ابوالقاسم

معنی کلمه ابوالقاسم در لغت نامه دهخدا

ابوالقاسم. [ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) قهرمان داستانی است تألیف ابواحمد محمدبن مطهر ازدی و مؤلف در این داستان بسیاری از معلومات وسیعه خویش را در موضوع شعر و ادب و امثال آورده است. رجوع بدائرةالمعارف اسلام شود.
ابوالقاسم. [ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) او راست : ریحانةالعاشق. ( کشف الظنون ).
ابوالقاسم. [ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) آبندونی. عبداﷲبن ابراهیم بن یوسف آبندونی جرجانی. امام حافظ زاهد موثق مأمون ورع وکثیرالحدیت از اقران ابی بکر اسمعیلی و ابی احمدبن عددی حافظ. در جرجان از عمران بن موسی و در بغداد از ابی عبداﷲ احمدبن حسن بن عبدالجبار صوفی و در بصره از ابوخلیفه فضل بن حباب جمحی و در مصر از ابی عبدالرحمن احمدبن شعیب نسائی و در موصل از ابی یعلی احمدبن علی بن مثنی تمیمی و دیگران حدیث شنیده است. حاکم ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ حافظ و ابونصر اسماعیلی و ابوبکر سالحی قاضی و ابوبکر برقانی خوارزمی از آبندونی روایت کنند. حاکم در تاریخ خود گوید: ابوالقاسم آبندونی در سن کهولت بارها به نشابور آمد و مدتی ببود و در آنجابا ابوعبداﷲ و ابونصر مصاحبت داشت و در این وقت پیربود و سپس در سال 347 یا 348 هَ. ق. نیز به نیشابور آمد و اقامت گزید و بروایت احادیث مشغول شد و پس به جرجان شد و در سنه 350 هَ. ق. به بغداد رفت و هم بدانجا ببود تا درگذشت. و آنگاه که من به سال 367 به بغداد رفتم او را دیدم ضعف پیری بر وی غالب آمده وعمرش بنود و چهارسالگی رسیده. این مرد بزرگ یکی از ارکان حدیث است و با ابواحمدبن عدی حافظ شام و مصر مصاحب بود. و کتب او سماع بود ( یعنی به اجازات اکتفا نمیکرد ) و در رجب 368 از وی مفارقت کردم و به سال 369 خبر مرگ او را در نامه های اصحاب خویش خواندیم و هم گفته اند که آبندونی در حربیه بغداد سکونت داشت و بجرجان و بغداد روایت حدیث می کرد از جمعی از محدثین عراق و شام و مصر. ابوبکر برقانی گوید: من با ابومنصورکرخی نزد ابی القاسم آبندونی بقصد استماع حدیث می رفتیم و او ما را در یک مجلس معاً نمی پذیرفت و یکی از ما دو تن را بر در مینشاند و دیگری را اجازه دخول میداد و چون بیرون می آمد نوبت دیگری میرسید و میگفت سوگند یاد کرده است که برای دو کس دریکجا حدیث نکند.
ابوالقاسم. [ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) آمدی. رجوع به حسن بن بشربن یحیی آمدی... شود.
ابوالقاسم. [ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن ابی بکر عبداﷲ حصیری. فقیه و ندیم از ندماء مسعودبن محمود سبکتکین. او از جانب مسعودبن محمود سبکتکین نوبتی به سال 422 هَ. ق. برسولی نزد قدرخان شد تا جلوس مسعود و عزل محمد را بخان آگهی دهد و تجدید عهود کندو کرت دیگر بعقد نکاح دختر قدرخان برای مسعود که ازپیش نامزد محمدبن محمود بود و دختر بغراتکین برای مودودبن مسعود بترکستان رفت و بعلت مرگ قدرخان این امر دیر کشید و قریب چهارسال حصیری بترکستان بماند تا در سلطنت بغراخان با مهدشاه خاتون دختر قدرخان و دختر بغراخان بغزنه بازگشت وحصیری تا زمان فرخ زادبن مسعود میزیست. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77، 157، 168، 194، 208، 209، 210، 213، 216، 366 و 432 شود.

