انتهاء
معنی کلمه انتهاء در فرهنگ معین
معنی کلمه انتهاء در ویکی واژه
بازایستادن از کا
آگهی رسیدن.
پایان، آخر.
جملاتی از کاربرد کلمه انتهاء
وَ إِنْ تَوَلَّوْا ای اعرضوا عن الایمان، و اعرضوا عن الانتهاء، و اقاموا علی کفرهم و عداوتکم و قتالکم، فَاعْلَمُوا یا معشر المؤمنین، أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ هو الموالی لکم و لا یضرکم معاداتهم، نِعْمَ الْمَوْلی لا یضیع من تولّاه، وَ نِعْمَ النَّصِیرُ لا یغلب من نصره.
اما هُوَ کلمتی است که باین کلمت اشارت فرا هستی اللَّه کنند، نه نامست و نه صفت، بلکه فرا نام اشارتست و از صفت کتابت است، و باین حرف اشارت فرانیست محالست، چون بنده گوید هو او، شنونده داند که هست، گوش بدان دارد، و جوینده بدان راه یابد و نگرنده فرا آن بیند. و گفتهاند که هو دو حرف است: ها و واو و مخرجها آخر مخارج حروفست یعنی اقصی حلق، و مخرج واو اول مخارج حروف است یعنی لب. گوینده چنانستی که میگوید، اللَّه اوست که در آمد حادثات و ابتداء مکنونات ازوست، و باز گشت حادثات و مکنونات و اوست، و او را خود نه ابتدا و نه انتها، اولست بی ابتداء و آخرست بی انتهاء. الْحَیُّ خداوندی زنده، همیشه بیش از همه زندگان زنده، و بر زندگانی و زندگان خداونده، همه فانی گردند و او ماند زنده کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ، کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ باقی است ببقاء ازلی، حی است بحیاة ازلی، حیاة وی نه چون حیاة آفریدگان، ایشان بنفس و غذا زنده اند باندازه و هنگام، و اللَّه بحیاة خویش و بقاء خویش و اوّلیت و آخریّت خویش، بی کی و بی چند و بی کیف. و گفتهاند حقیقت حیّ فعال است و درّاک هر کرا فعل نیست و ادراک نیست جز مرده نیست، و ادنی درجات ادراک آنست که خود را داند که هر که خود را نداند جز جماد نیست! فالحی الکامل المطلق هو الذی یندرج جمیع المدرکات تحت ادراکه، و جمیع الموجودات تحت فعله، حتی لا یشدّ عن علمه مدرک و لا عن فعله مفعول، و کل ذلک للَّه عز و جل، فهو الحی المطلق، و هو الحی الباقی جل جلاله و عزّ کبریاؤه. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «انت الحی الذی لا تموت و الجن و الانس یموتون».
در انتهاء حالت شیخ و آن سه فصلست
اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ فی الدنیا ثُمَّ یُعِیدُهُ فی الآخرة. تقول بدأ یبدأ بدأ و ابتداء یبتدی ابتدا و الابتداء نقیض الانتهاء و البدؤ نقیض العود ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ لفصل القضاء بینهم لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی قرأ ابو بکر و ابو عمرو یرجعون بالیاء و آخرون بالتّاء.
فرمان چیست از درگاه عزت بعالم نبوت؟ اتَّقِ اللَّهَ بپناه تقوی شو که همه نیکوئیها در تقوی است، همه شایستگیها در تقوی است، عالم تقوی را بدایت نیست، هر که قدم در راه دین نهاد در هر مقامی که رسد او را از تقوی گزیر نیست، از ابتداء انسانیّت در گیر که ادنی الدرجات است تا انتهاء نبوّت که اعلی الدرجات است، همه را بتقوی فرمودند: قرآن مجید فرمود یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ ای نقطه انسانیّت با تقوی باش که ازوت گزیر نیست. یا ایّها النّبی اتَّقِ اللَّهَ ای نقطه نبوّت بپناه تقوی شو که بیتقوی هیچ کار روان نیست. ای سیّد! درجات تقوی را نهایت نیست. آنچه در اوّل قدم پناهگاه تو آمد در تقوی، در قدم ثانی گریزگاه تو آید که حسنات المریدین سیآت المقربین چون از آن قدم در گذری استغفاری میکن و الیه الاشارة
ای خالق الخلق و سیّدهم و مالکهم و القائم بامورهم آفریننده خلقان و دارنده ایشان و سازنده کار و روزی رسان بایشان. و سئل الواسطی عن معنی الرّب فقال «هو الخالق ابتداء و المربّی غذاء و الغافر انتهاء» ربّ اوست که اول بیافریند بقدرت، پس بپروراند بنعمت، پس بیامرزد برحمت. ابو الدرداء گفت: ربّ نام اعظم است خدای را عز و جل، و مخلوق را ربّ البیت و ربّ الدار بر سبیل اضافت گویند، اما علی الاطلاق بر سبیل تعریف چنانک گویند «الرّب» کس را نرسد و نه سزاست مگر اللَّه را.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ هُوَ الْأَوَّلُ یعنی قبل کل شیء بلا ابتداء کان هو و لم یکن شیء موجود و الآخر بعد فناء کل شیء بلا انتهاء یفنی الاشیاء و یبقی هو و الظاهر الغالب العالی علی کل شیء، و الباطن العالم بکل شیء.
