه النّاس، فازا رأی رجلا قد صنع به شیئا من ذلک اخذ بیده فیقال قد وهب له.»
این از آن روست که آتش صاعقه، به سبب لطافتش از اجسام متخلل نفوذ همی‌کند و چنان سریع است که در آن ها درنگ نکند اما از اجسام غیر متخلل در زمانی بیشتر نفوذ کند و از این رو مقداری قابل توجه در آن بماند و ذوبش کند.