ارقه. [ اَ ق َ / ق ِ ] ( ص ) اَرْغه. عَرْقه. در تداول عامه ، سخت گربز. ارقه. [ اَ ق َ ] ( اِخ ) از بلاد اسپانیا که بین آن و ابره زمینی قفر موسوم به سلانا واقع است. ( حلل السندسیه ج 2 ص 176 ). || رودی به اسپانیا که از پیرنه ( جبال البرانس ) سرچشمه گیرد و بنبلونه را مشروب کند و در ویلاّ فرانکا به اَراگُن ریزد و طول آن 160 هزار گز است.
معنی کلمه ارقه در فرهنگ معین
(اَ قِ )(ص . )(عا. ) حیله گر، هوشیار، زرنگ .
معنی کلمه ارقه در فرهنگ فارسی
( صفت ) عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده . از بلاد اسپانیا
معنی کلمه ارقه در ویکی واژه
(عا.) حیله گر، هوشیار، زرنگ.
جملاتی از کاربرد کلمه ارقه
مگو سران فرقه، جمعی ارقه، مشتی حقهباز وکیل و شیخ و مفتی، مدرس است و اهل آز
روی عن النبیّ (ص) قال: «عش ما شئت فانّک میّت، و احبب من احببت فانّک مفارقه، و اعمل ما شئت فانّک مجزیّ به.
بود بربارقه یا خطره موسوم که گرد زود ظاهر زود معدوم
اَزارَقه یکی از فرقههای اسلامی و از فرقههای خوارج است که پیروان آن دیگر مسلمانان را از خود نمیدانستند. پایهگذار این فرقه نافع بن ازرق از فرزندان حنفیه بود و برای همین پیروانش را ازارقه نامیدند. آنان غیر خود را چه مسلمان و چه غیرمسلمان کافر میشمردند و میگفتند که باید با آنان جنگید و آنها را کشت و حتی کشتن زنان و فرزندانشان را نیز جایز میشمردند. ازارقه مخالف تقیه بودند و مکر و غدر به مخالفان خود را جایز میدانستند.
شعشه ی حسن او صعصعه را مات کرد بارقه ی عشق او بر دل عمار زد
فرقه نجدات در کافر دانستن خوارجی که از جنگ با مخالفانشان بازایستند و نیز در حلال شمردن قتل کودکان، با ازارقه مخالفت ورزیدند. همچنین با حکم اهل ذمه که با مخالفانشان همکاری میکردند نیز با ازارقه اختلاف نظر دارند.
بر فراز کوههای اطراف روستای اسفیدان، آثار برجهای سنگی قدیمی مشاهده میشود که مصالح بکار رفته در آنها سنگ و ساروج است. معروفترین آنها یکی برج "قاری مالاق" و دیگری برج "قارقه (کلاغ)" در شمال غرب روستاست که پایههای آن هنوز باقیماندهاست.
در رخ روز از رخ تو بارقه مهر در دل شب از غم تو مایه سودا
وجود بی چون و چند، مبرا از مثل ومانند، بری از شبه وانباز، بر از انجام و آغاز، نه کس داننده اوست نه چیزی ماننده او. ولایفارقه الخیر و لا یقاس بالغیر لیس کمثله شیء و هوالسمیع البصیر.
گه موسی فرعون کش و گاهی ید بیضا گه طور و گهی بارقه و گه شجر آمد
عجارده با «ازارقه» در يك مورد اختلاف دارند و آن اين است كه: ازارقه بردن اموال مخالفان را روا دانند ولى عجارده گويند: بردن مال هيچ يك از آنان روا نيست مگر اين كه او را كشته و مالشان را به يغما بريم.
بسکه بجان باشدم از غم جانانه سوز ز آه دلم می جهد بارقه خانه سوز
در جریان فتنه دوم، یکی از فرماندهان مشهور خوارج به نام قطری بن فجاه، که محبوبترین، تحسین برانگیزترین و قدرتمندترین رهبر خوارج بود، ازارقه را که یکی از فرقههای فرعی از خوارج بود، رهبری میکرد. او لقب امیرالمؤمنین را داشت و بیش از ۱۰ سال بر جریان رادیکال ازارقه حکومت کرد. او در الخویر قطر به دنیا آمد و همچنین اولین سکههای شناخته شده خوارج را ضرب کرد که قدیمیترین آنها به سال ۶۸۸ یا ۶۸۹ بازمیگردد.
