اصباح

معنی کلمه اصباح در لغت نامه دهخدا

اصباح. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صبح ، بمعنی بامداد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بامدادها. ( غیاث اللغات ) ( تاج العروس ). قال اﷲ عزوجل : فالق الاصباح ؛ فراء گوید اگر اصباح و امساء ( بفتح ) بخوانیم جمع مساء و صبح است مانند ابکار و ابکار ( بفتح و کسر )، شاعر گوید :
أفنی ̍ ریاحاً و ذوی ریاح
تناسخ الامساء و الاصباح.( از تاج العروس ).
اصباح. [ اِ ] ( ع مص ) صبح کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). صبحگاه گشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ). بامداد کردن. || درآمدن در بامداد. ( منتهی الارب ). داخل شدن در صبح. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || در وقت بامداد شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ) ( زوزنی ). در صباح رفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). بامداد شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || از حالی به حالی گشتن. ( غیاث ).از جائی به جائی گشتن. ( آنندراج ). بمعنی صار. ( منتهی الارب ). گشتن. شدن. گردیدن. اصبح فلان عالماً؛ ای صار. و آن از نواسخ است ، مبتدا را رفع و خبر را نصب میدهد. ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصباح حق ؛ ظهور و آشکار شدن آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || خبردار شدن و انجام کار نگریستن ، یقال أصْبِح ْ؛ ای انتبه و ابصر رشدک. ( منتهی الارب ). آگاه گشتن. ( زوزنی ). أصْبِح ْ یا رجل ؛ ای انتبه من غفلتک. ( اقرب الموارد ). و العرب تقول : أصْبِح ْ یا فلان ؛ ای انتبه و ابصر رشدک. ( قطر المحیط ). || اصباح قوم ؛ بیدار شدن آنان در میانه شب.( از اقرب الموارد ). || اصباح شب ؛ صبح شدن آن ، گویند: أصْبِح ْ یا لیل ؛ ای اقبل بالصباح یا لیل. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || چراغ افروختن و چراغ روشن کردن : اصبح لنا مصباحاً؛ ای اسرجه. ( اقرب الموارد ). و صاحب تاج العروس آرد: اصطبح ؛ اسرج ، کأصبح و هذا من الاساس و الشمع مما یصطبح به ؛ ای یسرج به. ( از تاج العروس ). || ( اِ ) بامداد. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). بام. ( مهذب الاسماء ). اول فجر و چه بسا که آنرا بطور استعاره برای انتقال از ظلمت گناه به نور زهد بکار برند چون قول حریری :و قد انار مشیب الرأس اصباحی. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه اصباح در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بامداد کردن . ۲ - درآمدن بامداد.

معنی کلمه اصباح در فرهنگ فارسی

بامدادها، جمع صبح
( مصدر ) ۱ - بامداد کردن . ۲ - در آمدن در بامداد .

معنی کلمه اصباح در ویکی واژه

بامداد کردن.
درآمدن بامداد.

جملاتی از کاربرد کلمه اصباح

وانمودی هر آنچ می‌گویند مؤذنان صبح فالق الاصباح
زعکس باده که خورشید مشرق طرب است به نیم شب بنما عکس فالق الاصباح
نور رای تو فالق الاصباح کف و کلک تو مجمع‌البحرین
ملکی از نور و ظلم برتر که هر کانجا رسید گفت لیس عند ربی لاصباح و لامسا
یا راهبا انظر الی مصباح متشعشعا و استغن عن اصباح
زین خبر دخت شهنشاه شهید واصباحا گفت و شد لرزان چو بید
که ناگهان ز پس پرده فالق الاصباح نمود پرتو انوار صبح را تابان
کدام طاعتِ شایسته آید از من مست که بانگِ شام ندانم ز فالق الاصباح
قد بدا نور فالق الاصباح اسفر الصبح اطفی ء المصباح
صبوحیانِ مشوّق به های و هوی کنند ندای صبح و موذّن به فالق الاصباح