اعصم

معنی کلمه اعصم در لغت نامه دهخدا

اعصم. [ اَ ص ُ ] ( ع اِ ) جج ِ عَصمَة وعُصمَة. ( منتهی الارب ). رجوع به اعصام و عصمة شود.
اعصم. [ اَ ص َ ] ( ع اِ ) آهوو بز کوهی که یک دست یا هر دو دستش سفید باشد و تمام اندام سیاه یا سرخ باشد. مؤنث : عَصماء. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آنک یک دست وی سیاه بود و یکی سپید از حیوان. ( تاج المصادر بیهقی ). آن آهو که دست و پای سپید دارد. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). آن آهو یا بز کوهی که در یک دست یا هر دو دست آن سپیدی باشد و سایر اندام آن سرخ یا سیاه بود. مؤنث :عَصماء. ( از اقرب الموارد ). از رنگهایی است در اسب که مخالف رنگ سایر اندام باشد و از اقسام تحجیل ( سپیدی دست و پای اسب ) باشد، پس اگر سپیدی تحجیل تنها دردستها باشد آنرا اعصم گویند، خواه مجاور باشد با رسغ ( پیوند دست و پا ) و خواه مجاور نباشد و تحجیل بر اسپیدی دو دست و یک دست گفته نمی شود مگر آنکه با سپیدی پاها یا سپیدی یک پا جمع گردد. و اگر در یک دست باشد گویند: اعصم الیدالیمنی ، یا اعصم الیدالیسری. و اگر سپیدی در هر دو دست باشد، اعصم الیدین گویند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 20 ). || غراب اعصم ؛ زاغ سرخ پا و سرخ منقار یا زاغ که در بال او پر سپید یا زاغ که پر نوک هر دو بال او سپید باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). غراب که دو پای و منقار آن سرخ باشد و گفته اند که آن زاغ که در دو بال آن پر سپیدی باشد زیرا که پرهای پرندگان بمنزله دست است برای آنها و گویند: این بمانند «الابلق العقوق و بیض الانوق »است که به هر چیز عزیزالوجود اطلاق شود. ( از اقرب الموارد ). زاغ دو پای یا دو بال سپید. زاغ سرخ منقار و سرخ پای. ( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به غراب شود.

معنی کلمه اعصم در فرهنگ معین

(اَ صَ ) [ ع . ] (ص . ) اسبی که دو دستش سفید باشد.

معنی کلمه اعصم در فرهنگ فارسی

آهو و بز کوهی که یک دست یا هر دو دستش سفید باشد و تمام اندام سیاه یا سرخ باشد .

معنی کلمه اعصم در ویکی واژه

اسبی که دو دستش سفید باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه اعصم