معنی کلمه ابوالقاسم در فرهنگ فارسی

اوراست کتاب محاسن خراسان

معنی کلمه ابوالقاسم در فرهنگ اسم ها

اسم: ابوالقاسم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ābolqāsem) (فارسی: ابوالقاسم) (انگلیسی: abolghasem)
معنی: ترکیب دو اسم ابو و قاسم ( پدر و قسمت کننده )، پدر قاسم، ( اَعلام ) ) ابوالقاسم: کنیه ی پیامبر اسلام ( ص )، محمّد، ) ابوالقاسم محمّد ابن حسن عسکری ( ع ) : ( = حضرت مهدی )، ح مهدی، ) ابوالقاسم احمد ( = مستَعلی )، خلیفه ی فاطمی مصر [، قمری] که برادرش ابومنصور نزار را برکنار کرد و موجب پیدایش اختلاف میان اسماعیلیان شد، هواداران او که بیشتر در آفریقا هستند مستعلویان و هواداران برادرش نزاریان نامیده می شدند، ) ابوالقاسم خان قراگوزلو : ( = ناصرالملک ) [، شمسی]، دولتمرد ایرانی، نایب السلطنه ی احمدشاه قاجار [، شمسی] و صدر اعظم محمّدعلی شاه [ شمسی]، ) ابوالقاسم زهراوی: ( = خَلَف ابن عباس ) [قرن و هجری] جراح آندلسی، مؤلف دایرةالمعارف پزشکی اَلتَصریف، که ترجمه ی لاتینی آن در پیشرفت جراحی در اروپا تأثیر زیادی داشت، ) ابوالقاسم عبدالله: ( = مستکفی ) خلیفه ی عباسی [، قمری]، که در زمان او احمد ابن بویه بغداد را گرفت و مستکفی به او لقب معزّالدوله داد، مستکفی به دست سپاهیان دیلمی معزول و کشته شد، ) ابوالقاسم فضل: ( = مطیع )، خلیفه ی عباسی [، که در زمان او دیلمیان بر بغداد و فاطمیان بر مصر و یمن دست یافتند، ) ابوالقاسم قزوینی: ( = عارف قزوینی )، عارف، ) ابوالقاسم قشیری: ( = عبدالکریم ابن هَوازن ) [، قمری] فقیه و صوفی ایرانی، که تصوف و شریعت را باهم جمع کرد، از جمله آثار معروف او رساله ی قشیریه است، ( در اعلام ) کنیه ی حضرت رسول اکرم ( ص )، کنیه پیامبر ( ص )

معنی کلمه ابوالقاسم در دانشنامه آزاد فارسی

ابوالقاسم (قرن ۱۳ق)
نقاش ایرانی. از هنرمندان دوران قاجار، و از سرآمدان سبک پیکرنگاری درباری بود. بیشتر زنان نوازنده و رقصندۀ دربار فتحعلی شاه را به تصویر می کشید. در شبیه سازی و چهره پردازی مهارت داشت. ازجمله آثارش عبارت اند از دختر تارزن (۱۲۳۲ق)، و تصویری از فتحعلی شاه قاجار.

