ابتداء

معنی کلمه ابتداء در لغت نامه دهخدا

ابتداء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ، اِ ) ابتدا. آغاز. آغاز کار. اول. برداشت. درآمد. بدو. بدء. بدایت. فاتحه. شروع. سر. مبداء. منشاء. مقابل انتها: آن فاضل که تاریخ امیر عادل سبکتکین را... برانداز ابتدای کودکی... من نیز تا آخر عمرش نبشتم. ( تاریخ بیهقی ). مگر عاقبت کار خوب شود که اکنون به ابتداءباری تاریک مینماید. ( تاریخ بیهقی ). ابتدا کنم بدانکه بازنمایم که صفت مرد خردمند عادل چیست. ( تاریخ بیهقی ). فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس بشرح قصه تمام کنم. ( تاریخ بیهقی ). به ابتدای روزگار به افراط بخشیدن. ( تاریخ بیهقی ). ابتداءکلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختکان. ( کلیله ودمنه ). اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتداء خلق... هرچه ظاهرتر بود. ( کلیله و دمنه ). || ( ق ) نخست : ابتدا بباید دانست که امیر ماضی رحمةاﷲعلیه شکوفه نهالی بود که ملک از آن نهال پیدا شد. ( تاریخ بیهقی ). || ( مص ، اِ ) آغاز کردن. شروع کردن. سر گرفتن. گرفتن. آغازیدن. برداشت کردن. || انشاء. بدء. تبدؤ. ابداء. نوآفریدن چیزی را نه بر مثالی. فطر. ( تاج المصادر بیهقی ).
- ابتداء مرض ؛ سه روز اول آن.
- ابتدا کردن ؛ پیش دستی کردن. سبقت گرفتن. تبادر. مبادرت : ما در جنگ ابتدا نخواهیم کرد. ( کلیله و دمنه ).
- ابتداء نامه ؛ سر آن.
|| ( اصطلاح عروض ) جزو اول مصراع دوم بیت ، و صاحب المعجم گوید میشاید که آغاز مصرع اول و دوم هر دو را ابتدا خوانند. || ابتداء عرفی چیزی است که قبل از مقصود آورده شود مانند الحمدﷲ که قبل از مقصود در کتابها ایراد کرده میشود هرچند ابتدای حقیقی نباشد، چه ابتداء حقیقی ببسم اﷲ است. || ( اصطلاح نحو ) عاری کردن لفظ است از عوامل لفظی برای اسناد، چون «زید منطلق » که زید مبتدا و مسندالیه است و محدث عنه و منطلق خبر و حدیث و مسند است و عامل در هر دو معنی ابتدا است. ( از تعریفات جرجانی ). || و منوچهری این کلمه را مماله آورده است در بیت ذیل :
در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی
بهتر و خوشتر بود وقت گل بسَّدی.منوچهری.
( ابتداءً ) ابتداءً. [ اِ ت ِ ئَن ْ ] ( ع ق ) به آغاز. اولاً. نخست.

جملاتی از کاربرد کلمه ابتداء

پیر طریقت گفت جوهری است بر خاک افتاده میان راه، عالم از قیمت آن جوهر ناآگاه، صاحب دولتی بسر آن رسید ناگاه، پادشاهی جاوید یافت بی‌طبل و کلاه، از قیمت آن جوهر بر راه چیزی نکاست، قیمت آن جوهر هم که دی بود بجاست. نور جوهر کرا تابان است، آن را که عنایت معلوم است. گله برخاست، ابتداء به برّ کی کرد، و از آغاز، این کار که خواست. درخت مهر که کشت، و سرای دوستی که آراست. پس با چندین لطف، این بد اندیشی چراست. روز خریداری عیب میدید و گفت که رواست.
از احمد طابرانی سرخسی پرسیدم که ترا هیچ کرامات بوده است گفت اندر ابتداء ارادت بسیار بودی که مرا سنگی یا آبی بایستی که بدان استنجا کنم نیافتمی چیزی از هوا فرا گرفتمی، گوهری بودی، بدان استنجا کردمی و بینداختمی پس گفت کرامات را چه خطر بود مقصود از وی زیادت یقین بود اندر توحید هرکه بجز ازو خدای، آفریدگار نداند اگر چیزی بیند به عادت یا ناقض عادت هر دو یکی بود پیش او.
