امساء
معنی کلمه امساء در فرهنگ معین
معنی کلمه امساء در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه امساء
نور نور را نسوزد، بلکه نور در نور مندرج شود: پس اهل احدیت را نه خوف باشد نه رجا، نه نعیم بود نه عذاب؛ بایزید را گفتند: کیف اصبحت؟ گفت: لاصباح عندی ولامساء.
یغ ت دی بثمره الارواح لامساء لاکله و صباح
و چون نور حق عکس بر نر روح اندازد مشاهده با ذوق شهود آمیخته شود و چون نور حق بیحجب روحی و دلی در شهود آید بیرنگی و بیکیفیتی و بیحدی و بیمثلی و بیضدی آشکارا کند و تمکین و تمکن از لوازم او شود. اینجا نه طلوع ماند نه غروب نه یمین ماند نه یسار نه فوق نه تحت نه مکان نه زمان نه قرب نه بعد نه شب نه روز. «لیس عندالله صباح و لامساء» اینجا نه عرش است نه فرش نه دنیا نه آخرت.
چنانکه نقلست که یک روز عید به مصلی خلقی انبوه حاضر بودند او را خوش آمد گفت: بعزت تو اگر مرا خبر باشد که از ایشان کسی پیش از من ترا بیند برفور بیهیچ توقعی جان از من برآید ودیگر شاید که چون آنجا زمان نباشد از پیش و از پس دیدن نباشد شرح این سخن دراز است لیس عندالله صباح و لامساء و او را کلماتی عالی است.
اما چون نور روح بر قلب تابد نوری پیدا شود چنانکه آفتاب در آینه تابد و نظر را طاقت نظارۀ او نبود. بعد از آن چون روح با صفای دل امتزاج یابد نور سبز بیند. اما حضرت قدس خودرا در عالم ارواح جلوه دهد مشاهده به ذوق شهود آمیز و اگر بی واسطۀ ارواح در شهود آید عاشق چنان فنا یابد که او را نه اسم ماند و نه رسم، اینجا فنای من لم یکن و بقای من لم یزل بود که «لاصباح عنداللّه و لامساء» رباعی: