افاک
معنی کلمه افاک در فرهنگ معین
معنی کلمه افاک در فرهنگ فارسی
معنی کلمه افاک در دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
افک (۲۷ بار)
«أَفّاک» از مادّه «افک» (بر وزن پلک) به معنای دروغ بزرگ است. بنابراین، «أَفّاک» به معنای کسی است که فراوان دروغ های بزرگ می گوید.
معنی کلمه افاک در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه افاک
و اعاذنی من فرقه افاکه و اجارنی من امه جهال
باقی لامَسْتُمُ بألف خوانند در هر دو سورة. و روا باشد که فعل هم از یکی باشد، وگرچه تلفظ فاعل است چون عاقبت اللّصّ، و طارقت النّعل، و عافاک اللَّه.
ز دوست چشم امید این بود که دید اسرار سمعت فیه اقاویل کل افاکی
کسی را پرسیدم از آنک بوقت وفات او حاضر بود گفت چون حال بر وی تنگ آمد از هوش بشد چون با هوش آمد گرد خانه بنگریست، گفت بباش عافاکَ اللّهُ که تو بندۀ ماموری و من بندۀ مامورم و آنچه ترا فرموده اند از تو درنمی گذرد و آنچه مرا فرموده اند از من در میگذرد و آب خواست و طهارت نو کرد و نماز کرد و پای راست فرو کرد و چشم بر هم نهاد، پس از مرگ او را بخواب دیدند گفتند حال تو چگونه است گفت مپرس ولیکن از دنیاء پلید برستم.
قوله: تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یعنی یجافون جنوبهم عن مضاجعهم للتهجّد و التجافی التجنّب عن الشیء اخذ من الجفاء من لم یوافقک فقد جافاک. قال عبد اللَّه بن رواحه:
بلی ز حکمت خالی نباشد اینحرکت ولی چنان نه که گوید منجم افاک
ز آب و خاک سارقیه صفینه پیش چشم بس دواء المسک و تریافاکه اخوان دیدهاند
شافاک در سال ۱۹۹۸ با رمان «پنهان» برنده جایزه «رومی»، که به بهترین اثر ادبیات عرفانی ترکیه تعلق میگیرد، شد. او نشان شوالیه را که از مدالهای فرهنگی کشور فرانسه است دریافت کرده و بارها به فهرست نهایی و اولیه جوایز جهانی از جمله جایزه ادبیات داستانی زنان «اورنج» (بیلیز)، جایزه دستاوردهای زنان آسیایی، جایزه مهم «ایمپک دوبلین»، ادبیات داستانی مستقل بریتانیا، جایزه بینالمللی روزنامهنگاری و … راه پیدا کردهاست.
ابوجعفرِ حدّاد گوید استاد جنید که به مکّه بودم، موی سرم دراز شده بود مرا هیچ چیز نبود که به حجّام دادمی که موی من باز کردی، من به حجّامی رسیدم که در روی وی اثر خیر دیدم، او را گفتم این موی من باز کنی خدایرا ؟ گفت نَعَمْ وَکَرامَةً در پیش او یکی از ابناء دنیا نشسته بود تا موی باز کند او را برانگیخت و مرا بنشاند و موی من باز کرد پس کاغذی به من داد، درمی چند در آنجا، گفت باشد که ترا این به کار آید، به خرج کن. من این بستدم و اعتقاد کردم با خویشتن که اوّل چیزی که مرا فتوح باشد بدان حجّام آرم، در مسجد رفتم، یکی مرا پیش آمد از برادران و گفت برادری از آن تو ترا صُرّهٔ فرستیده است از بصره، در آنجا سیصد دینار، من برفتم و آن بستدم و پیش حجّام بردم و گفتم که این بخرج کن حجّام مرا گفت ای شیخ شرم نداری گفتی موی من برای خدای باز کن پس به مثل این باز پیش من آیی بازگرد عافاکَ اللّهُ.
ایا بدر الدجی بل انت احسن اذا وافاک قلب کیف یحزن