ابنه

ابنه

معنی کلمه ابنه در لغت نامه دهخدا

ابنه. [ اِ ن َ ] ( ع اِ ) دختر. بنت. ج ، بنات.
ابنه. [ اُ ن َ ] ( ع اِ ) دُژَک. ( مهذب الاسماء ). گره. عقده. || گره در رسن. || گره در چوب. || دُژَک نی ، یعنی گره آن. || دُژَک ساق ، یعنی قوزک آن. || سر حلقوم اشتر. غلصمه بعیر. || مرداستواررای. || دشمنی. عداوت. اِحن. حِقد.کین. کینه. || وصمت. عیب. آهو. || تباهی. || بیماری ضد طبع. ج ، اُبَن.

معنی کلمه ابنه در فرهنگ معین

(اُ نِ ) [ ع . ابنة ] ۱ - (اِ. ) عقده ، گره ، گره در رسن ، چوب . ۲ - قوزک ساق . ۳ - عیب ، کینه . ۴ - نام بیماری خارشِ مقعد.

معنی کلمه ابنه در فرهنگ عمید

دختر، بنت.
۱. میل جنسی مرد برای مفعول واقع شدن.
۲. (صفت ) مبتلا به ابنه.

معنی کلمه ابنه در فرهنگ فارسی

دختر، بنت، عیب، حقد، کین، کینه، عقده، گره، گره چوب، نام خارش یامرضی درمقعد
۱ - ( اسم ) گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن . ۳ - سر حلقوم شتر. ۴ - ( اسم ) دشمنی عداوت کینه . ۵ - عیب آهو تباهی و صمت . ۶ - بیماری ضد طبع .۷ - یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند .
دختر

معنی کلمه ابنه در دانشنامه عمومی

اَبِنِه ( ( به فرانسوی: Abéné ) روستایی در کشور سنگال است که در ناحیه زیگینچور واقع شده و طبق سرشماری سال ۲۰۰۲ میلادی، ۱٬۹۳۵ نفر جمعیت داشته است.

معنی کلمه ابنه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اُبنه نوعی بیماری است که از آن به مناسبت در باب حدود سخن گفته شده است.
ابنه بیماری خارش مقعد است که مبتلای آن، خواهان لواط کردن دیگری با او می باشد.
احکام ابنه
اگر به کسی نسبت اُبنه داده شود و عرف این نسبت را نسبت لواط بداند، بر نسبت دهنده حد قذف جاری می شود.
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
بنو (۱۶۴ بار)ه (۳۵۷۶ بار)

