انقضاء. [ اِ ق ِ ] ( ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن. ( از اقرب الموارد ). بسرآمدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. ( تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت. ( مصادر زوزنی ). گذشتن. برسیدن. رسیدن. منقضی گشتن. تقضی. انصرام. ( یادداشت مؤلف ). - انقضاء اجل ؛ منقضی شدن مدت. سرآمدن مهلت. ( یادداشت مؤلف ). - انقضاء مدت ؛ سر آمدن. بسر آمدن. انصرام آن. ( از یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه انقضاء در فرهنگ معین
(اِ قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به سر آمدن ، سپری شدن .
معنی کلمه انقضاء در ویکی واژه
به سر آمدن، سپری شدن.
جملاتی از کاربرد کلمه انقضاء
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ» یعنی الی انقضاء آجالهم، و هذا کنایة عن ردّ العذاب عنهم و صرف العقوبة، فان قیل لم لم یختم قصّة لوط و یونس بالسلام اسوة من تقدّم من الانبیاء فی السورة؟ قلنا: لانه لمّا قال: «وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ » فکانه قد قال: سلام علیهما لانّ اللَّه عز و جل قد سلم علی جمیع المرسلین آخر السورة، فقال: «وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ» فاکتفی بذلک عن ذکر کلّ واحد منفردا بالسلام.
و قری فی الشواذ و فصله فی عامین أی حد منتهی رضاعه فی انقضاء عامین، قال هاهنا فی عامین. و قال فی سورة البقرة: حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لانّ لا یزاد علیهما. أَنِ اشْکُرْ لِی یعنی و وصّیناه ان اشکر لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ای مصیرک الیّ و حسابک علیّ فلا تخالف طاعتی. و فی کلام لقمان لابنه انّ اللَّه رضینی لک فلم یوصّنی بک و لم یرضک لی فوصّاک بی. و قال سفیان بن عیینة فی قوله تعالی: أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ قال من صلّی الصلوات الخمس فقد شکر اللَّه و من دعا للوالدین فی ادبار الصلوات الخمس فقد شکر الوالدین.
روی ان عیسی قال: یا رب غبت عنهم، و ترکتهم علی الحق الذی امرتنی به، فما ادری ما احدثوا بعدی؟ و گفتهاند: وفات در قرآن بر سه وجه است: وفات موت و وفات نوم و وفات رفع. وفات موت قبض روح است، و ذلک فی قوله: «فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ»، و قال تعالی: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ، و قال تعالی فی سورة النحل: الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ. این همه قبض ارواح است در وقت انقضاء آجال. وفات نوم قبض ذهن است، و ذلک فی قوله: «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ» یعنی یمیتکم فیقبض من الانفس الذهن الذی یعقل به الاشیاء، و یترک فیه الروح و الحیاة، فهو یتقلب بالروح الذی فیه، و یری الرؤیا بالذهن الذی قبض منه. وفات رفع عیسی را بود علیه السلام، یقول اللَّه تعالی: إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ ای قابضک من بنی اسرائیل و رافعک الی السماء. همانست که گفت: فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ یعنی قبضتنی الی السماء.
جمعی مفسران گفتند: که مفاتیح غیب آنست که از آدمیان در غیب است از روزی و باران و نزول عذاب و سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب و سرانجام کار و خاتمت اعمال و انقضاء آجال. و گفتهاند که: درین آیت دلالت روشن است که رب العالمین بحقیقت داند بودنیها را پیش از بودن آن، یعلم انّه یکون ام لا یکون، و ما یکون کیف یکون؟ و ما لا یکون ان لو کان کیف یکون؟ قال ابن مسعود: اوتی نبیکم کلّ شیء الّا مفاتیح الغیب.
