آب خورده

معنی کلمه آب خورده در ویکی واژه

آب‌‌ خورده
چیزی یا جایی که آب بر اثر سایش، آن را بوجود آورده باشد. بر کنار رود، سوراخ‌های آب‌خورده بود تا به سوراخی برسید آب‌خورده روزگار. «عنصرالمعالی»

جملاتی از کاربرد کلمه آب خورده

موسی چنین میکرد. ایشان گفتند کیف بنا لو افضینا الی الرمل و الارض الّتی لیست فیها حجارة اگر بر یک استانی فرود آئیم که سنگ نبود ما آب از کجا آریم؟ فرمان آمد که یا موسی اکنون که چنین میگویند سنگی با خود میدار تا آنجا که فرود آئید شما را آب دهد. ابن عباس گفت سنگی بود مخصوص و معین که موسی از طور برگرفته بود و با خود آورده چندان که سر آدمیی یا سر گوسپندی از رخام، در آن گوشه جوالی افکنده، هر گه که ایشان آب خواستندی بیرون آوردی. و آن سنگ چهار سوی بود چون عصا بر آن زدی از هر سویی سه جوی روان گشتی، هر سبطی را جداگانه جویی تا با یکدیگر از بهر آب درنه‌شورند و بر هم نیاویزند، اینست که رب العالمین گفت: فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ هر سبطی میدانست که جوی ایشان کدامست، هر روزی ششصد هزار نفر از آن سنگ آب خوردندی. پس از آنک آب خورده بودندی موسی دیگر باره عصا بر سنگ زدی تا خشک شدی و آب در وی پنهان گشتی.
دشنه آب خورده مژده دهد سر پر باد را به عمر حباب
تو بر لختی کلوخ آب خورده چرایی تکیه جاوید کرده؟
از سخن آنچ درو راست و دروغ نیاید خبر است. و خبر بر دو روی است : ابتداء است و جواب . و فرق میان راست و دروغ آنست که راست سخنی باشد که مردمان آنرا بدانند اندر چیزی که آن چیز یافته باشد ، چنانک کسی گوید که آتش گرم است . و دروغ سخنی باشد که مردمان مر آنرا ندانند اندر چیزی که آن چیز نایافته باشد و نادانسته ، چنانک کسی گوید آتش سخن گوی است . آتش نامی است که مردمان آنرا بدانند و سخن گفتن نیز معلوم است . و لکن آتش نیز بدین صفت نایافته است از آنچ آتش سخن گوی نیست. و دروغ بر دو بخش است: یک بخش ازو ممکن است و دیگر بخش محال است. و ممکن چنانست که گوید « فلان چنین گفت » شاید بودن که گفت و شاید بودن که نگفت ، و ناممکن و محال آنست که گوید سنگ بپرید! و اما خبر دادن حکایت کردنست از گفتار و کردار و قضا و قضیت مر آنرا سلب گویند، گویی که چنین است و آنرا ایجاب گویند یا گویی که چنین نیست و آنرا سلب گویند. و چون قضیت ایجاب از یک روی راست اید از بسیار رویها دروغ آید ، چنانک گویی « آتش گرم است » این قضیت بدین روی راست باشد و لکن چون گویی « آتش سرد است یا تر است» و جزین هر چه همی توان گفتن همه دروغ باشد . و چون قضیت سلب از یک روی دروغ آید از بسیار رویهای دیگر راست آید، چنانک اگر گوید « آتش گرم نیست» این قضیت دروغ باشد ولکن اگر گوید سخن گوی و پرنده و نویسنده و تر و سرد نیست و جز آن هرچه گوید همه راست باشد، چون لفظ « نه » اندر میان باشد. پس بدین بیان که بکردیم پیدا شد که چون سخن راست بر وجه اثبات گفته شود چنانک گویی چنین است آن سخن را اندازه پدید باشد ، و چون دروغ بر وجه اثبات گفته شود مر آنرا اندازه پدید نباشد، چنانک چون گوید « آتش گرم است و خشک است وروشن است » این همه راست است ولکن از ین بسیار نتوان گفتن. و چون گویی « آتش سرد است و پرنده است و سیاه است » و جز آن بی اندازه صفت توان گفتن، همه دروغ باشد، و برعین این حال چون سخن بر وجه نفی وسلب گفته شود دروغ اندرو بی اندازه آید ، و راست براندازه آید ، چنانک گوید « آتش گرم نیست و خشک و روشن نیست » این همه دروغ باشد ولکن ازین راست دروغ نتوان بسیار گفتن. و چون گویی « آتش سیاه نیست واستر و اسب نیست » همه راست است، ولکن اندازه نیست کزین راست چندان توان گفتن. پس سخن مردمان بیشتر دروغ از بهر آن همی آید که آنچ گویند اندر اثبات همی گویند ، از آنک ممکن نیست اندر سلب سخن گفتن ، چنانک کسی که آب خورده باشد بوجه اثبات گوید که آب خوردم این آسان تر از آن تواند گفتن که بوجه سلب گوید نان نخوردم و گوشت و انگور وخربزه نخوردم، و همه خوردنیهای جهانرا بگوید که نخورده ام جز آب را تا گفته شود که آب خورده ام ، ولکن اگر سخن مردمان بوجه نفی و سلب بودی راست اندر و بیشتر از دروغ بودی ، بدین روی – که بیان آن کردیم- نموده شد حد دروغ و راست و شرح کرده آمد علت بسیاری دروغ اندر سخن مردمان، خدای تعالی ما را بر راست گفتن بداراد.
صائب ز جویبار حیا آب خورده ایم خورشید چشم بسته درآید به باغ ما
ناوک مژگان آب خورده ز شوخی نشتر شریان گشای تاب و تحمّل
از چشمه سار نسبت اگر آب خورده ای از اشک تاک آب به پای کدو کنی
دیده‌ام سرچشمهٔ خضر و کبوتروار آب خورده پس جرعه ریزی در دهان آورده‌ام
چو آب خورده را آن عشوه انگیز شکوفه کرد همچون نخل نوخیز،
ای غنچه از کدام چمن آب خورده یی ای شاخ پرشکوفه ز بستان کیستی