آزین

آزین

معنی کلمه آزین در لغت نامه دهخدا

( آزین ) آزین. ( اِخ ) آذین. پسر هرمزان ، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هجری کشته شد.
ازین. [ اَ ] ( حرف اضافه + صفت / ضمیر ) مخفف ازاین. زین. من هذا. || ( ص مرکب ) ( اشاره وصف جنس ) ازین گونه. ازین نوع. ازین قسم :
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راه بین بخردی.فردوسی.اندر این میانه هر جا که ازین بزرگی را یعقوب [ لیث ] عمل داده بود چون یعقوب اندرگذشت عصیان بدل اندر کردند عمرو را و خواستند که ملوک طوایف کردند. ( تاریخ سیستان ). من [ سلطان محمود ] رواداشتمی... که این حق [ ماتمداری بوصالح ] بتن خویش گذاردمی اما مردمان ازین گویند و باشد که عیب کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 ).
از کوه فرودآمد زین پیری نورانی.سنائی.کردم غمش بر جان گزین ، بادش فدا صدجان ازین
جان گرچه باشد نازنین هرگز بجانان کی رسد.سلمان ساوجی.چرخ گوید که کشم پیش تو درهای نجوم
در زوایای ضمیر تو ازین بسیار است.وحشی.گر در خیبر بزور، بازوی حیدر گشاد
بسکه ازین قلعه را سایه حق برگشاد.کاتبی.بسلامت نگذشته ست کسی از ره عشق
صد ازین قافله در رهگذر ما زده اند.باقر کاشی.پوشیده مرقعند ازین خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده نکونامی چند.؟|| چقدر. چه اندازه.چه بسیار. چه مایه. رجوع به از این و زین شود. || چنین. ( غیاث اللغات بنقل از شرح گلستان خان آرزو ): ازین جائی ندیده ام ؛ یعنی چنین جائی ندیده ام.رجوع به از این و زین شود.
ازین. [ ] ( ص ) خنثی. ( مؤید الفضلاء از الغنیه و شرفنامه ).
ازین. [ اَ ی َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از زینت. آراسته تر. بزینت تر.

معنی کلمه آزین در فرهنگ فارسی

( آزین ) یا آذین پسر هرمزان نام یکی از امرای ایران
۱ - از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا . ۲ - مثل این مانند این : (و از آن امیرالموئ منین هم از این معانی بود . ) ( بیهقی ) ۳ - ( صفت ) برای اشار. وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه : ( از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی . ) ( سعدی )
آراسته تر

معنی کلمه آزین در دانشنامه عمومی

آزین. آزین ( به انگلیسی: Azine ) نام گروه عاملی در ترکیبات آلی است که از واکنش تراکمی دو اکی والان آلدهید یا کتون با یک اکی والان هیدرازین تشکیل می شود. متناسب با نوع ماده اولیه واکنش داده می توان دو زیرگروه آلدازین ( آلدهید و هیدرازین ) یا کتوزین ( کتون و هیدرازین ) را برای این گروه نامگذاری کرد.

معنی کلمه آزین در ویکی واژه

مترادف با مفاهیم آذین، ولی به زبان بهاری ممکن است به دو بخش آز که به معنی کم یا ناچیز بوده با پسوند ربطی ین همراه است.

جملاتی از کاربرد کلمه آزین

بفرمود اسب مرا زین کنند دلیران همه خویش آزین کنند
و در خصیّ کردن دیگر جانوران میان علما خلاف است، و هر که دندان گشاید، یا پوست روی تراشد، یا در موی موی پیوندد، یا پوست آزیند، همه ملحق است بتغییر خلق، و خضاب موی سیاه مردان را هم نزدیکست باین. و گفته‌اند: تغییر خلق آنست که اللَّه تعالی چهار پایان را بیافرید از بهر آدمیان، تا مرکب خویش سازند، و طعمه خویش، و ایشان بر خود حرام کردند، و آفتاب و ماه و سنگها بیافرید، و مردم را نرم و روان کرد، تا بدان منفعت گیرند، و ایشان آن را معبود خود ساختند، و عبادت آن کردند، چون از آن نهاد که اللَّه فرمود بگردانیدند، و آن معنی که اللَّه برای آن آفرید بمعنی دیگر بدل کردند، تغییر خلق خدا کردند لا محاله.
آرایش آزین آمده ریشیده رنگین آمده جد وار پرپین آمده و آن پرپهن فرفخ بود
چهر عدل را ز نو آزین بند کاخ مجد را ز نو آئین زن
چون گنج برآزین حدث ای جان و جهان گیر در گوش کن این پند من، ای گوشه گزیده
احمد این نامه را با خامه خویش بر پاره پرندی نگاشته، با نگارشهای خویش باسمعیل فرست، تنبلی نکنی زود و نیک برنگار و برنده را در سپار پاسخ نامه ابراهیم را هم بتو خواهم فرستاد، بنویس و نوشته را بشویان بسوزان. جز داشتن هر چه کنی فرمان تراست. نامه گرامی سرور میرزا سید محمد را نیز بدان دستوری که در کاغذ اسدالله نوشته ام با آنچه به ابراهیم نگارش یافته، نگارش را انباز دیگر نامه کن، بر بافته پرندی دو رو نگاشت از وقفنامچه به خامه و بنان آقا سیداسمعیل حسینی نگار آمده یکی با نگین و دست نوشت خداوندان نگین که گوهر کام و آخشیج ارمان بود، زیور بند و آن دیگر از آن ویژه نغز تهی و بی مغز ماند، ندانستم از آلایش بی پیوندی بود، یا فرسایش شاخچه بندی، من نیز بدین آک و آهوش نگین نزدم، از آنکه در خور لته داروفروشان بازار است و شکاف انبای لانه مور و مار، جز آنکه نواده ترا مایه دستمزد و پایرنجی، نه بنوره تیمار و شکنجی است، که دشمن اگر بیند دلش مهرزاید و چشمش اشک فزاید. تا این دو سه بامداد که از شمار هستی دمی بر جا و این پیکر خاکی نهاد را با خانه گور ساز و رامشی انباز نگشته از یک تا بده نامه نگاشته ام، گزاف نگارشگری مینگار و خوارمایه و س سری مگیر که اگر آن رو نگاشت را بدان دست نوشتها آزین نبندی به خامه و بادامه من نیز نخواهد رسید. ۷ شهر ذی حجه سنه ۱۲۷۲، حرره یغما.
چنین تا خور آزین بخاور کشید شب تیره از کوه چادر کشید
یکی از بعد چندین سال طاعت شدش آزین گردن طوق لعنت