کانوا احبائی اذا کان الغنی فاذا افتقرت یعمل و انقضاء
قال بعض الصحابة: رأیت ید طلحة شلّاء وقی بها النبی (ص) یوم احد تقول العرب: قضی نحبه، ای مات، و قضاء النّحب الموت. و اصل النّحب النّذر، کانّ الموت نذر علی کلّ انسان. و قیل: النّحب الخطر یعنی فرغ من خطر الحیاة لانّ الحیّ علی خطر ما عاش، و النّحب السیر السریع، یقال: نحب فی سیره یومه اجمع، اذا لم ینزل یومه و لیلته. و النّحب النّفس، ای فرغ من انفاسه، و النّحب الجهد و النصب، ای فرغ من نصب العیش و جهده. و هذا کلّه یعود الی معنی الموت و انقضاء الحیاة. قال الشاعر:
«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» ای ما عندکم من اشتیاقکم الی لقائنا فبعرض الزّوال و قبول الانقضاء و ما وصفنا به نفسنا ممّا ورد به الاثر، الا طال شوق الأبرار الی لقایی و انا الی لقائهم لاشدّ شوقا، «باقٍ» هر چه از بنده آید از طاعت و خدمت و مهر و محبّت اگر چه در پیوندد در معرض زوالست که صفت حدثانست و حدثان را فنا بوی راه است، آن اقبال جلال و عزّت الهی است و نواخت ربّانی مر بنده را که هرگز بنرسد و فنا بوی راه نبرد، هر چه از ما آید در خور ما آید، بحظوظ معلول و بتفرقت موصوف، هر چه از خدای تعالی آید بنعت عزّت و جلال بی نهایت آید، حقیقت جمع آنست که واجب البقاء و الدّوام است، این الطاف کرم و نواخت بی نهایت و اقبال ربّانی که از جناب جبروت روان گردد جز در سویدای دل دوستان منزل نکند، ایشان که در دنیا حیاة طیّبه حیات ایشان و عمل صالح با ایمان سیرت و طریقت ایشان اینست صفت ایشان، که ربّ العالمین گفت: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» عمل صالح آنست که شایسته قبولست و شایسته قبول آنست که بر وفق فرمانست،آن گه گفت: «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» ای مصدق بانّ نجاته بفضل اللَّه لا بعلمه. میگوید حیاة طیّبه کسی را سزد که اعمال وی نیکو بود و سیرت وی پاک و همّت وی جمع وانگه اعتقاد کند که نجات وی بفضل الهی است نه بکردار بندگی، «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» امروز حلاوت طاعتست و نسیم قرب و یادگار ازل و فردا در حظیره قدس بحضرت عندیّت طوبی و زلفی و حسنی.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ ای الا ان نرحمهم و نمتّعهم الی انقضاء آجالهم فهما منصوبان علی المفعول له، و الرحمة هاهنا المهلة.
«حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» ای وقت الموت و انقضاء اجله. این آیت متصلست بآیت پیش، و التقدیر: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ، و قیل بل قلوبهم فی غمرة من هذا حتی اذا جاء احدهم الموت، و قیل التأویل لا نریک ما نعدهم بل نمهلهم حتی اذا جاء احدهم الموت. کقوله عز و جل: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»، معنی آنست که یا محمّد ما تواناییم که با تو نمائیم که بایشان چه خواهد بود از عذاب لکن میننمائیم و حرمت ترا فرا میگذاریم تا آن روز که مرگی آید بایشان. «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» ای اذا عاین احدهم الآخرة قبل ان یذوق الموت ادرکته النّدامة علی التقصیر، و قال تحسرا علی ما فاته، ربّ ارددنی الی الدّنیا. معنی آنست که چون یکی از ایشان مخائل مرگ بر وی پیدا شود و آخرت او را عیان گردد، پشیمانی بوی اندر آید و بر گذشته تحسر خورد و گوید.
ثم قال تعالی تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا. یعنی المال الّذی اخذتموهم من الفداء سمّاه عرضا لانه سریع الانقضاء قلیل الثبات. وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ای یرید لکم ثواب الآخرة بقهرکم المشرکین و نصرکم دین اللَّه. وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ امر باثخان الکفار.