تبطل

معنی کلمه تبطل در لغت نامه دهخدا

تبطل. [ ت َ ب َطْ طُ ] ( ع مص ) شجاع و دلیر گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تشجع. ( اقرب الموارد ). || بطالت دوست شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تداول باطل : تبطلوا بینهم ؛ ای تداولوا الباطل ؛ یعنی گرفتند باطل را نوبت بنوبت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تبطل در فرهنگ معین

(تَ بَ طُّ ) [ ع . ] (اِمص . )کاهلی ، بیکارگی .
( ~. ) [ ع . ] (مص ل . ) شجاع و دلیر شدن .

معنی کلمه تبطل در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) کاهلی کردن تنبلی کردن . ۲- ( اسم ) کاهلی بیکارگی تن آسایی . جمع : تبطلات .

معنی کلمه تبطل در ویکی واژه

کاهلی، بیکارگی.
شجاع و دلیر شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تبطل

«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا» فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره مثل اعمال الذین کفروا، کقوله: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ» ای احسن خلق کلّ شی‌ء، «وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» یعنی تری وجوه الذین کذبوا علی اللَّه مسودة، و قیل فیه اضمار ای فیما انزل اللَّه «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ» ثمّ ابتدأ فقال: «أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ» و قیل المثل زیادة و تقدیره: الذین کفروا بربّهم اعمالهم کرماد اشتدّت به الرّیح. و فی قراءة نافع: اشتدّت به الرّیاح، «فِی یَوْمٍ عاصِفٍ» وصف الیوم بالمعصوف و هو من صفة الرّیح لانّ الرّیح تکون فیه کما یقال یوم بارد و حارّ لانّ البرد و الحرّ یکونان فیه و کذلک یقال نهاره صائم و لیلة قائم ای هو صائم و قائم فیه، فکذلک یوم عاصف ای ریحه عاصفة، «لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی‌ شَیْ‌ءٍ» فیه قولان: احدهما هی اعمالهم التی کسبوها من الخیرات کالصدقات و صلة الرّحم و بناء القناطیر و سایر ابواب البرّ لانّ الکفر محبط، و الثّانی هی اعمالهم الّتی عملوها للاصنام، و معنی الآیة انّ اعمال الکفّار تصیر هباء منثورا فتبطل بطلان رماد حصل فی عراء هبّت به الرّیاح فبدّدته و مزّقته فصیّرته بحیث لا یری و لا ینتفع به، «ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ» ای ما وصفنا هو الضّلال عن القصد البعید عن الرّشاد. و قیل ذلک هو الخسران الکبیر ضلال اعمالهم و ذهابها.
از سروش وحدتم بر گوش هوش آمد خطاب یافتی لا تبطل الاوقات فی عهدالشباب
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً ای وفّقهم للهدایة أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ قال ابن عباس: کان النبی (ص) حریصا علی ایمان جمیع الناس. و قیل: نزلت فی ابی طالب فاخبره سبحانه انه لا یؤمن الا من سبق له من اللَّه السعادة و لا یضل الا من سبق له الشقاوة. أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ اکراه الهدایة لا اکراه الدعوة، یا محمد تو نتوانی که ایشان را ناکام راه نمایی، باز خواندن توانی اما راه نمودن نتوانی لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ و ما ینبغی لنفس، و ما کانت النّفس أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ای بارادته و توفیقه و ما سبق لها من قضائه و مشیّته فلا تجتهد نفسک فی هدیها فانّ ذلک الی اللَّه و هذا الحدّ الدلایل علی انّ استطاعة العبد مع فعله لا قبل فعله. قال بعض المحققین: لا یمکن حمل الاذن فی هذه الآیة الا علی المشیّة لانه امر الکافة بالایمان و الذی هو مامور بالشی‌ء لا یقال انه غیر ماذون فیه. و لا یجوز حمل الآیة علی ان معناه لا یؤمن احد الا اذا ألجأه الحق الی الایمان و اضطره، لانه یوجب اذا ان لا یکون احد فی العالم مؤمنا بالاختیار و ذلک خطاء فدل علی انه اراد به الا ان یشاء اللَّه ان یؤمن هو طوعا و لا یجوز بمقتضی هذا ان یرید من احد ان یؤمن طوعا ثم لا یؤمن لانه تبطل فائدة الآیة، فصحّ قول اهل السنة انّ ما شاء اللَّه کان و ما لم یشاء لم یکن.
پیر طریقت گفت: «الهی! او که ترا بصنایع شناخت، بر سبب موقوف است، و او که ترا بصفات شناخت، در خبر محبوس است. او که باشارت شناخت، صحبت را مطلوبست. او که ربوده اوست از خود معصوم است». کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ان و کل بک من کتب علیک الزّلة، فقد تولی بنفسه لک کتاب الرحمة. کتابته لک ازلیة، و الکتابة علیک وقتیّة، و الوقتیّة لا تبطل الازلیّة. قال الواسطی: برحمته و صلوا الی عبادته، لا بعبادتهم و صلوا الی رحمته، و برحمته نالوا ما عنده لا بأفعالهم، لأنه (ص) یقول: «و لا انا الا ان یتغمّدنی اللَّه منه برحمة».
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی‌ قال ابن عباس لا تبطلوا صدقاتکم بالمن علی اللَّه. خدای عز و جل میگوید ای شما که ایمان آوردید و دست بحلقه بندگی ما زدید، و بحبل عصمت ما در آویختید، راه بندگی نه آنست که بگرد خود نگرید، و در طاعت منت بر ما نهید، که هر چه شما کنید بتوفیق و ارادت ماست: دلت. که گشاده شد ما گشادیم، توفیق که یافتی ما دادیم، مواساة که کردی با درویش ما خواستیم، و ما راندیم، پس همه منت ماراست، که ساختن همه از ماست و پرداختن بر ما. براء بن عازب گفت رسول خدا را دیدم روز خندق که این کلمات ابن رواحه میگفت «اللهم لو لا انت ما اهتدینا و لا تصدقنا و لا صلّینا فانزل سکینة علینا و ثبت الاقدام ان لاقینا» میگوید بار خدایا اگر نه عنایت تو بودی، ما را در کوی توحید چه راه بودی؟ و رنه توفیق تو بودی، ما را به کار خیر چه توان بودی؟
قال الکلبی: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ بالریاء و السمعة و قال الحسن: لا تبطلوا اعمالکم، بالمعاصی و الکبائر. و قال ابو العالیة کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یرون انه لا یضر مع الاخلاص بقول لا اله الا اللَّه ذنب کما لا ینفع مع الشرک عمل فخافوا الکبائر بعده ان تحبط الاعمال قال اللَّه تعالی: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ، فان الشر یبطل الخیر و الخیر یبطل الشر و ملاک العمل خواتمه و قیل: معناه لا ترجعوا بعد الایمان کفارا و لا بعد الطاعة عصاة. و قال مقاتل: معناه لا تمنوا علی رسول اللَّه بالاسلام، نزلت فی بنی اسد ابن خزیمة کانوا یمنّون علی رسول اللَّه اذ اسلموا.
وظیفه پنجم آن که صدقه حبط نگرداند به منت و وحشت قال الله تعالی: «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی» و معنی «اذی» آزردن درویش بود، بدانکه روی ترش کند و پیشانی فراهم کند و سخن به عنف گوید، و او را به سبب درویشی و سوال خوار دارد و به چشم حقارت بدو نگرد و این از انواع جهل و حماقت خیزد.