قال قتاده فی هذه الایة: قلما تکلمت امرأة فترید أن تتکلم بحجتها، الا تکلمت بالحجة علیها. و قیل: عنی بها اوثانهم یزینونها و هی لا تتکلم و لا تبین و من فی محل النصب علی الاضمار، مجازه او من ینشؤ فی الحلیة، تجعلونه بنات اللَّه. و قیل محله الرفع علی الابتداء و خبره مضمر، تأویله: او من ینشؤ فی الحلیة کمن هو ضده.
در این کتاب بیماریهای مرسوم طبق روال معمول از سر تا قدم به تفصیل شرح داده شده‌است. برای هر بیماری ابتداء اسباب و بعد علائم و سپس درمانهای آن را با ذکر ادویه مفرده، ادویه مرکبه، اقوال حکما و حکایات مربوط به بیماری شرح داده شده‌است.
در ماه مارس سال ۱۷۹۱ سنت کلر در بست سرلشکری به عنوان فرمانده ارتش ایالات متحده آمریکا جانشین هارمر شد. وی شخصاً سفر جزائی نظامی شامل دو هنگ ارتش منظم و یک‌تعداد شبه‌نظامیان را رهبری کرد. در اکتبر سال ۱۷۹۱ فورت جفرسون (اوهایو) به عنوان پایگاه پیشرفتهٔ لشکر کشی‌های او طبق هدایت سرتیپ آرتور سنت کلر ساخته شد. این قلعه که در محلهٔ دارک فعلی در دورترین نقطه اوهایوی غربی قرار دارد، از چوب ساخته شده و در اصل برای دیپوی تدارکات درنظر گرفته شده بود. برهمین اساس بود که در ابتداء به فارت دیپازیت نامگذاری شد.
ابتداء آیت و انتهاء آن حثّ مسلمانان است بر نفقه کردن بر اصحاب صفه، و بمواساة ایشان فرمودن و صدقه‌ها بایشان دادن. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم را گفت: «لا اعطیکم و ادع اهل الصفة تطوی بطونهم من الجوع»
ابراهیم بن حسین حامدیِ هَمْدانی با لقبِ داعی مطلق (؟ -۱۱۶۲م) داعی سماعیلی یمنی بود. ابتدا داعیِ پنهانی مستعلی فاطمی گزیده شد، سپس در سال ۵۳۶ق، خود را «داعی مطلق» یمن نامید و مقر خود را صنعا برگزید. او داعیانی به سرزمین‌های یمن، هند و سند فرستاد. کنز الولد (گنج فرزند)، الابتداء و الانتهاء (دیباچه و پایانه)، تسع و تسعین مسألة فی الحقائق (نود و نه پرسش در حقیقت‌ها) و الرسائل الشریفة فی المعانی اللطیفة (نامه‌های شرف در معانی لطیف) از آثار اوست.
