اقتصار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بسند کردن و نگذشتن ازچیزی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اکتفاکردن بر چیزی. ایستادن و بسند کردن بدان. ( تاج المصادر بیهقی ). بر چیزی فروایستادن. ( المصادر زوزنی ). - اقتصار کردن ؛ اکتفا کردن. بسند کردن : بهتر ز خدمتش نشناسم در این جهان از اینهمه بخدمت او کردم اقتصار.فرخی.خواهم بقای تو بزمان صدهزار سال از من بدینقدر نکند اقتصار دل.سوزنی.|| ( اِمص ) کوتاهی. ایستادگی بر یک چیز. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح معانی و بیان ) کلام را کثیراللفظ و قلیل المعنی نمودن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).
معنی کلمه اقتصار در فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) کوتاه کردن . ۲ - بسنده کردن . ۳ - (اِمص . ) کوتاهی .
معنی کلمه اقتصار در فرهنگ عمید
۱. کوتاه کردن. ۲. به کوتاهی پرداختن. ۳. اکتفا کردن.
معنی کلمه اقتصار در فرهنگ فارسی
کوتاه کردن، بکوتاهی پرداختن، اکتفاکردن (مصدر ) ۱ - کوتاه کردن بکوتاهی پرداختن ۲ - بسنده کردن اکتفا کردن . ۳ - کوتاهی . جمع : اقتصارات .
معنی کلمه اقتصار در ویکی واژه
کوتاه کردن. بسنده کردن. کوتاهی.
جملاتی از کاربرد کلمه اقتصار
وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ الآیة اوّل فرمود که: وَ اتَّقُوا النَّارَ از آتش بپرهیزید، یعنی: گناه مکنید تا شما را از آتش برهانم و بیامرزم. آن گه برین اقتصار مکنید که بطاعت طلب بهشت کنید، که نه هر که از آتش برست ببهشت رسید، و نه هر که ببهشت رسید، بفردوس اعلی رسید. مصطفی (ص) روز بدر یاران خویش را گفت: قوموا الی جنة عرضها السماوات و الأرض.
و در لباس، اقتصار کند به آنچه از پنبه یا پشم باشد و این قدر از آنها تحصیل کند که بدن او را بپوشاند و از گرما و سرما او را محافظت کند و اگر دو جامه یا سه جامه هم داشته باشد که چون یکی را بشوید آن دیگر را بپوشد با زهد منافاتی ندارد
و ما بدین قدر که گفته آمد اقتصار خواهیم کرد تا دراز نشود. و ختم کنیم کتاب را به خوابهایی که حکایت کرده اند بزرگان در احوال مردگان که راه نیست این علم را به معرفت احوال مردگان الا از راه مکاشفه باطن. اما در خواب. و اما در یقظه اما از راه حواس راه به ایشان نیست که ایشان به عالمی شدند که جمله این حواس از دریافتن آن همچنان معزول بود که گوش معزول است از ادراک رنگها و چشم معزول است از ادراک آوازها، بلکه در آدمی یک خاصیت است که بدان اهل آن عالم را بتواند یافت، لکن آن خاصیت پوشیده است به زحمت حواس و مشغله دنیا. چون از آن مشغله در خواب خلاصی یابد حالت وی به ایشان نزدیک گردد و احوال ایشان کشف افتد. و بدان خاصیت است که ایشان را از ما خبر بود تا به اعمال نیکوی ما شاد باشند و به معاصی ما اندوهگین چنان که اندر اخبار آمده است. و حقیقت آن است که خیر ما از ایشان و خیر ایشان از ما بی واسطه لوح محفوظ نیست که احوال ما و ایشان، در لوح محفوظ نبشته است. چون باطن آدمی را با آن مناسبتی افتد در خواب احوال ایشان را از آنجا بداند. و چون ایشان را مناسبتی افتد احوال ما بدانند.
کلک قدرت صورتیبر لوح هستی برنگاشت وز تماشای جمال خود بدوکرد اقتصار
عفو کن عفو برین بنده که هم اکنون نیز اقتصارش به همین حرفت شعر از حرف است
چهارم آن که خرج نگاه دارد تا جز به اقتصار به کار نبرد و به اندک قناعت کند و به حق خرج کند که خرج کردن نه به حق همچون کسب کردن نه از حق است.
درجه سوم آن که بر مد اقتصار کند و آن به سه گرده نان نزدیک بود. همانا اندر حق بیشتر این از سیک معده اندر گذشته بود و به حد نیم رسید.
بر دعا اقتصار باید کرد که دعا به چو بی ریا گوید
از اشعار او عوفی چند بیت معدود نقل کرده و گفتهاست: «اگرچه لطایف اشعار او بسیار است اما چون مدتی که داعی از ماوراءالنهر غربت کردهاست آنچه بر خاطر بود فراموش شدهاست و آنچه مسودات بود ضایع گشته، برین قدر اقتصار افتاد».
و احوال سماع را دلایل بسیار است از کتاب و سنت. این جا بدین قدر اقتصار کنیم تا آنچه لابد است بدین جمله حاصل آید و کتاب را به این قدر ختم کنیم.
این همه از یک بابست و امثال این فراوانست برین اقتصار کنیم.