معنی کلمه ارگ در لغت نامه دهخدا
به ارگ اندرون بازدارم ورا
بجز نیکوئی پیش نارم ورا.فردوسی.رجوع به ارک شود.
ارگ. [ اَ ] ( اِخ ) اسمی است از اسامی نیّر اعظم که آفتاب باشد. ( برهان قاطع ). رجوع به ارک شود.
ارگ. [ اَ رَ / اُ رُ ] ( اِ ) ریسمانی باشد که گاهی بر درخت آویزند وبر آن نشینند و در هوا آیند و روند و گاهی بر پای اسب و استر بندند و در علف زارها سردهند تا بچرد و به این معنی بضم اول و ثانی مشهور است. ( برهان قاطع ).
ارگ. [اِ ] ( فرانسوی ، اِ ) واحدکار است در سلسله ث.ژ.اِس و مساویست با کاری که قوه یک دین در صورتی که نقطه اثرش در امتداد قوه یک سانتیمتر تغییر مکان یابد انجام میدهد. یک کیلوگرم معادل 98100000 اِرگ است.
ارگ. [ اُ ] ( فرانسوی ، اِ ) ( از یونانی اُرْگانُن
و لاتینی ارگانوم ) یکی از آلات موسیقی شبیه به پیانو که با پنجه دست نوازند. || یکی از آلات موسیقی بادی که حجم آن بزرگ است و غالباً در کلیساها نوازند. در انجیل اختراع ارگ را به ژوبال نسبت کرده اند.
- ارگ بربری ( بربری تحریف است از باربری و آن نام سازنده آلات موسیقی بود ) ؛ قسمی از آلات موسیقی قابل حمل که بوسیله استوانه ای که در آن تعبیه شده نواخته میشود و با دسته ای بحرکت می آید. رجوع به ارغنون بربری شود.
ارگ. [ اَ ] ( اِخ ) نام موضعی به زرنج شهر سجستان بین دروازه کرکویه و دروازه نیشک که درآن بناهای بزرگ برآورده بودند و بانی آن عمرو لیث است و پس از آن دارالاماره سیستان گردید :
آنکه برکند به یک حمله در گنبدطاق
و آنکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ.فرخی.و رجوع به ارک شود.