دارالاماره
معنی کلمه دارالاماره در فرهنگ معین
معنی کلمه دارالاماره در فرهنگ عمید
۲. مقر فرماندار، ادارۀ حکومتی.
۳. شهری که والی یا امیر در آن اقامت دارد.
معنی کلمه دارالاماره در فرهنگ فارسی
خان. امیر
معنی کلمه دارالاماره در ویکی واژه
(قدیم): شهرِ محل اقامت امیر یا سلطان. جایگاه فرمانروایی، پایتخت.
جملاتی از کاربرد کلمه دارالاماره
و هُوَ کهف الحاج حاجی زین العابدین بن ملا اسکندر شیروانی. مولدش در سنهٔ ۱۱۹۳ و در دارالامارهٔ شماخی واقع گردیده. بعد از چند سال والدش با عیال به عتبات عالیات عرش درجات رفته، فوت گردید. وی در همان جا تحصیل علوم متداوله میکرد و طبعش به فقرا مایل بود. بالاخره از تأثیر صحبت مشایخ معاصرین ترک تحصیل نمودو پای سیاحت گشود. به بغداد رفته از آنجا به عراق عجم و از آنجا به گیلان، از آنجا به شیروان و موغان و طالش و آذربایجان و طبرستان و قهستان و خراسان و زابلستان و کابل و هندوستان و در پنجاب و دهلی و اله آباد و گجرات و دکن مدتها توقف نمود وبا هر طایفه معاشرت فرمود. آن گاه به جزایر هندوستان و سودان و ماچین رفته از بنادر زحمت بسیار کشید و به کشمیر آمده، از راه مظفرآباد و کابل به ولایات طخارستان و توران و ترکستان و بدخشان. بعدها از راه خراسان و عراق به فارس رفته، پس از عمان به حجاز و بطحا و شام و ولایات روم و دیگر باره به ایران مراجعت نمود. غرض، سیاحت معقولی کرده و با طوایف و ملل مختلفه معاشرت نموده. جمعی مُقر و منکر اطراف او را گرفته هر یک سخنان مختلف راندند. فقیر مکرر به صحبتش رسیده و مجالست وی گزیده. الحق مردی آگاه و با خبر و فاضلی ذی جاه و دیده ور بود. کتابی در بیان اقالیم و ادیان و تاریخ ملوک باستان مسمی به ریاض السیاحه مینگارد که نهایت تازگی دارد و همهٔ مشایخ معاصرین را دیده. اخلاص و ارادت جناب غوث العارفین حاجی محمد جعفر همدانی را گزیده. گاهی فکر شعری میکرده. از اوست:
و هو فی مخزن بیت المال من دارالاماره فاعل بالله ما یفعل بالانبارفاره
ای دو رنگین عارضت دارالخلافهٔ دلبری وی دو مشکین طرهات دارالامارهٔ ماهتاب
ریاحین تاج و شاخ ارغوان تخت سمن شاه و چمن دارالاماره
وقتی خبر دستگیر شدن هانی بین مردم کوفه منتشر شد مسلم برای حمله به دارالاماره که ابن زیاد در آنجا بود مهیا شد و به مردم کوفه اعلان بسیج عمومی داد.
اقلیم تیر از همه نزدیکتر بدو است چون حاجیان خاص به دارالامارهها