معنی کلمه ابنه در ویکی واژه

عقده، گره، گره در رسن، چوب.
قوزک سا
عیب، کینه.
نام بیماری خارشِ مق

جملاتی از کاربرد کلمه ابنه

او زر به شفای بوعلی بخشد تابنهد از آن به زخم ما مرهم
ابنه (به عربی: ابنه) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی اریحا واقع شده‌است. ابنه ۱٬۰۹۷ نفر جمعیت دارد.
خطب رسول اللَّه (ص) زینب علی مولاه زید بن حارثة و کان زید مولی رسول اللَّه اشتراه من سوق عکاظ بمال خدیجه، فاعتقه و تبنّاه و کان شدید الحبّ له و لابنه اسامة حتّی انّه اخّر الاضاضة عن عرفات لاجله و کان ذهب یقضی الحاجة و کان زید اسود، افطس، فلمّا رجع قال رجل من اهل الیمن لرسول اللَّه (ص) احتبسنا لاجل هذا! فدعا رسول اللَّه علیهم.
قوله: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ سبب نزول آیت آن بود که زید بن حارثه که پسر خوانده رسول بود مردم او را زید بن محمد میخواندند، پس چون زینب را بزنی کرد قومی گفتند: تزوّج بامرأة ابنه زن پسر خوانده خود را بزنی کرد، و در شرع وی نیست زن پسر را بزنی کردن. ربّ العالمین این آیت بجواب ایشان فرستاد یعنی که محمد پدر زید حارثه نیست، ای لیس محمد ابا احد من رجالکم الّذی لم یلده فیحرم علیه نکاح زوجته بعد فراقه ایّاها. زن پسر آن گه بر پدر حرام گشت که آن پسر از صلب وی باشد و از وی زاده و زید بن حارثه نه از صلب محمد است و نه از وی زاده و محمد خود پدر هیچ مرد بالغ رسیده بمردی نیست.
ابن ندیم از رساله‌ای با عنوان عهد اردشیر بابکان الی ابنه سابور، در ضمن کتب مواعظ و آداب و حکم، نام می‌برد. احتمالاً این همان متن کوتاهی است که با عنوان نسخه عهد اردشیر الی ابنه سابور در کتاب نهایة الأرب منسوب به اصمعی آمده‌است. این متن را ظاهراً ابن مقفع یا به احتمال بیشتر مؤلف سیر الملوکی که مآخذ نهایة الأرب بوده، از روی ترجمه عربی عهد اردشیر انتخاب کرده و مطالبی را بر آن از جاهای دیگر افزوده‌است. ابن قتیبه مطلبی را از اردشیر خطاب به پسرش، به نقل از «کتابٌ من کُتُب العجم»، آورده‌است که آن را در این عهد می‌یابیم.
ابن ندیم یک بار از کتابی به نام کتاب عهد اردشیر یاد می‌کند که آن را احمد بن یحیی بن جابر البلاذری (د ۲۷۹ ه‍. ق)، یکی از مترجمان فارسی (=پهلوی) به شعر عربی گرد آورده بود. بار دیگر در فصل مربوط به کتاب‌های ایرانیان و رومیان و هندیان و عربان در مواعظ و آداب و حکم کتابی را به نام عهد اردشیر بابکان الی ابنه سابور ذکر می‌کند و چنین می‌نماید که منظور او کتابی دیگر است.
شهر بابنهاوزن (بایرن) خواهرخواندهٔ آرژونتری هست.
دیون کاسیوس گزارش می دهد که اردشیر که در قلمرو ارمنستان بزرگ پیشروی می کرد، «ساکنان محلی و برخی از مادها و نیز پسران اردوان در برابر آن مقاومت کردند و او، چنانکه برخی می گویند، فرار کرد و برخی دیگر می گویند. که او عقب نشینی کرد تا لشکری بزرگتر آماده کند» [5] موسی خورناتسی نیز چنین اطلاعاتی را حفظ کرده است. او گزارش می دهد که پادشاه ارمنی با ارتش و سپاهیان کمکی خود از کشورهای دیگر «به اردشیر نزدیک می شود، با او وارد نبرد می شود، او را مجبور به فرار می کند و آشور (آدیابنه) و دیگر مناطق شاهزاده را از او می گیرد [6]».
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ» عبثا و باطلا. اللعب یدعو الیه الجهل یروق اوّله و لا ثبات له. و انما خلقنا هما لتجازی المحسن و المسی‌ء و یستدل بهما علی وحدانیة اللَّه عز و جل و قدرته. و قیل ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما، لیأکل الناس و یشربوا و یتمتعوا و یفعلوا ما یریدون ثم، یموتوا و لا یحشروا. و قیل ما خلقنا هما لنتخذ الزوجة و الولد و الشرکاء. ثم قال تعالی: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا» بحیث لا یطلع علیه احد لانّه نقص و ستره اولی، و قیل «لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا» یعنی من السماء من الحور العین فانهن اطهر و اطیب، لا