قوله: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ سبب نزول «المعوّذتین» ما رواه البخاری فی صحیحه و ذکره المفسّرون، قالوا: انّ غلاما من الیهود کان یخدم رسول اللَّه (ص) و کان یعجبه حسن خدمته فدبّت الیه الیهود و لم یزالوا به حتّی اخذ مشاطة رأسه (ص) و عدّة اسنان من مشطه فاعطاها الیهود فسحروه فیها. و کان الّذی تولّی ذلک لبید بن اعصم الیهودی ثمّ دسّها فی بئر بنی زریق، یقال لها ذروان، فمرض (ص) و انتثر شعر رأسه و جعل یذوب و لا یدری ما عراه و کان یری انّه یأتی النّساء و لا یأتیهنّ. فبینا هو نائم ذات یوم اتاه ملکان فقعد احدهما عند رأسه و الآخر عند رجله، فقال الّذی عند رجله للّذی عند رأسه: ما بال الرّجل؟ قال: طبّ. قال: و ما طبّ؟ قال: سحر. قال: و من سحره؟ قال لبید بن اعصم الیهودی. قال: فبم طبّه؟ قال: بمشط و مشاطة. قال: و این هو؟ قال: فی جفّ طلعة تحت راعوفة فی بئر ذروان، فانتبه النّبیّ (ص) و قال: «یا عائشة اما علمت انّ اللَّه اخبرنی بدایی»؟ ثمّ بعث رسول اللَّه (ص) علیّا (ع) و الزّبیر و عمّار بن یاسر فنزحوا ماء البئر کانّه نقاعة الحنّاء ثمّ رفعوا الصّخرة و اخرجوا الجفّ فاذا فیه مشاطة رأسه و اسنان مشطه و اذا تمثال من شمع مثال رسول اللَّه (ص) مفروز بالابر و اذا وتر علیه احدی عشرة عقدة! فیقال: انّ السّورتین نزلتا حینئذ احدی عشرة آیة لحلّ تلک العقد، فجعل کلّما قرا آیة انحلّت عقدة و وجد رسول اللَّه (ص) خفّة حتّی انحلّت العقدة الاخیرة قام علیه الصّلاة و السّلام کانّما انشط من عقال. و جعل جبرئیل (ع) یقول: بسم اللَّه ارقیک من کلّ شی‌ء یوذیک من حاسد و عین و اللَّه یشفیک.
و فی سحر النّبی (ص) قولان: قال بعضهم: سحره لبید بن اعصم کما ذکرناه و علیه الجمهور و انکره بعضهم و قال: انّ اللَّه تعالی انکر علی من قال هذا فی صفة النّبی (ص) حیث یقول: «وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» الآیات. و قیل: اراد.
اعتقاد قدری آنست که اگر خواهد طاعت کند و اگر خواهد معصیت، که هر دو در مشیّت و استطاعت اوست، نه در مشیت و تقدیر اللَّه، ازینجاست که قدری هرگز نگوید: اللهم وفّقنی، اللهم اعصمنی، و هرگز نگوید لا حول و لا قوة الا باللّه و گفته‌اند که قدریی گبری را گفت که مسلمانان شود، گبر گفت تا خدای خواهد، قدری گفت اللَّه میخواهد و شیطان ترا نمی‌گذارد و نمی‌خواهد، گبر جواب داد که این عجب کاریست که اللَّه را خواستی است و شیطان را خواستی، وانگه خواست شیطان غلبه دارد برخواست خدای، ما هذا الّا شیطان قوی. و عن الحسن بن ابی الحسن قال: جف القلم و قضی القضاء و تم القدر بتحقیق الکتاب و تصدیق الرسل، و سعادة من عمل و اتّقی، و شقاء من ظلم و اعتدی، و بالولایة من اللَّه للمؤمنین و التبرئة من اللَّه للمشرکین، من کفر بالقدر فقد کفر بالاسلام.
این خزانة اللیل بالنّهار و خزانة النهار باللّیل؟ و بایّ لغة تتکلم الاشجار؟ من جعل العقول فی اجواف الرجال و من شق الاسماع و الأبصار؟ و من ذلت الملائکة لملکه، و فهر الجبّارین بجبروته، و قسم الارزاق بحکمته. فقال ایوب صغر شأنی و کلّ لسانی و عقلی ورائی و ضعفت قوّتی عن هذا الامر تعرض علیّ یا الهی قد علمت ان کلّ الّذی ذکرت صنع یدیک و تدبیر حکمتک و اعظم من هذا ما شئت، علمت لا یعجزک شی‌ء و لا تخفی علیک خافیة، اذ لقتنی البلایا، الهی فتکلمت و لم املک فلیت الارض انشقت لی فذهبت فیها و لم اتکلّم بشی‌ء یسخط ربی و لیتنی متّ بغمّی فی اشد بلائی قبل ذلک انّما تکلمت لتعذرنی و سکت حین سکت لترحمنی کلمة زلت منی فلن اعود و قد وضعت یدی علی فمی و عضضت علی لسانی و الصقت بالتراب خدّی، اعوذ بک الیوم منک و استجیرک من جهد البلاء فاجرنی و استغیث بک من عقابک فاغثنی و استعین بک فاعنّی. و اتوکل علیک فاکفنی، و اعتصم بک فاعصمنی، و استغفرک فاغفر لی، فلن اعود لشی‌ء تکرهه منّی. فقال اللَّه تعالی و تقدس نفذ فیک علمی و سبقت رحمتی غضبی اذ خطئت فقد غفرت لک و رددت علیک اهلک و مالک و مثلهم معهم لتکون لمن خلفک آیة و تکون عبرة لاهل البلاء و عز الصابرین، فارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب فیه شفاؤک و قرب عن اصحابک قربانا و استغفر لهم فانّهم قد عصونی فیک فرکض برجله فانفجرت له عین فدخل فیها فاغتسل فاذهب اللَّه کل ما کان به من البلاء.
و قرأ یعقوب: «النّافثات» و المراد بهنّ بنات لبید بن اعصم سحرن النّبی (ص). و فی کیفیّة ذلک اقوال، احدها: انّه ایهام الاذی و تخییل المرض و لا تأثیر له. و الثّانی: انّه یؤثر کما تؤثر العین فی المعیون. و الثّالث: انّه بمعونة الجنّ.