آتش زنه

معنی کلمه آتش زنه در لغت نامه دهخدا

( آتش زنه ) آتش زنه. [ ت َ زَ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) چیزی که با آن بسودن و اصطکاک آتش پدید آرند، خواه از دو چوب باشد که زبرین را زند و زیرین را زنده گویند، و خواه از آهن و سنگ بود که آن را سنگ و چخماق خوانند. زند و زنده. قداحه. مقدحه. چخماق :
ای خداوندی که روز خشم تو از بیم تو
درجهد آتش بسنگ آتش و آتش زنه.منوچهری.گوییش پنهان زنم آتش زنه
نی بقلب از قلب باشد روزنه.مولوی.آتش زنه و سوخته و سنگ بهم
کی درگیرد چو سوخته دارد نم
نزدیکی و دوریت بلائی است عظیم
دوری ز تو کافری و نزدیکی هم.افضل الدین کاشانی.|| آتش گیره. فروزینه. شبوب.

معنی کلمه آتش زنه در فرهنگ معین

( آتش زنه ) ( ~. زَ نِ ) (اِمر. ) سنگ چخماق .

معنی کلمه آتش زنه در فرهنگ عمید

( آتش زنه ) ۱. سنگی خاکستری رنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد می شود.
۲. = چخماق

معنی کلمه آتش زنه در فرهنگ فارسی

( آتش زنه ) ( اسم ) چخماق
چیزی که با آن بسودن و اصطکاک آتش پدید آرند

معنی کلمه آتش زنه در دانشنامه آزاد فارسی

آتش زنه. رجوع شود به:سنگ چخماق

معنی کلمه آتش زنه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آتش زنه. در قرآن مجید به آفرینش آتش از درخت سبز اشاره شده است.
خدا ، پدید آورنده آتش زنه از درخت سبز:«الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون»همان کسی که برای شما از درخت سبز ، آتش آفرید و شما بوسیله آن، آتش می افروزید!» (مقصود از «نار» در آیه، به قرینه «توقدون» آتش زنه است.)
یس/سوره۳۶، آیه۸۰.
۱. ↑ یس/سوره۳۶، آیه۸۰.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱، ص۱۱۲، برگرفته از مقاله «آتش زنه».
...

معنی کلمه آتش زنه در ویکی واژه

'
(علوم زمین): سنگ سخت به رنگ خاکستری که اگر آن را بر فولاد بزنند، جرقه‌ای ایجاد می‌شود. سنگ چخماق.

جملاتی از کاربرد کلمه آتش زنه

شام تاریک وطن را فکرش افروزد چراغ همچنان کاندر فروزد آتش از آتش زنه
برفروز آتش زنه در دست توست یوسفت با توست اگر خود در چهی
هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد در ما گیرد از آنکه ما سوخته‌ایم
سودای تو در چشم خرد ناخنه شد دئل سوخته و مهر تو آتش زنه شد
گر سنگ پذیرد آب جودش ز آتش زنه ضیمران ببینم
همی نعل اسبش چو آتش زنه زدی برق از میسر و میمنه
چو خوردش بر آن سنگ آتش زنه زبانه زدش آتش از روزنه
حرص از طبعش دمد چون برق از باران تیز آز از کلکش جهد چون آتش از آتش زنه
بلارک پرند است و آتش زنه بود زند و غودان خف و پود و هود
چشمه های آب زاید بر خلاف طبع از او گر بیاد طبع تو بر هم زنند آتش زنه