جادهٔ کوهستانی از طریق: شارقه (شارجه) ذَید، مسافی، وادی عبادله، بدیه بعد از روستای بدیه جاده به سمت جنوب منحرف میشود و به طرف کوه میرود، البته جاده آبشار ناهموار است و فقط با ماشین جیپ میتوان عبور نمود. أما جاده ساحلی: از فجیره شروع میشود و از نوار ساحلی دریای عمان میگذرد، پس از ورود به شهر خور فکان به طرف جنوب به سمت کوهستان منحرف میشود. آبشار وریعه میان شهر خورفکان و روستای بدیه در ناحیهٔ جنوب در داخل کوه واقع شدهاست، و در شمال شهر فجیره قرار دارد. از شهر خور فکان حدود ۵ کیلومتر به سمت جنوب میرود.
باربارا تاکمن در کتاب خود با عنوان توپهای ماه اوت لودندورف را در قامت یک «شاگرد فدایی اشلیفن» تصویر کردهاست، کسی که تشنه و گرسنهٔ کار کردن، با شخصیتی خارا مانند اما عمداً دوست گریز و دارای ظاهری مهیب که نتیجتاً کمتر شناخته شده یا محبوب مینمود. اگر به سخنان همسرش گوش کنیم به صحت این ادعا پی میبریم: «هر کس لودندورف را میشناسد، میداند که بارقه ای از شوخطبعی در وی یافت نمیشود…» با این حال او پرحرف، هرچند گریزان از مکالمات کوتاه، بود. جان لی ادعا کرده که هنگامی که لودندورف در کنار سربازانش بود، «به یک رهبر نمونهٔ تیپ تبدیل شد… افسران جوانتر برای پرستیدن وی حضور به هم میرساندند.» آجودان وی، ویلهلم برویکر، به یک دوست فدایی وی تا پایان زندگی اش بدل شد.
اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ النفس اسم لحرکة الحیّ، و لکلّ انسان نفسان: نفس حیاة و نفس یقظة یحیی باحدیهما و یستیقظ بالآخری، و التوفی علی وجهین: توفی النّوم کقوله: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ، و توفی الموت کقوله: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ فالمیّت متوفی تفارقه نفس الحیاة عند الموت و انقضاء الاجل و النائم متوفی تفارقه نفس الیقظة و التمییز عند النوم، و معنی الآیة اللَّه یتوفی الانفس مرّتین مرّة حین موتها و مرّة حین نومها، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ فلا یردّها الی الجسد وَ یُرْسِلُ الْأُخْری یعنی و یردّ الأخری الّتی لم یقض علیها الموت الی الجسد إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ای الی ان یأتی وقت موته. قرأ حمزة و الکسائی: «قضی» بضمّ القاف و کسر الضّاد علی ما لم یسمّ فاعله الموت برفع التاء. و قرأ الباقون «قضی» بفتح القاف و الضّاد علی تسمیة الفاعل لقوله: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ الموت بنصب التّاء و قال بعضهم فی الانسان نفس و روح بینهما مثل شعاع الشمس فالنفس الّتی بها العقل و التمییز و الروح الّتی بها النفس و الحرکة فاذا نام العبد قبض اللَّه نفسه و لم یقبض روحه. و عن علی (ع) «یخرج الروح عند النوم و یبقی شعاعه فی الجسد فبذلک یری الرّؤیا فاذا انتبه من النوم عاد الرّوح الی الجسد باسرع من لحظة».
این اطلس در دو جلد چاپ شده که مجموعاً حدود ۵۰۰ نقشه با نام خلیج فارس دارند. این اطلس" نقشههای تاریخی سالهای ۱۴۹۳–۱۹۳۱م. خلیج فارس را که دارای ۲۷۶ نقشه از منابع اروپایی است در بر میگیرد و توسط "سلطان بن محمد القاسمی یکی از مقامات امارات متحده عربی" ابتدا در سال ۱۹۹۶م. به سفارش وی در لندن چاپ و توسط "منشورات مدینه شارقه للخدمات" منتشر شدهاست در این اطلس نیز مانند اطلس تونس ۹۸٪ نقشهها نام درست خلیج فارس وجود دارد.
