آرمش

معنی کلمه آرمش در لغت نامه دهخدا

( آرمش ) آرمش. [ رَ م ِ ] ( اِمص ) آرام. آرامش. اَون :
راه را هر کسی نمی شاید
پیر جوهرشناس می باید
تا ز خورشید پرورش یابد
در دل خلق آرمش یابد ( کذا ).شیخ آذری.- آرمش دادن ؛ آرام بخشیدن.
- آرمش یافتن ؛ آرام شدن.
ارمش. [ اَ م َ ] ( ع ص )مرد مختلف رنگ. ( منتهی الأرب ). اربش. || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. ( منتهی الأرب ).
ارمش. [ ] ( اِخ ) ( رودخانه ٔ... ) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست. آب چشمه تنک سروک و چشمه امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ارمش گردد.

معنی کلمه آرمش در فرهنگ فارسی

( آرمش ) آرام آرامش
آرامش: آسای ، آسودگی، فراغ و سکون
در بلوک رامهرمز آبش شیرین و گوارا است

معنی کلمه آرمش در فرهنگستان زبان و ادب

آرمش
{relaxation} [روان شناسی] 1. فروکش کردن تنش یا شور یا هیجان یا شدت در نتیجۀ آرامش ذهن یا آرامش بدن یا هر دو 2. بازگشت ماهیچه به شرایط استراحت پس از یک برهه گرفتگی

معنی کلمه آرمش در ویکی واژه

1. فروکش کردن تنش یا شور یا هیجان یا شدت در نتیجۀ آرامش ذهن یا آرامش بدن یا هر دو 2. بازگشت ماهیچه به شرایط استراحت پس از یک برهه گرفتگی.

جملاتی از کاربرد کلمه آرمش

یار در بزم و نمی‌آرمش از بیم نگاه فصل گل بین که بهارم به خزان می‌گذرد
چنان آرمش چین در ابروی تنگ که در چین بگرید بر او خاره سنگ
شوم گر پیاده بچنگ آرمش سر اندر زمان زیر سنگ آرمش
چشم بر بربستم که با خود دارمش از مقام دیده در دل آرمش
که گر مرغ باشد به دام آرمش وگر صبح باشد به شام آرمش
تو گویی که از باره بردارمش به بر بر سوی خان زال آرمش
ره مستی گرفته جانب دوست می روم تا برآرمش ز حجاب
به من بخش تا همچو جان دارمش یکی دایه ی مهربان آرمش
آرمش با ریشه از پیکر به در جز توخواهد گر کس دیگ ردلم
هم اکنون بدین گرزه صد منی بر آرمش از آن چرم اهریمنی