اخراجات

معنی کلمه اخراجات در لغت نامه دهخدا

اخراجات. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اخراج. || وجه معاش. وجه گذران : گفت [ عابد ] همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات. ( گلستان ). || آنچه از شهر و یا مملکتی از مال التجاره و جز آن بیرون برند. صادرات.

معنی کلمه اخراجات در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ اخراج . ۱ - مخارج . ۲ - مالیات .

معنی کلمه اخراجات در فرهنگ فارسی

جمع : اخراج . ۱ - اخراجها. ۲ - وجه معاش وجه گذران خرجی هزینه . ۳ - آنچه از شهر یا کشوری از کای بازرگانی و جز آن بیرون برند صادرات . ۴ - مالیات غیر مستمر بیش از میزان عادی یا اخراجات دیوانی . مالیاتی که برای مصارف دیوانی وصول میشود .

معنی کلمه اخراجات در ویکی واژه

جِ اخرا
مخار
مالیات.

جملاتی از کاربرد کلمه اخراجات

و بی بلارِ وزیر که بقیت کفات عالم و دهات بنی‌آدم است، وهم ِ او از راز زمانه غدّار بیاگاهانَد و فراستِ او بر اسرار سپهرِ دوار اطلاع دهد، نظام ممالک و رونق اعمال و حصول اموال و اقامت اخراجات و آبادانی خزاین چگونه دست دهد؟
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید -که عیالان داشت- : اوقات عزیز چگونه می‌گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات.
گفتند مال او را خدای تعالی داند که چند است و گفتند بر بام سرای سیصد تغار نقره گین بنهاده است و در هر یک درختی کشته چنان است که باغی و همه درخت های مثمر و حامل. برادر او کاغذی نوشته به خدمت سلطان فرستاد که دویست هزار دینار مغربی خزانه را خدمت کنم در سرّ، این وقت، از آن که می‌ترسید. سلطان آن کاغذ بیرون فرستاد تا بر سر جمع بدریدند و گفت که شما ایمن باشید و به خانه خود باز روید که نه کس را با شما کار است و نه ما به مال کسی محتاج و ایشان را استمالت کرد. از شام تا قیروان که من رسیدم در تمامی شهر و روستاها هر مسجد که بود همه را اخراجات بر وکیل سلطان بود از روغن چراغ و حصیر و بوریا و زیلو و مشاهرات و موجبات قیمان و فراشان و موذنان و غیرهم. و یک سال والی شام نوشته بود که زیت اندک است اگر فرمان باشد مسجد را زیت حار بدهیم، و آن روغن ترب و شلغم باشد. در جواب گفتند تو فرمانبری نه وزیری. چیزی که به خانه خدا تعلق داشته باشد در آن جا تغییر و تبدیل جایز نیست. و قاضی القضاة را هر ماه دو هزار دینار مغربی مشاهره بود و هر قاضی به نسبت وی تا مال کس طمع نکنند و بر مردم حیف نرود. و عادت آن جا چنان بود که در اواسط رجب مثال سلطان در مساجد بخواندندی که یا معشر المسلمین موسم حج می‌رسد و سبیل سلطان به قرار معهود با لشکرطان و اسبان و شتر و زاد معدّ است و در رمضان همین منادی بکردندی و از اول ذی القعده آغاز خروج کردندی و به موضعی معین فرو آمدندی. نیمه ماه ذی القعده روانه شدندی و هر روز خرج و علوفه این لشکر یک هزار دینار مغربی بودی به غیر از بیست دینار که هر مردی را مواجب بودی که به بیست و پنج روز به مکه شدندی و ده روز آن جا مقام بودی به بیست و پنج روز تا به مقام رسیدندی. دو ماه شصت هزار دینار مغربی علوفه ایشان بودی غیر از تعهدات و صلات و مشاهرات و شتر که سقط شدی. پس در سنه تسع و ثلثین و اربعمایه سجل سلطان بر مردم خواندند که امیرالمومنین می‌فرماید که حجاج را امسال مصلحت نیست که سفر حجاز کند که امسال آن جا قحط و تنگی است و خلق بسیار مرده است این معنی به شفقت مسلمانی می‌گویم و حجاج در توقف ماندند، و سلطان جامه کعبه می‌فرستاد به قرار معهود که هر سال دو نوبت جامه کعبه بفرستادی و این سال چون جامه به راه قلزم گسیل کردند من با ایشان برفتم.
در زمان چون تو سلطانی که اخراجات من بی‌تعلل می‌دهد از مخزن احسان خویش
از حضرت امام موسی علیه السلام مروی است که «عیال آدمی، اسیران اویند، پس هر کسی که خداوند به او نعمتی داده باید که اسیران خود را وسعت بدهد پس اگر نکند تشویش آن است که خدا این نعمت را از او بگیرد» حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که «باید مرد بر عیالش وسعت بدهد تا آرزوی مرگ او را نکنند» و مخفی نماند که طالب ثواب در اخراجات عیال را سزاوار آن است که نیت خود را خالص کند و از سعیی که می کند و زحمتی که در تحصیل معاش ایشان می کشد رضای خدا را می خواهد و از تحصیل حرام و اموال شبهه ناک اجتناب کند و از برای عیال، بجز حلال نیاورد و در اخراجات، میانه روی کند نه بر عیال تنگ بگیرد تا ایشان ضایع گردند، و نه اسراف کند تا خود و ایشان را ضایع کند و به هلاکت برسد و سزاوار آن است که طعامی که پاکیزه باشد مخصوص خود یا بعضی از عیال نکند، بلکه همه یکسان باشند مگر اینکه خود یا بعضی از آنها به طعام خاصی مضطر باشند، به جهت مرضی، یا ضعفی، یا غیر اینها، و چیزی را که نمی خواهد برای عیال بگیرد وصف آن را در پیش عیال نکند و چون سفره افکنند همه عیال خود را بر آن بنشاند» و مروی است که «خدا و ملائکه، صلوات می فرستند بر اهل خانه ای که به جمعیت چیزی بخورند».