او را گوئیم که بباید دانستن که آن زشت باشد از کننده آن که مرورا اندران کار زشت مرادی نباشد نیکو، و چون مردی دزد که زاهدی را بکشد شاید دانستن که مراد آن مفسد بکشتن او از دو کار است: یکی از بازداشتن آن زاهد مرورا از فساد تا از بازداشتن او برهد و دیگر تاخواسته آن زاهد بستاند، و بدین هر دو بهانه سخت زشت و ناپسندیده است بسوی عقل، اما چون مراد اندر فسادی ظاهر سخت نیکو باشد روا باشد بلکه واجب باشد آن فساد کردن، چنانک رسول صلی الله علیه و آله بابتداء رسالت کافران مکه را بکشت و آن حکمتی سخت بزرگ بود، از بهر آنک مراد رسول علیه السلام اندران کشتن سوی عقل سخت ستوده بود، از بهرآنک رسول علیه السلام مر کافران را برای امر معروف و نهی منکر گشت و طبع و خاصیت عقل امر معروف و نهی منکر است، و رسول الله علیه السلام مر کافران را از پرستش بتان که غایت منکر است سوی پرستش خدای خواند که غایت معروفست و چون ازو نصیحت نپذیرفتند و بغایت جهل بودند او علیه السلام دانست بنور نبوت که اندر باقی عمر ایشان ازیشان بپذیرفتن ایمان صلاحی نخواهد آمدن که بدان راحت ابدی یابند و بر جهل بخواهند مردن ایشان را بکشت تا بغایت ناستوده خود برسند، و دیگر گروه که زیشان امید صلاح بود بکشتن ایشان عبرت گرفتند و اندر ایمان رغبت کردند و از منکر بازگشتند و معروف را بپذیرفتند، ازین نیکوتر مرادی چگونه توان بحاصل کردن که رسول علیه السلام کرد که بکشتن جاهلان چندین خلق را کز روزگار او علیه السلام تا امروز آمدند اندرین عالم و تا قیامت خواهند آمدن بصلاح باز آورد، و هر روزی آن صلاح برفزونست تا بآخر آن صلاح بآخر دهر بکمال رسد، و این همچنان بود که کسی صلاح صد هزار تن نیکوکار بفساد یک تن بدکردار بجوید، و این سوی عقل سخت پسندیده است، چنانک چون حال بعکس این باشد سوی عقل ناپسندیده باشد، و آن آن باشد که کسی صلاح یک تن مفسد بفساد صد هزار مصلح بجوید، از این روی بود که رسول صلی الله علیه و آله بآغاز پیغامبری بت پرستان را بامر خدای تعالی بکشت، چنانک خدای تعالی فرموده بود او را، قوله « یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» گفت: ای پیامبر جهد کن با کافران و منافقان و ستبر دل باش بدیشان، پس از روی نگاهبانی او مرخلق را قصاص نهاد میان مردم تا از گناه باز باشند و دیت فرمود و مر جراحت را مکافات فرمود چنانک خدای تعالی گفت قوله « و کتبنا علیم أن النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف و الاذن بالاذن والسن بالسن و الجروح قصاص» گفت: بریشان نوشتیم اندر توراه که تن را تن بدل باشد چشم را چشم و بینی را بینی و گوش را گوش و دندان را دندان و جراحتها را قصاص، یعنی همچنان جراحت کنید مر آن کس را که کسی را جراحت کند. و مردزد را عقوبت فرمودبدست بریدن چنانک گفت قوله « السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله» گفت: هر که دزدی کند از مرد وزن دستهای ایشان ببرید مکافات آنچ ایشان الفغدند تا رسوا شوند از خدای و رسول او.
لَمَعات یا لُمَعات اثری عرفانی از فخرالدین عراقی است. لَمَعات جمع لَمْعه به معنی پرتو و بارقه است. عراقی، لمعات را هنگام مطالعهٔ فُصوصالحِکَم ابن عربی نزد صدرالدین قونوی نوشت و به تقلید از فصوص که ۲۸ فَص داشت، لمعات را در ۲۸ لمعه تنظیم کرد. سبک نگارش لمعات موجز، ساده، فصیح، مسجع و همانند گلستان سعدی، آمیخته به اشعار فارسی و عربی و آیات و احادیث است. موضوعش در بیان مراتب عشق و متأثر از سوانح احمد غزالی است. سعید نفیسی در سال ۱۳۳۵ و محمد خواجوی در سال ۱۳۶۳ آن را تصحیح و منتشر کردهاند.