رخنه کردن

معنی کلمه رخنه کردن در لغت نامه دهخدا

رخنه کردن. [ رَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سوراخ کردن. شکافتن. شکاف ایجاد کردن. چاک پدید آوردن :
به تیغ پاره کند ورقه های چون پولاد
به تیر رخنه کند غیبه های چون سندان.فرخی.به پای پست کند برکشیده گردن شیر
به دست رخنه کندلاد آهنین دیوار.عنصری.و درهای شارستان برکندند و باره ها را رخنه کردند. ( تاریخ سیستان ). محمود فرمان داده بود تا باره شهر را رخنه بسیار کرده بودند بگاه بازگشتن از سیستان تا فسادی تولد نکند. ( تاریخ سیستان ). و امیر محمود نیک بکوشید و چون روی ایستادن نبودرخنه کردند آن باغ را و سوی هرات رفتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202 ).
کس را به نظام دیده ای جایی
کو رخنه نکرد مر نظامش را.ناصرخسرو.کز گرد سم خویش کند تیره روی این
وز زخم نعل خویش کند رخنه پشت آن.امیرمعزی.تویی که سایه عدلت چنان بسیط شده ست
که رخنه کردن آن مشکل است بر خورشید.انوری.گر دل او رخنه کرد زلزله حادثات
شیخ مرمت گر است بر دل ویران او.خاقانی.کان را که تیشه رخنه کند فضل کان نهم
رخنه چرا به تیشه کان کن درآورم.خاقانی.گفتی که آفتابم بر رخنه بیش تابم
بس رخنه کردیم دل دردل چرا نتابی.خاقانی.هر پنجره که تنگ ترش دید رخنه کرد
هر روزنی که بسته ترش یافت برگشاد.خاقانی.زآن زمینها که رخنه کرد عجوز
مانده آن خاک رخنه رخنه هنوز.نظامی.چون شده ای بسته این دامگاه
رخنه کنش تا بدر آیی به راه.نظامی.امین و بداندیش طشتند و مور
نشاید در او رخنه کردن بزور.سعدی.چون نکند رخنه به دیوارباغ
دزد که ناطور همان می کند.سعدی.رخنه در سد سکندر می کند اقبال حسن
در برای یوسف از دیوار پیدا می کند.صائب ( از ارمغان آصفی ). || راه یافتن. ( یادداشت مؤلف ). عارض شدن. رسیدن. سرایت کردن. درآمدن. نفوذ کردن. رسوخ کردن بقصد تباهی. خلل وارد ساختن : نزدیک بود کار بزرگ شود و شکست رخنه کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ).
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم.

معنی کلمه رخنه کردن در فرهنگ فارسی

سوراخ کردن شکافتن شکاف ایجاد کردن چاک پدید آوردن .

معنی کلمه رخنه کردن در فرهنگستان زبان و ادب

{hack} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] دست یافتن غیرمُجاز به داده ها در رایانه، معمولاً به قصد تخریب یا سوءاستفاده

معنی کلمه رخنه کردن در ویکی واژه

دست یافتن غیرمُجاز به داده‏ها در رایانه، معمولاً به قصد تخریب یا سوءاستفاده.

جملاتی از کاربرد کلمه رخنه کردن

همه رخنه کردند تیغ و تبر نبد دستیاب یکی بر دگر
چنین دستی که در دل رخنه کردن آسمان دارد عجب دارم که گوهر سفته از دریا نمی خیزد
امین و بد اندیش طشتند و مور نشاید در او رخنه کردن به زور
امیر سبکتگین مدتی به نشابور ببود تا کار امیر محمود راست شد. پس سوی هرات بازگشت. و بو علی سیمجور می‌خواست که از گرگان سوی پارس و کرمان رود و ولایت بگیرد که هوای گرگان بد بود، ترسید که وی را آن رسد که تاش‌ را رسید که آنجا گذشته شد. و دل از خراسان و نشابور می‌برنتوانست داشت و خود کرده را درمان نیست، و در امثال گفته‌اند: یداک او کتاوفوک نفخ‌ . چون شنید که امیر سبکتگین سوی هرات رفت و با امیر محمود اندک مایه مرد است طمع افتادش که باز نشابور بگیرد، غرّه ماه ربیع الاوّل سنه خمس و ثمانین و ثلثمائه از گرگان رفت‌، برادرانش و فائق الخاصّه با وی و لشکر قوی آراسته. چون خبر او به امیر محمود رسید از شهر برفت و به باغ عمرو لیث‌ فرود آمد، یک فرسنگی شهر، و بو نصر محمود حاجب- جدّ خواجه بو نصر نوکی که رئیس غزنین‌ است، از سوی مادر- بدو پیوست، و عامّه شهر پیش بو علی سیمجور رفتند و به آمدن وی شادی کردند و سلاح برداشتند و روی به جنگ آوردند و جنگ رخنه‌ آن بود، و امیر محمود نیک بکوشید و چون روی ایستادن‌ نبود، رخنه کردند آن باغ را و سوی هرات رفت‌ . و پدرش سواران برافگند و لشکر خواستن گرفت و بسیار مردم جمع شد از هندو و خلج‌ و از هر دستی. و بو علی سیمجور بنشابور مقام کرد و بفرمود تا بنام وی خطبه کردند، و ما رؤی قطّ غالب اشبه بمغلوب منه‌ .
از شاه یافتند چو فولاد پنجگان فرمان رخنه کردن آن آهنین حصار
تویی که سایه عدلت چنان بسیط شده که رخنه کردن آن مشکل است برخورشید
در دل سنگین شیرین رخنه کردن مشکل است ورنه پیش تیشه فرهاد، خارا نازک است