قوله تعالی: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیة... ابتداء مناسک حج و عمره نیّت است، و اول رکنی از ارکان آن احرام است، و احرام از جامه بیرون آمدن است، از روی اشارت میگوید هر که بتن زیارت خانه ما کند از جامه بیرون آید، پس هر که بدل قصد حضرت ما کند اولی تر که از مرادات بشری بیرون آید «المکاتب عبد ما بقی علیه درهم» ربّ العالمین رعایت دل درویش را فرمود که چون بدرگاه من آئید! بصفت درویشان و عاجزان آئید! سر و پای برهنه، و از اسباب راحت و لذت بازمانده، نه جامه نیکو، نه بوی خوش، نه صحبت هم جفت، تا درویشان چون پادشاهان و جهانداران بصفت درویشی همچون خودشان بینند، بر درگاه عزت دل ایشان بنماند، و قدر درویشی بدانند، و خطر آن بشناسند. آری، هر که گوهر درویشی شناسد، آسان آسان از دست بندهد، سیرت درویشان در روش راه دین چنان باید که سیرت حاجیان در اعمال حج، که هر چه نابکار و ناشایست است چشم و زبان و دل خویش از آن نگه دارد، و ذلک فی قوله فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ الآیة... روش دین داران هم برین سان نهادند، چشم خویش از ملاحظت اغیار فرو گیرند، و دل خویش همچون کاروان سرای گدایان منزل گاه هر بیهده نگردانند، و گر حاسدان و جاهلان جمله متفق شوند، و دل و دیده ایشان نشانه طعن خویش سازند، ایشان آزاد وار بر گذرند، و مکافات نکنند، هم روی با خود کنند و بر نفس خود با خصم خود برخیزند یقول اللَّه تعالی وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گویند اندر ابتداء وصلت من با استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ، مرا مجلس نهاد،اندر مسجد مطرِّز و وقتی از وی دستوری خواستم تا بنسا شوم دستوری داد روزی با وی می رفتم در راهِ مجلس، بر خاطرم درآمد که یالیت که از من نیابت داشتی در مجلس گفتن درین مدّت غیبت من، باز من نگریست و گفت تا تو بازآئی من نوبت تو مجلس دارم، پارۀ فراتر شدم بخاطر من درآمد که او بیمارست ویرا رنج رسد که در هفتۀ دو روز مجلس کند یالیت که با یک روز کردی با من نگریست و گفت اگر در هفته دو روز نتوانم یک روز مجلس دارم، پارۀ دیگر بشدیم، خاطری دیگر درآمد و روی با من کرد و بصریح، خبر داد از آن، برقطع.
پس تواجد ابتداء این وجد است بر این صفت کی ذکر وی رفت.
الم تَنْزِیلُ الْکِتابِ ای هذه الحروف تنزیل الکتاب، یعنی منزل من ربّ العالمین لا شکّ فیه. قومی گفتند الم سخنی است بنفس خویش مستقل از ما بعد منفصل، مدح است و ثنا از خداوند عزّ و جلّ مر خود را در ابتداء سوره: الف اشارتست به انا و لام اشارتست باللّه و میم اشارتست با علم ای انا اللَّه اعلم. و ابن عباس تفسیر کرده و برین نیفزوده. قومی گفتند الم قسم است از خداوند جلّ جلاله بجمله حروف تهجی و اختصار را این سه حرف گفت و مراد همه حروف است چنانک کودک را گویند الف با تا نوشت و مراد همه حروف است نه این سه حرف تنها. قسم است از خداوند جلّ جلاله، بجواب کافران و ردّ طعن ایشان که گفتند این قرآن فرا نهاده و ساخته محمد است. اللَّه سوگند یاد فرمود بحروف که کلام اوست و نامهای او که: الذی یتلوا محمد تنزیل الکتاب لا شک فیه عند اهل الاعتبار انّه من ربّ العالمین.
وی از ناحیهٔ یک‌صدو هفتادو پنجم در مجلس ایالتی انتخاب شد و الی انتخابات سال ۱۹۷۲ با مخالفت جدی مواجه نشد. بونتی و نماینده جان جی. میسیکوسکی، درگیر رقابت بر سر کرسی ناحیه شصت و پنجم شدند و بونتی در ابتداء شکست خورد تا این‌که نتایج ابتدائی باطل شد و انتخابات جدید برگزار شد که بوتنی در این انتخابات برنده شد. او تا سال ۱۹۷۹ در مجلس ایالتی خدمت کرد. بونتی در سال ۲۰۲۱ فوت نمود.
(الرس، بفتح أول آن، وتشدید، بمعنای «بئر» (چاه آب)، والرس نام معدن است، والرس بمعنای اصلاح بین دو قوم نیز است). أما «فیروز بادی» در کتاب: قاموس محیط آورده‌است: (الرس ابتداء چیزی، و از آن «رس الحمی» (أصحاب اَلرَس)، و «الرسیس»، والبئر (چاه)، نام چاهی باقی‌مانده از دوران ثمود قوم بنی الله صالح است، که پیبغمبرشان تکذیب کردند).