زن دست باز داشته یعنی آن زن که ببلوغ رسید و با شوهر دخول یافت و آبستن نیست درنگ کند در عدت، و باز ایستد از تزویج تا سه پاکی. وعدتها در قرآن پنج است: عدت زن که بحیض نرسید سه ماهست. وعدت زن نومید شده از حیض هم چنان، و ذلک فی قوله تعالی وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ و عدّت باروران زنان تا ببار فرو نهادن است و ذلک فی قوله: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ اگر هم در آن ساعة که شوی مرد یا طلاق داد بار فرو نهد، هم در ساعة تزویج وی حلال گردد چهارم عدت شوی مرده چهار ماه و ده روز است. و ذلک فی قوله وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً پنجم عدت مطلقات سه پاکی و هو قوله: وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ. و زن دست باز داشته که بمرد نرسید خود بروی عدت نیست، و ذلک فی قوله فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها مگر که شوهرش بمیرد که هم چهار ماه و ده روز بنشیند، عموم آیت را که گفت یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً و فرق ننهاد میان آن زن که بمرد رسید و آنک نرسید، این بیان عدت آزاد زنان است. اما عدت زنان بردگی نیمه عدت آزاد زنانست، مگر در اطهار که عدت ایشان در آن دو طهر است. و در حمل همچون آزاد زنان وضع حمل است. اما ابتداء و انتهاء عدت بآن توان دانست که مرد که زن را طلاق دهد در حال حیض دهد یا در حال طهر. اگر در حال حیض دهد روزگار آن حیض در شمار نیست تا طهر پدید آید، آن گه در عدت شود تا سه طهر بگذرد. چون حیض چهارم آغاز کند عدت بسر آمد. و اگر در حال طهر طلاق دهد، اگر همه یک لحظه باشد آن طهر در شمار باشد بعد از آن که دو طهر دیگر بگذرد چون حیض سوم آغاز کند عدت تمام شد. و درین معنی رجوع با زنان باید کرد، که راه معرفت این احوال گفت ایشانست. هر گه که کم از سی و دو روز و دو لحظه نگویند که کم ازین صورت نه بندد و اللَّه اعلم.
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید که صدیّق رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ بدین لفظ نه آن خواست که او را نشناسند زیرا که نزدیک محقّقان عجز عاجز شدن بود از موجود نه از معدوم چنانک کسی مُقْعَد بود، عاجز بود از نشستن بحکم آنک کسب او و فعل او در میان نیست امّا قعود موجود است درو، بفعل او نه، هم چنین عارف عاجز است از معرفت او، معرفت موجود است درو زیرا که معرفت او ضروری است و نزدیک این طائفه معرفت حقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی در انتهاء حال عارف را ضروری است چه معرفت کسی که در ابتدا بود اگرچه معرفتست بر تحقیق صدیّق رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ آنرا هیچ چیز نشمرده است باضافت با معرفت ضروی همچون چراغ که بشب افروخته باشد و چون آفتاب برآید شعاع آفتاب بر آن افتد روشنائی چراغ در جنب شعاع آفتاب ناچیز شود.
و گفتهاند قدم صدق سبق عنایت است و فضل هدایت. روز ازل در میثاق اول ارواح مؤمنان را مجلس انس از جام محبت بکأس مودّت، شربت مهر داده و ایشان را سرمست و سرگشته آن شربت کرده، و ایشان را وعده داده وعدهای راست درست که باز آرم شما را باین منزل کرامت و باز بنوازم شما را زیادت ازین فضیلت، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ فذلک قوله إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا رجوع بازگشت است و بازگشت را هر آینه بدایتی بود لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ. جنید گفت: در رموز این آیت که، إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً قال منه الابتداء و الیه الانتهاء و ما بین ذلک مراتع فضله و تواتر نعمه فمن سبق له فی الابتداء سعادة اظهر علیه فی مراتعه و تقلّبه فی نعمه باظهار لسان الشّکر و حال الرضاء و مشاهدة المنعم. و من لم یجز له سعادة الابتداء ابطل ایّامه فی سیاسة نفسه و جمع الحطام الفانیة لیردّه الی ما سبق له فی الابتداء من الشقاوة.