پس سخی کسی است که هر مصرفی را که ترک آن شرعا مذموم، یا در نزد عقلا به حسب تعارف قبیح باشد مضایقه نکند و مال را به آن مصرف برساند، که اگر یکی از آنها را مضایقه داشته باشد بخیل خواهد بود گو آنکه واجب شرعی را ترک کند بخیل تر باشد و مصارفی که از شرع رسیده و در شریعت مقرر شده، معین و مضبوط، و اما آنچه به حسب عادت و عرف لازم، و ترک آن در نزد ارباب دولت عقل قبیح است نسبت به احوال و اشخاص و اوقات مختلف می شود، زیرا که می بینیم که بعضی رفتارها در اخراجات از غنی و صاحب دولت، قبیح است که از فقرا قبیح نیست و آنچه در مضایقه کردن از خویش و قوم خود قبیح است، در اجنبی، آن قبح را ندارد آنچه از بیگانگان می توان مضایقه کرد از همسایگان مضایقه آن قبیح است همچنین تنگ گیری و مضایقه ای که در خرید و فروش ضرر ندارد در میهمانی نمی توان کرد و مضایقه در بعضی چیزها تفاوت دارد با مضایقه کردن در پاره ای چیزهای دیگرچنان که می بینیم که آب و نان و امثال آن با بعضی چیزهای دیگر مختلف است و اهل و عیال و دوست و آشنا و خویش و قوم و همسایه و رفیق با دیگران تفاوت می کند
نهم تبذیرست که «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین». و تبذیر اسراف است در انفاق بر خلاف رضای خدای و فرمان حق و تصنییع مال در طلب جاه و منصب و سخاوت برای شهرت وصیت و ثنای خلق و نفقه کردن بر سفها و فاق و ظلمه و غلو و مبالغت نمودن در اتلاف بر ماکول و ملبوس و عمارت سرای و مسکن و مواضع فساد از کوشک و باغ و ایوان و در گاه و تکلف در اوانی فرشها و پرده‌ها و ایزار دیوارها و دیگر امتعه و آلات خانه و صرف مال در غلامان و کنیزکان و چهارپایان زیادت از حاجب ضروری و شرعی و مانند این اخراجات.
و چون ایشان منزل کرده بودند و برفته، حاکم مطّوّعی بازگشت و بلشکرگاه منصور آمد و در خدمت وزیر خالی کرد و آنچه دید و شنید از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند بازراند و گفت که «بهیچ نوع بر ایشان اعتماد نباید کرد و ساختن کار خویش و برانداختن ایشان یا از ولایت بیرون کردن از مهمّات بباید دانست و بر آن سخنان عشوه‌آمیز و غرورانگیز ایشان دل نباید نهاد، که هرگز راست نروند و این پادشاهی و فرمان و نفاذ امر از سر ایشان بیرون نشود جز بشمشیر تیز. و درین حال از آنچه نکایتی قوی‌ ازین یک تاختن که پادشاه بنفس خویش کرد بدیشان رسیده بود، این صلح‌گونه‌ کردند و بازگشتند، امّا بهر چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل و فریفتن غلامان و ضبط ولایات و زیادت کردن لشکر و از ماوراء النّهر مردمان خواندن که با ایشان یار شوند و بسیار گردند، هیچ باقی نخواهند گذاشت و هرگز راستی نورزند. و سخنان فراخ‌ بیرون اندازه‌ میگویند با یکدیگر، و مرا چنان معلوم شد که ایشان را باور گشته است که «این پادشاه عاجز گشته است و وزیرش از کفایت خویش ما را التیامی‌ کرد و فتنه فرونشاند، چندانی که‌ لشکرهای ایشان بیاسایند و ساختگی‌ بکنند، دنبال ما خواهند گرفت و بهیچ نوع نیارامند تا ما را دفع نکنند یا ازین ولایت بیرون کنند. این صلح و مجاملت در میان آوردند بدین سبب و ما نیز روا داشتیم تا یک چندی ازین تاختنها بیاساییم و کار خویش بسازیم و لشکرها جمع کنیم و ساخته میباشیم و غفلت نکنیم و مهیّا و مستعدّ حرب و مکاشفت تا چون ناگاه قصد ما کنند، پیش ایشان باز رویم و جواب گوییم و جان را بزنیم‌ ؛ یا برآییم یا فروشویم‌، که پادشاهی بس بزرگ است که ما دست در کمر او زده‌ایم‌ .» ازین نوع سخنان بسیار گفتند و خوش دل و خوش طبع‌ بازگشتند و براندند که چون ما به هری رویم، ایشان رسولان با نام فرستند و اقتدارها کنند و از روی خدمت‌ و بندگی پیش آیند و دیگر ولایتها خواهند که «ما انبوه شده‌ایم و آنچه ما را دادید بسنده نمیباشد، چون از اخراجات‌ و دخلها فرومانیم، ضرورت را دست بمصادره و مواضعت و تاختنها و دادن و گرفتن ولایتها باید کرد، از ما عیب نگیرند که بضرورت باشد.» و جز این آنچه روشن شده بود، تمامی در خدمت خواجه بزرگ بازراند.