و بدان که ابتداء طهارت از آن عهد معلوم گشت که اندر خبر آمده از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) از رسول خدا (ص) گفت: چون فرشتگان حدیث آدم و صفت وی شنیدند، گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ؟ بعد از آن ازین گفت پشیمان شدند، و از عقوبت اللَّه بترسیدند، زاری کردند و بگریستند، و از خدای عزّ و جلّ خشنودی خواستند. فرمان آمد از اللَّه که خواهید تا از شما درگذارم، و گرانی این گفتار از شما بردارم، و بر شما رحمت کنم، دریایی آفریده‌ام زیر عرش مجید، و آن را بحر الحیوان نام نهاده‌ام. بدان دریا شوید، و بدان آب رویها و دستها بشویید و سرها را مسح کنید، و پایها را بشویید. فرشتگان فرمان بجای آوردند. امر آمد که هر یکی از شما تا بگوید: «سبحانک اللهم و بحمدک، اشهد ان لا اله الا انت، استغفرک و أتوب الیک».
خواجه بوالفتح، گفت چون من در خدمت شیخ بزرگ شدم و آن حالت او می‌دیدم و ریاضتها کی در ابتدا کرده بود می‌شنیدم و صورت می‌کردم که این حالت ثمرۀ آن مجاهداتست، مرا اندیشه افتاد که من در خفیه ریاضتی پیش گیرم گفتم ابتداء این احتیاطست در لقمه مرا مصلحت آنست که از کسب دست خویش خورم و من هیچ کسب و کار ندانستم. مردی بود در همسرایگی شیخ که خراسبانی کردی، او را میره گفتندی. من به نزدیک او شدم و از وی کوبین بافتن بیاموختم و هرروز گرمگاه کی شیخ بقیلوله مشغول گشتی، من پوشیده به صحرا بیرون شدمی و قدری دوخ آوردمی و کوبین بافتمی و بفروختمی و از بهای آن جو بخریدمی و بدستاس آرد کردمی و خود بپختمی و پیوسته بروزه بودمی و بوقت افطار با صوفیان در سفره نشستمی و آن یک تا نان جوین از آستین بیرون آوردمی و پنهان از آن خوردمی و در سفره از بر شیخ دور بودمی و غسلها و نمازهای زیادت کردمی و گمان من آن بود کی هیچ کس را برین سر اطلاع نبود و شیخ ازین حال با من هیچ نمی‌گفت تا وقتی کی شیخ از میهنه به نشابور می‌شد. چون رسید، سیدی بود در طوس، او را سید بوطالب جعفری گفتندی و شیخ را عظیم دوست داشتی چنانک شیخ جز باوی طعام نخوردی. و در نوقان زاهدی بود به سلام شیخ درآمد. چون آن زاهد سلام گفت شیخ جواب داد و بدو التفات نکرد، آن زاهد عظیم بشکست که او را در میان قوم آب روی می‌بایست. از پیش بیرون آمد. سید بوطالب گفت ای شیخ این زاهد ما را هیچ التفاتی نکردی. شیخ گفت زاهد نباید! زاهد نباید! پس گفت یا سید با قرایان صحبت مکن کی ایشان غمازان باشند و بر درگاه حقّ بگفت ایشان خلق را نگیرد اما بگفت ایشان رها نکند. پس روی سوی من کرد و گفت اگر آنجا شوی نگر تا حدیث ایشان نگویی کی من از آن شیخم کی تو در زاهدی قدم می‌نهی و بخویشتن کاری می‌سازی بی‌متابعت شیخ. خواجه بوالفتح گفت چون شیخ این سخن بگفت من بر زمین افتادم و از هول این سخن هوش من برفت، زاری کردم تا شیخ دل با من خوش کرد. پس گفت از آن برگرد. پس جمع از من سؤال کردند کی این چه حالت بود؟ من حال خویش حکایت کردم. همگنان تعجب کردند کی درین مدت هیچ کس بران حال وقوف نداشت الا شیخ از راه کرامت.