من الارض، و هذا رد علی النصاری اذ جعلوا له مریم بزعمهم زوجة، و قیل اللهو الولد فی لغة حضرموت، فیکون ردا علی من قال عیسی ابنه، «لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا» کقوله: «لَاصْطَفی‌ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ» معنی آنست که ما آسمان و زمین که آفریدیم نه بدان آفریدیم تا جفت و فرزند و انباز گیریم، آن گه گفت اگر ما خواستیمی که جفت و فرزند گیریم از نزدیک خود گرفتیمی چنان که کس را بر ان اطلاع نبودی و از خلق خویش آن برگزیدیم که خود خواستیم «إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ» اگر ما خواستیمی چنین کردیمی لکن نخواستیم و نکردیم و از جفت و فرزند و انباز پاکیم و منزه و مقدس، «تعالی اللَّه عن ذلک علوا کبیرا» و ان شئت. جعلت ان کلمة نفی، یعنی ما کنّا فاعلین، و قیل «لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا» ای عندنا بحیث لا یصل الیه علمکم. قال ابن بحر: لیس فی الایة ذکر الولد و الزوجة، انّما هی عطف علی الایة الاولی، ای لو کان اللعب یلیق بنا لاتخذنا منه ما یکون فی علمنا و قدرنا.
و رأی رسول اللَّه (ص) فی منامه انّ ابا جهل اسلم فجاء ابنه عکرمة فاسلم، فقال رسول اللَّه: وقعت.
قیل: فجاءت القابلة فالقت هذا المولود علی کرسیّه عقوبة له حین ترک الاستثناء، ثمّ تاب و اناب. و قال الشعبی: ولد لسلیمان ابن فاجتمعت الشیاطین و قال بعضهم لبعض: ان عاش له ولد لم ننفکّ ممّا نحن فیه من البلاء و السخرة فسبیلنا ان نقتل ولده فعلم بذلک سلیمان فامر السّحاب حتّی حملته الریح الیه فغذا ابنه فی السحاب خوفا من معرّة الشیطان فعاقبه اللَّه بخوفه من الشیطان و مات الولد و القی میّتا علی کرسیّه فهو الجسد الّذی ذکره اللَّه عزّ و جلّ.
الحکایة من عمرو بن اللّیث الأمیر بخراسان فی الصّبر بوقت نعی ابنه‌
ابنهولتس ۴۵۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
گفت: مکن دست را بگردن بسته، یعنی از بخیلی، و نیز مگستر مردست را همی گستردن تابنه نشینی ملامت زده و پشیمان شده و خردمندی میانجی است میان بیهدگی و عاجزی از سخن و جز آن و دیگر خصلتهای ستوده همه میانجیست و ستوده است بمیان دو کناره ناستوده خویش پس گوئیم که اعتدال از آن میانجیان ستوده است بمیان دو کناره ناستوده که یکی از او گرماست و دیگری سرما، و این هر دو دشواری اندر دو کناره عالم اند گرمی بغایت برتری است- که مرکز آتش است- و سردی بغایت فروتری است،و بدین دو چیز نفس اندر این عالم رنجه شود، و آن حال که میان این دو حال است نفس از او لذت یابد پس ترسانیدن پیامبر علیهم السلام مر امت را بسرما و گرمای قیامت ازیشان بر سبیل مثل بود و بدین گفتار معنی، آن خواستند، که هر که او توحید را بی میانجی اولیاء خدای و بی عمل پذیرد مفرط شود، اعنی از حد اندر گذرد، از یراک بی میانجی، اولیاء و رسول و وصی و امام مر توحید را صفت نتوان کردن، و اگر کسی بی این میانجیان توحید جوید معطل شود اعنی که خدای را نیست گوید، پس اگر بی میانجیء اولیاء خدای خواهد که نیست بگوید و بکوشد تا اثبات کند بتشبیه اندر افتد و این هر دو کناره توحید است یکی تشبیه ماننده بسرمای زمهریر که او فرودین نقطه عالم است و مردم اندر تشبیه آن وقت افتد که با مثالهای کثیف و ظاهر شریعت توحید جوید. و همچنین چون بی ظاهر بر مثل و شناختن تاویل آن مثلها توحید جوید اندر تعطیل افتد که برترین حدی است از عالم که آنجا آتش سوزان است، و آنچه بمیانجی میانجیان حق گفته شود و اعتقاد کرده شود بر اعتدال باشد، و آنکس از سرما و گرمای قیامت رسته شود، چنانک خدای تعالی میگوید، قوله: «لا یرون فیها لا شمسا و لا زمهریرا» همی گوید: نبینند اندر بهشت نه گرما و نه سرما معنیش آن خواست که مومنان را توحید آلوده نشود نه بتشبیه و نه بتعطیل، و هم این معنی بود که کز رسول صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند از حال بهشت که سرد است یا گرم؟ وی علیه السلام جواب داد و گفت: هو سحیح مثل برد السحر گفت: هواء بهشت میانه است نه سرد است و نه گرم همچون خنکیء سپیده دم و گفتن او صلی الله علیه و آله و سلم که بهشت نه سرد است و نه گرم نشان بود از آن که اندر بهشت مرگ نیست، از بهر آنک مرگ از این دو حال مخالف است: یا سرمای بی حد، یا گرمای بی حد و هر چیزی که آن بچهار درجه سرد است از داروها یا بچهار درجه گرم است آن چیز زهرکشنده است، و هر کجا سرما و گرما نباشد مرگ نباشد- این بود معنی ترسانیدن پیغامبران علیهم السلام مر خلق را بسرما و گرمای قیامت و چنان بباید دانستن مومن را که بقیامت نه سرما است و نه گرما و این مثلی بود که رسولان زدند، بل چنان باید صورت کردن که اگر همه سرماهای عالم جسمانی بر یک مردم جمله کنی تا همه قوت خویش بدان یک تن رساند صد سال اندر آن یک تن از آن سرما آن رنج نبیند که بیک دم زدن از رنج سرمای قیامت بیند، و حال گرمای قیامت هم برین جمله قیاس باید کردن، ولکن ما خواستیم تا معنی رنج بدین عقوبت مر خلق را که پیغامبران علیهم السلام زلیفن کردند باز نماییم، نه آن خواستیم که عقوبت نفی کنیم. نعوذ بالله من عذاب الله.
ابن ندیم یک بار از کتابی به نام کتاب عهد اردشیر یاد می‌کند که آن را احمد بن یحیی بن جابر البلاذری (د ۲۷۹ ه‍.ق)، یکی از مترجمان فارسی (=پهلوی) به شعر عربی گرد آورده بود. بار دیگر در فصل مربوط به کتاب‌های ایرانیان و رومیان و هندیان و عربان در مواعظ و آداب و حکم کتابی را به نام عهد اردشیر بابکان الی ابنه سابور ذکر می‌کند و چنین می‌نماید که منظور او کتابی دیگر است.
بقعه پیر علی مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان لاهیجان، محله گابنه واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۳۸۴۳ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
آن گه گفت: «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» یعنی: کما عفونا عن ذبح ولده نجزی من احسن فی طاعتنا. قال مقاتل: جزاه اللَّه باحسانه فی طاعته العفو عن ذبح ابنه.
ابن ندیم از رساله‌ای با عنوان عهد اردشیر بابکان الی ابنه سابور، در ضمن کتب مواعظ و آداب و حکم، نام می‌برد. احتمالاً این همان متن کوتاهی است که با عنوان نسخهٔ عهد اردشیر الی ابنه سابور در کتاب نهایة الأرب منسوب به اصمعی آمده است. این متن را ظاهراً ابن مقفع یا به احتمال بیشتر مؤلف سیر الملوکی که مآخذ نهایة الأرب بوده، از روی ترجمه عربی عهد اردشیر انتخاب کرده و مطالبی را بر آن از جاهای دیگر افزوده است. ابن قتیبه مطلبی را از اردشیر خطاب به پسرش، به نقل از «کتابٌ من کُتُب العجم»، آورده است که آن را در این عهد می‌یابیم.
این شهر در دوره شاهنشاهی اشکانی به ویژه بین سال‌های ۱۵۰ پیش از میلاد تا ۲۷۰ پس از میلاد، احیا شد و به مرکز اداری پارتیان آشورستان تبدیل شد. آشور شناسان سیمو پارپولا و پاتریشیا کرون معتقدند که احتمالاً آشور در این دوره استقلال کامل داشته‌است. سایر مناطق آشوری مانند بت گرمائی، بت نوهادرا و آدیابنه نیز به این دلیل شکوفا شدند که اشکانیان فقط کنترل سست یا متناوب بر آشور اعمال می‌کردند. ساختمان‌های جدید اداری در شمال شهر قدیمی و یک کاخ در جنوب ساخته شده‌است. معبد قدیمی که به خدای ملی آشوریان، آشور اختصاص داده شده بود، و همچنین معابد سایر خدایان آشوری بازسازی شد.
امّا الکذب فحین قال: هذه اختی و حین قال: إِنِّی سَقِیمٌ و حین قال: بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ و امّا الخطیئات الثلاث قوله للزهرة: هذا رَبِّی و للقمر: هذا رَبِّی و للشمس: هذا رَبِّی، و امّا البلیات فحین قذف فی النّار و الختان و ذبح ابنه، و اسقط سقطة حین قال: اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ. و گفته‌اند أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی گناهان امّت میخواهد کقوله تعالی: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ.