احبار

معنی کلمه احبار در لغت نامه دهخدا

احبار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِبر و حَبر. دانایان. ( غیاث ). دانشمندان : پدر او از اخیار عباد و احبار عُبّاد و اقطاب زهّاد بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || علمای یهود. || مدادها . || نشانها. || صورتها.
- سوره احبار ؛ سوره مائده. ( غریبین ابوعبید هروی ).
- کعب الاحبار ؛ و آن غلط است و صحیح آن کعب الحبر باشد واو یکی از علمای تابعین است که از یهود بود و مسلمانی گرفت. ( منتهی الارب ).
احبار. [ اِ ] ( ع مص ) نشان گذاشتن. || بسیارنبات گردیدن زمین. || شاد کردن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه احبار در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جمع حبر، ۱ - دانشمندان ، علما. ۲ - پیشوایان روحانی یهود.

معنی کلمه احبار در فرهنگ عمید

= حبر ha(e )br

معنی کلمه احبار در فرهنگ فارسی

دانایان، دانشمندان، جمع حبر، علمائ و پیشوایان روحانی یهود
نشان گذاشتن بسیار نبات گردیدن زمین

معنی کلمه احبار در دانشنامه آزاد فارسی

اَحْبار
(جمع حَبْر؛ در لغت به معنای دانشمند) لقب دین پژوه و روحانی یهودی (برابر با رَبّی) که چهار بار در قرآن آمده است (مائده، ۴۴، ۶۳؛ توبه، ۳۱ و ۳۴). بخش دوم نام کعب الأحبار، صحابی معروف که از یهودیت به اسلام گرویده بود، همین کلمه است. احباری که در قرآن از آنان صحبت شده است سه گروه اند: نخست، گروهی که به هدایت و نور الهی در تورات حکم می کنند (مائده، ۴۴)؛ دوم، گروهی که خداوند آنان را به سبب کارهای ناپسند توبیخ کرده است (مائده، ۶۳)؛ (توبه، ۳۴). خداوند گروهی از احبار را معرفی می کند که اموال مردم را به باطل می خورند و مردم را از راه خدا بازمی دارند، سیم و زر می اندوزند و انفاق نمی کنند و خداوند عذابی دردناک برای آنان در نظر گرفته است. سوم، گروهی دیگر از احبار (در توبه، ۳۱) معرفی می شوند که مردم آنان را به خداوندگاری و حتی خدایی خویش برمی گیرند و به جای خداوند آنان را پرستش می کنند. در حدیث نبوی، ابن عباس «حَبْرُالأُمَّه» خوانده شده است.

معنی کلمه احبار در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به عالمان یهود و کاهنان،اَحبار گویند.
واژه شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاههای متفاوتی بیان کرده اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حـاء ، ابن اثیر، فرّاء و جوهری به کسر آن، ولیث و ابن سکیت هر دو وجه را قرائت کرده اند و اصمعی در تعیین قرائت به فتح یا کسر، اظهار بی اطلاعی کرده است.
احبار در لغت
حِبر در لغت، به معنای «اثر نیکو» ، «زینت، جمال و بهاء» ، «مداد» ، «نوعی از لباس» ، «نعمت» و ... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل کتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد گویند.
معنای اصطلاحی احبار
واژه پژوهان در ایجاد ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی کوشش های فراوانی کرده اند؛ برخی با استدلال به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُکم تُحبَرون»
و «فَاَمَّا الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ فَهُم فی رَوضَة یحبَرون»
، که بیشتر مفسران آن را به معنای برخورداری از نعمت تفسیر کرده اند، معنای حبر را «نعمت» دانسته و معانی دیگر مانند: شادمانی، سرور، اکرام، تحسین و ... را از لوازم و آثار آن برشمرده اند. برخی دیگر معنای آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نام گذاری عالم به حبر را ماندگاری آثار نیکوی آنها در میان مردم ذکر کرده اند. و کسانی که «حبر» را «مداد» معنا کرده اند، دلیل این نام گذاری را کتابت عالِم به وسیله مداد بیان کرده و برخی از آنان گفته اند: «کعب الحبر» که به اشتباه «کعب الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.
احبار در زبانهای فارسی و انگلیسی
...
[ویکی شیعه] أحبار عالمان اهل کتاب و عالمان یهود. کلمه احبار چهار بار در قرآن ذکر شده که دو مرتبه به همراه کلمه «رهبان» و دو مورد با کلمه «ربانیون» آمده است. مفسران معتقدند که معنای احبار متفاوت از کلمات «رهبان» و «ربانیون» است.
احبار را در لغت به معنای عالم و دانشمند و در اصطلاح، «عالم اهل کتاب» معرفی کرده اند. علامه طباطبائی احبار را گروهی از علمای اهل کتاب دانسته که به آنچه خداوند دستور داده، حکم کرده و در قلب خود آن ها را حفظ می کنند تا از تغییر و تحریف محفوظ بماند.
برخی منابع احبار را به معنای عالم دین یهود نیز معنا کرده اند که حتی اگر مسلمان شود نیز جزو احبار است.
[ویکی اهل البیت] عالمان یهود، کاهنان.
واژه «اَحبار»، به صورت صریح 4 بار در قرآن کریم ذکر شده است؛ دو بار به همراه «ربانیون» (سوره مائده/5، 44 و 63) و دو بار به همراه «رُهبان». (سوره توبه/9، 31 و 34) همچنین آیات فراوان دیگری بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفته اند.
واژه شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاه های متفاوتی بیان کرده اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء، ابن اثیر، فرّاء و جوهری به کسر آن، ولیث و ابن سکیت هر دو وجه را قرائت کرده اند و اصمعی در تعیین قرائت به فتح یا کسر، اظهار بی اطلاعی کرده است.
حِبر در لغت، به معنای «اثر نیکو»، «زینت، جمال و بهاء»، «مداد»، «نوعی از لباس»، «نعمت» و ... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل کتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.
واژه پژوهان در ایجاد ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی کوشش های فراوانی کرده اند؛ برخی با استدلال به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُکُم تُحبَرون» (سوره زخرف/43، 70) و «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ» (سوره روم/30، 15) که بیشتر مفسران آن را به معنای برخورداری از نعمت تفسیر کرده اند، معنای حبر را «نعمت» دانسته و معانی دیگر مانند: شادمانی، سرور، اکرام، تحسین و ... را از لوازم و آثار آن برشمرده اند.
برخی دیگر معنای آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نام گذاری عالم به حبر را ماندگاری آثار نیکوی آن ها در میان مردم ذکر کرده اند. و کسانی که «حبر» را «مداد» معنا کرده اند، دلیل این نام گذاری را کتابت عالِم به وسیله مداد بیان کرده و برخی از آنان گفته اند: «کعب الحبر» که به اشتباه «کعب الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.
گروهی از لغویان بر عبری بودن این واژه تصریح کرده و آن را برگرفته از «حابر» به معنای سحر کردن و تمرین سحر، یا «حابار» به معنای ساحر و کاهن دانسته، گفته اند: هر عالم یهودی از فرزندان هارون حبر است؛ زیرا سحر و کهانت در میان علمای پیشین یهود رواج داشته است. همچنین از شواهد تقویت این دیدگاه قول کسانی است که می گویند: در زبان عبری معنای ریشه ای «حبر» سحر است.
«حبر» در زبان فارسی به «کاهن» (برگرفته از واژه عبری (KOhen) ( و «خاخام» و در انگلیسی «Rabbi»» ترجمه شده که از لغت عبری «Rabbi» به معنای «استاد من»، گرفته شده است. این واژه امروزه به رهبر روحانی و دینی جامعه یهودی اشاره دارد. در کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید) به صورت مکرر این اصطلاح آمده است.
[ویکی حج] أحبار: دانشوران یهود
أحبار جمع «حبر» است که برخی آن را به کسر حاء و بعضی به فتح آن قرائت کرده و گاه نیز هر دو وجه را صحیح دانسته اند. حِبر به معنای مُرکّب، زیبایی، اثر، و اثر نیکو و حَبر به همان معانی، جز مُرکّب، آمده است. برخی این واژه را غیر عربی و برگرفته از کلمه عِبری «حابر» به معنای جادوگری و تمرین سحر یا «حابار» به معنای ساحر و کاهن دانسته اند. آمدن ریشه حبر به معنای سحر در زبان عبری و رواج کهانت و سحر از زمان های گذشته در میان دانشوران یهود، مؤید این نظر معرفی شده است. افرادی مانند گایگر (Geiger)، فن کریمر (Von Kremer) و آرتور جفری (Arthur Jeffery) آن را برگرفته از واژه ای عبری به معنای معلم دانسته اند که در نوشته های ربانیان یهود به مثابه یک عنوان و لقب افتخاری به کار می رفته است.
حبر در اصطلاح به دانشوران دینی اهل کتاب، به ویژه دانشوران یهود، هر چند که بعدها مسلمان شده باشند، گفته می شود. البته کاربرد آن درباره دانشوران یهود که از فرزندان هارون(ع) هستند، رایج گشته است. عبدالله بن عباس نیز به سبب داشتن بهره فراوان از حدیث، فقه و تفسیر قرآن با عنوان «حبر هذه الاُمه» خوانده شده است. احتمالاً سبب دیگر آن آشنایی بسیار وی با منابع اهل کتاب بوده است. البته حدیث هایی که این نام گذاری را به پیامبر(ص) نسبت داده اند، ضعیفند. در این که کدام یک از دو قرائت حبر در معنای دانشوران یهود فصیح تر است، اختلاف وجود دارد.
[ویکی اهل البیت] اَحبار. عالمان یهود، کاهنان.
واژه «اَحبار»، به صورت صریح 4 بار در قرآن کریم ذکر شده است؛ دو بار به همراه «ربانیون» (سوره مائده/5، 44 و 63) و دو بار به همراه «رُهبان». (سوره توبه/9، 31 و 34) همچنین آیات فراوان دیگری بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفته اند.
واژه شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاه های متفاوتی بیان کرده اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء، ابن اثیر، فرّاء و جوهری به کسر آن، ولیث و ابن سکیت هر دو وجه را قرائت کرده اند و اصمعی در تعیین قرائت به فتح یا کسر، اظهار بی اطلاعی کرده است.
حِبر در لغت، به معنای «اثر نیکو»، «زینت، جمال و بهاء»، «مداد»، «نوعی از لباس»، «نعمت» و ... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل کتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.
واژه پژوهان در ایجاد ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی کوشش های فراوانی کرده اند؛ برخی با استدلال به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُکُم تُحبَرون» (سوره زخرف/43، 70) و «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ» (سوره روم/30، 15) که بیشتر مفسران آن را به معنای برخورداری از نعمت تفسیر کرده اند، معنای حبر را «نعمت» دانسته و معانی دیگر مانند: شادمانی، سرور، اکرام، تحسین و ... را از لوازم و آثار آن برشمرده اند.
برخی دیگر معنای آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نام گذاری عالم به حبر را ماندگاری آثار نیکوی آن ها در میان مردم ذکر کرده اند. و کسانی که «حبر» را «مداد» معنا کرده اند، دلیل این نام گذاری را کتابت عالِم به وسیله مداد بیان کرده و برخی از آنان گفته اند: «کعب الحبر» که به اشتباه «کعب الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.
[ویکی فقه] احبار (قرآن). به عالمان یهود و کاهنان ،اَحبار گویند.
احبار، جمع «حبر» و حِبر در لغت ، به معنای «اثر نیکو» ، «زینت، جمال و بهاء» ، «مداد» ، «نوعی از لباس» ، «نعمت» و ... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل کتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد گویند.
احبار در قرآن
واژه «اَحبار»، به صورت صریح ۴ بار در قرآن کریم ذکر شده است؛ دو بار به همراه «ربانیون» و دو بار به همراه «رُهبان». همچنین آیات فراوان دیگری بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفته اند.این واژه در قرآن فقط درباره عالمان یهود به کار رفته است. در این مدخل، افزون بر آیات مشتمل بر این واژه، آیات دیگری که به عالمان یهود مربوط بوده نیز آمده است و از واژه های «احبار»، «علماء بنی اسرائیل» ، «الذین اوتوا الکتاب» ، «الذین آتیناهم الکتاب» ، «الذین حملوا التوریة» ، «الذین اوتوا نصیبا من الکتاب» ، «الراسخون فی العلم» ، استفاده شده است.

معنی کلمه احبار در ویکی واژه

جمع حبر؛
دانشمندان، علما.
پیشوایان روحانی یهود.

جملاتی از کاربرد کلمه احبار

امّا فضل یوم الجمعة. فقد روی عن ابی هریرة قال: خرجت الی الطور، فلقیت کعب الاحبار، فجلست معه. فحدّثنی عن التوراة. و حدّثته عن رسول اللَّه (ص). فکان فیما حدّثته ان قلت له: قال رسول اللَّه (ص): «خیر یوم طلعت علیه الشمس یوم الجمعة فیه خلق آدم و فیه اهبط و فیه مات و فیه تیب علیه و فیه تقوم الساعة. و ما من دابّة الّا و هی مسیخة یوم الجمعة من حین تصبح حتی تطلع الشمس شفقا من السّاعة الا الجنّ و الانس و فیه ساعة لا یصادفها عبد مسلم و هو یصلّی یسأل اللَّه تعالی شیئا الّا اعطاه ایّاه»
پس صنع بکمال‌تر است از عمل، از بهر این معنی ربّانیان و احبار را یصنعون گفت، و عامه مردم را یعملون، چندان که ربانیان را بر عامه مردم فضل است صنع را بر عمل فضل است.
و همچنین محاوره‌ای را که بین عمر و کعب‌الاحبار رد و بدل شد، نقل نمود که بخاری و مسلم و ترمذی آن را این گونه نقل نموده‌اند: مردی از یهود به عمر بن خطاب گفت: اگر این آیه: «... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ…» بر ما نازل می‌شد، آن را عید می‌گرفتیم. عمر گفت: که من می‌دانم چه روزی این آیه نازل شد. این آیه در روز عرفه که روز جمعه بود، نازل شد و در روایت طبری علاوه بر اسم کعب (به جای مردی از یهود) این تکه را هم در گفته عمر اضافه دارد: و هر دوی اینها به حمدالله برای ما عید است
کانال دانشجویان پیشرو در مورد برخورد خشونت‌آمیز نیروهای حراست دانشگاه علامه با دانشجویان دختر این دانشگاه گزارش داد که نیروهای حراست این دانشگاه، به بهانه عدم رعایت حجاب احباری، یک دختر دانشجوی دانشکده ادبیات این دانشگاه را مورد حمله و «ضرب و شتم» قرار دادند.
و روی انّ معاذ بن جبل رجع من الیمن، فسجد الرسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، فتغیر وجه رسول اللَّه و قال ما هذا؟ فقال رأیت الیهود یسجدون لاحبارهم و النصاری یسجدون لقسیسهم، فقال رسول اللَّه مه یا معاذ کذبت الیهود و النصاری، انما السجود للَّه عز و جل.
«.... از نصاری آنک ایشان را ارکئون و رهبان و احبار می‌خوانند…»
وهب می‌گفت: «عبدالله بن سلام، اعلم اهل زمان خویش بود و کعب الاحبار نیز اعلم اهل زمان خویش. آیا می‌دانید چه کسی دانش هر دوی آن‌ها را جمع کرده‌است»؟ منظور او خودش بود.
و زکریا پیغامبری بود از خداوند عزّ و جلّ باهل شام در آن زمان، و از فرزندان سلیمان بن داود (ع) بود. کلبی گفت: چون مریم از مادر جدا شد، مادر او را در خرقه‌ای پیچید و بمسجد بیت المقدس فرستاد، پیش احبار و دانشمندان ایشان، و رئیس و مهتر احبار زکریا بود. گفت: من او را برگیرم، و من بداشت او اولی‌ترم که خواهر او نزدیک من است بزنی. احبار گفتند: اگر او را بخویشان و قرابت باز می گذاشتندی، هیچکس بوی نزدیکتر از مادر وی نبود، بوی بگذاشتندی. پس باتفاق قرعه بزدند و سهم زکریا بقرعه بیرون آمد، بوی تسلیم کردند. زکریا رفت و از بهر وی غرفه‌ای بساخت چنان که بنردبان پایه بر آن غرفه میشدند، و او را در آن غرفه بنشاند. این است که رب العالمین گفت: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ.
جواب آنست بقول مبرد که: این وعید در حقّ جهودان باقی است و منتظر، که پیش از قیامت بایشان در رسد لا محالة تحقیق این وعید را. و گفته‌اند این وعید بشرط آن بود که اگر از ایشان هیچکس مسلمان نشود، ایشان را روی بگردانند، پس عبد اللَّه سلام و اصحاب وی و کعب احبار مسلمان شدند، و این عقوبت از باقی برداشتند. آن روز که این آیت فرو آمد عبد اللَّه سلام این وعید بشنید، پیش از آنکه باهل خود بازگشت، آمد بر رسول خدا گفت: یا رسول اللَّه از آن پس که آن وعید بشنیدم ترسیدم که اگر مرا روی باز پس گردانند پیش از آنکه بتو رسم، و عمر خطاب این آیت بر کعب احبار خواند. کعب از بیم آنکه این عقوبت درو رسد گفت: یا ربّ! آمنت، یا ربّ اسلمت.
این خبر بوی رسید، مرا بخواند و شرح آن قصّه از من درخواست. من آنچه دیده بودم بخلوت با وی بگفتم. معاویه کس فرستاد و کعب احبار را حاضر کرد، گفت: یا با اسحاق هل فی الدّنیا مدینة من ذهب و فضّة؟ در دنیا هیچ شارستانی را دانی که بنای آن از زر و سیم نهاده‌اند؟ کعب قصّه آن مدینه از کتب پیشینیان خوانده بود، گفت: بلی آن مدینه که ربّ العالمین در کتاب قرآن میگوید إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ مدینه‌ای است که شدّاد عاد بنا نهاده. عاد اولی را دو پسر بود، یکی شدّاد و دیگر شدید، عاد هالک شد و این دو پسر از وی باز ماندند و دیار و بلاد بقهر بستند و خلق را مقهور خود کردند. شدید نیز هالک شد و شدّاد بر همه زمین مالک شد تنها، و دیگر ملوک زمین همه منقاد وی گشتند و سر بر خط فرمان وی نهادند. و این شدّاد برخواندن کتب پیوسته مولع بود و در کتابها و قصّه‌ها حدیث بهشت خداوند جلّ جلاله و صفات آن بسیار خوانده بود و دانسته. نفس وی بر وی آراست از سر تمرّد و تکبّر و طغیان که من چنان بهشت در دنیا بسازم. و در ممالک وی دویست و شصت ملک بود. بفرمود تا هر ملکی در مملکت خویش هر چه داشت از زر و سیم و جواهر همه بوی فرستاد و استادان حاذق از همه دیار و اقطار جمع کرد تا آن مدینه بر آن صفت بساختند. بسیصد سال از آن فارغ شدند. آن گه بفرمود تا گرد آن شارستان دیوار بستی بر آوردند تا حصنی حصین گشت و بفرمود تا گرد بر گرد آن حصن هزار قصر بساختند و در هر قصری وزیری از وزراء خویش بنشاند با اهل و عیال و مال، و بفرمود تا هزار علم بر مثال منارها بساختند و مردان مبارزان بسان پاسبانان بر آنجا نشاند، آن گه ده سال دیگر ساز و جهاز خود می‌ساخت و ترتیب آن میداد که خود با آن مدینه تحویل کند با خیل و حشم و وزرا و ندما و سپاه فراوان، فرا راه بود و عمر وی بنهصد سال رسیده، چون میان وی و میان مدینه یک روزه راه مانده بود، ربّ العالمین از آسمان بفرمان روان صیحه‌ای فرستاد و همه را بیکطرف هلاک کرد که از ایشان یکی زنده نماند. آن گه کعب احبار معاویه را گفت: در روزگار خلافت تو مردی از جمله مسلمانان ازین سرخی کوتاه مردی که بر پیشانی و بر گردن خالی دارد، و در آن بیابان شتری می‌طلبد، در آن شارستان شود! و آن مرد عبد اللَّه قلابه بود و در آن مجلس حاضر بود نزدیک معاویه! کعب با وی نگرست گفت: هذا و اللَّه ذلک الرّجل.
در هر صورت، واسطه انتقال آن اطلاعات به مسلمانان را حِمیَریان یهودی شده و سپس مسلمان شده‌هایی چون کعب الاحبار و عبدالله بن سلام و بیش از همه وهب بن منبه می‌دانند. به این‌گونه موارد یهودی - مسیحی که شامل مباحثی راجع به آفرینش و قصص انبیا است و توسط راویان مسلمان و یهودی به احادیث و تفاسیر و تواریخ راه یافته، «اسرائیلیات» گفته می‌شود که راویان مهم و مشهوری در سطح صحابه و تابعین و اتباع تابعین آن‌ها را روایت کرده‌اند.
لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ باری ایشان که ربانیان‌اند و احبار، در میان شما اخیار، بدانش مخصوص‌اند و بدریافت موصوف، چرا نادانان را باز نزنند، و بدانش خویش لهیب آتش جهل ایشان به ننشانند. ویل لمن لا یعمل مرّة، و ویل لمن یعلم و لا یعمل الف مرّات.
شیخ ما گفت کی عمر خطاب پرسید مرکعب الاحبار را کی کدام آیت یافتی در توریة مختصر تر، کعب گفت اندر توریة ایدون یافتم کی حقّ سبحانه و تعالی می‌گوید اَلا مَنْ طَلَبَنی وَجَدَنی َومَنْ طَلَب غَیْری لَمْ یَجدنی هرکه مراجست مرا یافت و هرکه جز مرا جست هرگز مرا نیافت و در برابر این نبشته بود: قَدْطالَ شَوْقُ الاَبْرارِ اِلی لقائی وَاَنا اِلی لقائهم
«یا یَحْیی‌ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ» قال کعب الاحبار، کان یحیی بن زکریا نبیا حسن الصّورة و الوجه، لیّن الجناح، قلیل الشعر، قصیر الاصابع، طویل الانف، مقرون الحاجبین، رقیق الصوت، کثیر العبادة، قویّا فی طاعة اللَّه عز و جلّ. و کان قد ساد الناس فی عبادة ربه و طاعته.
او سپس روایت‌هایی از ابن‌هشام،[۴] ابن‌عباس،[۵] و کعب‌الاحبار[۶] درباب حمیری‌بودن و عرب‌بودنِ ذوالقرنین ذکر می‌کند.
قوله: خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ و ذلک انّ المؤمنین یرفعون رؤسهم من السّجود و وجوههم اشدّ بیاضا من الثّلج و تسوّد وجوه الکافرین و المنافقین. تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ای تغشاهم ذلّ النّدامة و الحسرة. وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ. قال ابراهیم التیمی یعنی: الی الصّلاة المکتوبة بالاذان و الاقامة، و قیل: کانوا یسمعون حیّ علی الصّلاة فلا یجیبون. وَ هُمْ سالِمُونَ اصحّاء فلا یأتونه. قال کعب الاحبار و اللَّه ما نزلت هذه الآیة الّا فی الّذین یتخلّفون عن الجماعات، و قیل: کانت ظهورهم سلیمة بخلاف ما کانت فی الآخره فلا یجیبون.