معنی کلمه ابوالقاسم در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوالقاسم (ابهام زدایی). ابوالقاسم ممکن است اسم یا کنیه برای اشخاص ذیل باشد: • ابا القاسم (کنیه حضرت محمد)، کنیه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)• ابو القاسم (لقب امام مهدی)، یکی از القاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)• ابوالقاسم ابن برهان، فقیه، نحوی، لغوی، نسابه، متکلم و محدث• ابوالقاسم ابن قسی، فقیه ، متکلم ، ادیب ، شاعر و از مشایخ صوفیه سده ۶ق اندلس• ابوالقاسم ابن قطان، شاعر، طبیب و محدث بغدادی • ابوالقاسم اکاف نیشابوری، از مدرسان ایرانی در مکه• ابوالقاسم باخرزی، باخَرزی، نورالدین ابوالحسن (ابوالقاسم) علی بن حسن، شاعر و ادیب عربی نویس ایرانی قرن پنجم• ابوالقاسم بدیع اسطرلابی، منجم، شاعر و سازنده ابزارهای نجومی در قرن ششم• ابوالقاسم برادی، بَرّادی، ابوالفضل (ابوالقاسم) بن ابراهیم، دانشمندی از فرقه اباضیّه و اهل افریقای شمالی، در نیمه دوم قرن هشتم• ابوالقاسم برزلی، بُرزُلی، ابوالقاسم بن احمدبن محمد، نویسنده مالکی است، از قبیله بنوبِرزالَه (بُرزُلَه)• ابوالقاسم بستی، بُستی، ابوالقاسم اسماعیل بن احمد جیلی، مؤلف زیدی و معتزلی مذهب اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم• ابوالقاسم بسکری، بسکری عالم نحوی نابینا و متکلم و عالم به قرائات شاذّ و مشهور قرآن در قرن پنجم• ابوالقاسم بشریاسین، عارف و محدث خراسانی سده ۴ق /۱۰م و نخستین پیر ابوسعید ابوالخیر• ابوالقاسم بغوی، بَغوی، ابوالقاسم عبدالله بن محمدبن عبدالعزیز، محدث بغدادی مشهور به ابن بنت مَنیع، در قرن سوم و چهارم• ابوالقاسم بلخی، از متکلمان مشهور معتزله بغداد• ابوالقاسم بن محمد غسانی، مشهور به وزیر از اطبای قرن دهم و یازدهم هجری• ابوالقاسم بهاءالدین نیلی، بهاءالدین نیلی، ابوالقاسم علی بن عبدالکریم، عالم امامی قرن هشتم• ابوالقاسم تنوخی، قاضی بزرگ، شاعر ، محدث ، متکلم و پدر محسِّن تنوخی• ابوالقاسم تهرانی، فقیه و اصولی شیعی در قرن سیزدهم• ابوالقاسم تیمی، ملقب به قوام السنه و شیخ الاسلام، محدث و مفسر اصفهانی و مؤلف کتابی درباره عقیده اصحاب حدیث• ابوالقاسم جعفر بن حسن، معروف به «محقق» صاحب کتابهای بسیار در فقه• ابوالقاسم جنتی عطایی، نمایشنامـه نویـس و از پیش کسوتان تحقیق درباره نمایش و ادبیات تطبیقی در ایران • ابوالقاسم جنیدبغدادی، جنید بغدادی ، ابوالقاسم ، صوفی نامدار قرن سوم • ابوالقاسم حالت، طنزپرداز، شاعر و مترجم معاصر ایرانی• ابوالقاسم حسین بن هبةالله ، محدث و قاضی شافعی • ابوالقاسم خزعلی، حافظ قران و نهج البلاغه، از علماء بزرگ و از یاران امام خمینی(ره)• ابوالقاسم خوئی، از فقها و مراجع بزرگ شیعه• ابوالقاسم رضی الدین علی بن موسی، از علمای بزرگ شیعه و از نوادگان امام حسن مجتبی و امام سجاد (علیهماالسلام)• ابوالقاسم علی بن عبدالکریم، بهاءالدین نیلی، ابوالقاسم علی بن عبدالکریم، عالم امامی قرن هشتم• ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز قمی رازی، متکلم و محدّث و فقیه شیعی قرن چهارم• ابوالقاسم فردوسی، از حکماء و شاعران ایرانی• ابوالقاسم کوفی، فقیه و متکلم• ابوالقاسم گرجی، فقیه، مجتهد، نویسنده، از محققان برجسته فقه و حقوق و همچنین استاد تمام دانشکده فقه و مبانی حقوق دانشگاه تهران• ابوالقاسم گرگانی، عارف بزرگ خراسان• ابوالقاسم میرزا، کوچکترین پسر بایسنغر، امیر کتابدوست و هنرپرور تیموری، و از نوادگان تیمور• ابو القاسم پاینده، از تلاشگران در عرصه فرهنگ و مترجم قرآن• ابو القاسم عبد اللّه بن محمد بغدادی، شاعر، ادیب، لغوى و قرآن پژوه• ابو القاسم عبید الله بن عبدالله بن خردادبه، نویسنده کتاب المسالک و الممالک• ابو القاسم محمد بن حوقل ، بازرگان ، سیاح معروف و جغرافی دان عرب در قرن چهارم قمری• ابوالقاسم ابراهیم بن محمد مودب اصفهانی، از محدّثین عامه اصفهان• ابوالقاسم ابراهیم بن منصور کرانی اصفهانی، از محدّثین اصفهان در قرن پنچم هجری
...
[ویکی فقه] ابو القاسم (لقب امام مهدی). برای حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) القابی ذکر شده است که یکی از آن القاب ابوالقاسم می باشد.
در برخی از روایات، ابو القاسم، کنیۀ حضرت مهدی (علیه السّلام) شمرده شده است. البته دسته ای از روایات با این بیان که آن حضرت هم کنیۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) است، به این کنیه اشاره کرده است. از رسول گرامی اسلام نقل شده است که فرمود:مهدی، از فرزندان من است. نام او نام من و کنیۀ ام کنیۀ من است. (المهدی من ولدی اسمه اسمی و کنیته کنیتی.) روشن است که این کنیه، از کنیه های پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) بوده است.در برخی از روایات نیز از آن، به روشنی یاد شده است. در کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق از عقید خادم نقل کرده است که آن حضرت، با این کنیه یاد می شد. (المهدی من ولدی اسمه اسمی و کنیته کنیتی.)

معنی کلمه ابوالقاسم در ویکی واژه

نام کوچک حکیم طوس فردوسی که خود خویشتن را چنین می‌نامد. ابوالقاسم آن شهریار جهان/ کزو تازه شد تاج شاهنشاهان «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالقاسم

وی در پیشگفتار کتاب مناهج المعارف خود را ابوالقاسم بن الحسین الحسینی الموسوی معرفی نموده‌است.
ابوالقاسم علوی معروف به ابن اعلم، نام یک اختربین و اخترشناس قرن چهارم هجری است.
عماد ملک ابوالقاسم احمد بن قوام که قیمتی بر او حکمتست و مرد حکیم
نخستین پسر آن‌ها قاسم بود که پس از سومین سالگرد تولدش درگذشت (از این رو کنیه محمد ابوالقاسم است). سپس خدیجه دخترانشان زینب، رقیه، کلثوم و فاطمه را به دنیا آورد. و آخرین پسرشان عبدالله بود. عبدالله به طیب و طاهر معروف بود. عبدالله نیز در کودکی از دنیا رفت.
ابوالقاسم سخدری کشتی‌گیر سابق ایرانیست که بازی‌های المپیک ۱۹۴۸ برای تیم ملی ایران کشتی گرفت.
از مطالعهٔ آمارگونهٔ این کنیه‌ها تا حدی می‌توان حُکم کرد که اَعَمّ اغلبِ ابوالحسن‌ها، علی نام دارند و بیشتر ابوعبدالله‌ها، محمد... از روی این رابطهٔ کنیه‌ها و نام‌ها شاید بتوان در مواردی که کنیهٔ کسی مسلّم نیست و نام او مورد تردید، تصمیم گرفت؛ مثلاً، اگر مسلّم باشد — که مسلّم است یقیناً — کنیهٔ فردوسی ابوالقاسم است، وقتی دربارهٔ نام او که آیا منصور است یا حسن شک کنیم، می‌توانیم از روی این فرمول حسن را انتخاب کنیم.
زمینه‌های فکری سرایش شعر نو، سال‌ها پیش از نیما آغاز شده بود که برای پیگیری این نکته باید به شاعران و سرایندگان دوره مشروطه مراجعه کرد. ابوالقاسم لاهوتی، میرزا حبیب مترجم حاجی بابای اصفهانی و میرزاده عشقی از این زمره‌اند.
دانشمندان،فیلسوف،شاعر،تاریخ پژوه،نویسنده،سیاستمدار و پیشه وران بسیاری از گرگان،آمل،ساری و.... برخاستند و مردمان تپوری در پرورش علم پیشرو بوده اند از جمله این مردان بزرگ:فخرالدین اسعد گرگانی،اسماعیل گرگانی،محمد بن جریر طبری،ابوسعید ضریر گرگانی،اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین طبری،طالب آملی،اولیاء الله آملی،سلطان العلماء آملی،ابن فرخان طبری،ابوالحسن طبری،حاسب طبری،ابوطیب طبری،ابوالقاسم طبری و .....
سید ابوالقاسم جعفر موسوی خوانساری یا سید ابوالقاسم خوانساری (۱۱۵۸–۱۰۹۰ ق) معروف به میرکبیر فقیه، مجتهد، پژوهشگر و شاعر ایرانی سده دوازدهم هجری قمری و هم دوره صفویان بود. او در سال ۱۰۹۰ قمری در اصفهان دیده به جهان گشود و سرسلسله خاندان خوانساری است.
محمد نوری‌زاد که آشنایی قدیمی با طالبی داشته در مصاحبه با جرس می‌گوید در زندان شنیده‌است که ابوالقاسم طالبی عضو وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران (اداره اصفهان) بوده‌است. ایسنا در دی‌ماه ۱۳۹۷ به نقل از «یک مقام آگاه» در وزارت اطلاعات نوشت که او قبلاً کارمند وزارت اطلاعات بوده و بعداً از وزارتخانه جدا شده‌است.
و هم نصر آبادی گوید کی تو مترددّی میان صفات فعل و صفات ذات و هر دو صفت وی است بر حقیقت چون ترا اندر مقام تفرقه دارد پیوسته کرد ترا بصفات فعل خویش. و چون ترا بمقام جمع رساند بصفات ذات رسانیده و این ابوالقاسم نصرابادی پیر وقت بود و از استاد امام ابواسحق اسفراینی شنیدم رَحِمَهُ اللّه گفت چون از بغداد باز آمدم اندر جامع نیسابور درس میکردم اندر مسئلۀ روح و شرح همی کردم که روح آفریده است. ابوالقاسم نصرابادی نشسته بود دورتر، و گوش با سخن من همی داشت پس از آن بمن بگذشت اندکی بیستاد و محمد فرّا را گفت گواه باش کی من بردست این مرد مسلمان شدم و اشارة بمن کرد.
ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد
در این باغ آراسته چون بهشت ابوالقاسم طوسی این تخم کشت
تو سیف دولت و دینی ابوالقاسم سرجودی تو محمود بن ابراهیم مسعود بن محمودی
قصه کوته که ابوالقاسم گول تاه فی الغیل و غالته الغول
امام جمعه و نماینده سید علی خامنه‌ای در بجنورد، ابوالقاسم یعقوبی، در روز جمعه ۱۱ مهر سال ۱۳۹۹ در نماز جمعه گفت: «بدحجابی یک ویروس خطرناک است و باید ناجا زندگی بدحجابان را ناامن کند.» این اظهارات هم‌زمان با سخن یوسف طباطبایی‌نژاد، امام جمعه اصفهان، در دیدار با مقامات نظامی و امنیتی که خواستار «ناامن‌شدن» فضا برای بدحجابان شد، می‌باشد که باعث واکنش گسترده در شبکه‌های اجتماعی شده و آنرا یادآور تحریک و تشویق به اسیدپاشی به زنان در سال ۹۳ می‌دانند.
و منهم: مبارز صف صوفیان، و معبر احوال عارفان،ابوالقاسم ابراهیم ابن محمدبن محمویه النّصرآبادی، رضی اللّه عنه
صدر ساده سید مشرق ابوالقاسم علی پروریده در معالی آفریده زآفرین
ابوالقاسم آن شهریار جهان کزو تازه شد تاج شاهنشاهان
چون نیابند، خاموش باشند و چون بیابند، دیگری را بدان اولی‌تر از خود دانند و بذل کنند. پس آن را که مراد لقمه‌ای باشد، چون از مراد بازماند، دلش ساکن بود و چون آن لقمه پدیدار آید، آن را که اولی‌تر از خود داند بدان، آن را بدو دهد. و اندر این قول دو معنی است: سکونش در حال عدم رضا بود و بذلش در حال وجود محبّت؛ از آن‌چه راضی قابل خلعت بود و اندر خلعت نشان قربت بود و محبّت تارک خلعت بود که اندر خلعت نشان فرقت بود. سکونش اندر عدم، انتظار وجود بود و چون موجود گشت، آن وجود غیر وی بود و وی را با غیر آرام نبود، به ترکِ آن بگفت. و این معنی قول شیخ المشایخ ابوالقاسم الجنید بن محمّد -رَضِيَ اللّهُ عَنه- است: «الفَقْرُ خُلُقُ القَلْبِ عَنِ الأشْکالِ.» چون دل از اندیشهٔ شکل خالی بود و شکل موجود، به‌جز انداختن آن چه روی بود؟