ادبیر. [ اِ ] ( از ع ، اِمص ، ص ) ( بیاء مجهول و گاه برای رعایت قافیه بیای معروف نیز خوانند ). ( غیاث ). ممال ادبار، بمعنی منحوس ، نحوست ، بدبختی و غیره. رجوع به ادبار شود : در جهان چندانکه خواهی بیشمار نیستی و محنت و ادبیر هست.انوری.نی پدر از نصح کنعان سیر شد نی دمی در گوش آن ادبیر شد.مولوی.میخورد از غیب بر سر زخم او از شکست توبه آن ادبیرجو.مولوی.که منه این سر مر این سرزیر را هین مکن سجده مر این ادبیر را.مولوی.
ز دانش کیسه بر اقبال دوزند من از وی مایة ادبیر دارم
خان و مان رفته شده بدنام و خوار کام دشمن میرود ادبیروار
در جهان چندان که گویی بیشمار نیستی و محنت و ادبیر هست
قوله تعالی: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً بیان قصّه ذو القرنین دلیلی است واضح و برهانی صادق بر صحّت نبوّت و رسالت محمّد عربی (ص). با آنک مردی بود امّی، نادبیر، هرگز بهیچ کتّاب نرفته و معلّمی را نادیده و کتابی ناخوانده و از کس نشنیده، خبر میداد از قصّه پیشینیان و آئین رفتگان و سیرت و سرگذشت ایشان هم بر آن قاعده و بر آن نسق که اهل کتاب در کتاب خوانده بودند و در صحف نبشته دیدند، بی هیچ زیادت و نقصان و بی تفاوت و اختلاف در آن، پس هر که توفیق یافت حقیقت صدق وی بتعریف حق بشناخت و بر مرکب سعادت ببساط قربت رسید، و هر که در وهده خذلان افتاد دیده وی را میل حرمان کشیدند تا بجمال نبوّت مصطفی (ص) بینا نگشت و دل وی را قفل نومیدی بر زدند تا حق در نیافت، آری کاریست رفته و بوده و قسمتی نه فزوده و نه کاسته، مبادا که لباس عاریتی داری و نمیدانی، مبادا که عمر میگذاری زیر مکر نهانی، آه از پای بندی نهانی، فغان از حسرت جاودانی.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ الآیة... البسه لباس عزّ و توجّه بتاج الکرامة و خلع علیه حسن التولّی، آثار البشریّة عنه مندرسة و انوار الحقائق علیه لائحة. صفت آن مهمتر عالم است و سید ولد آدم، درّی یتیم بود از صدف قدرت برآمده، آفتابی روشن بود از فلک اقبال بتافته، درختی شگرف بود از بوستان دولت برآمده، آسمان و زمین همه بدو آراسته، ربّ العالمین او را بحقائق نبوّت مزیّن کرد، و بخصائص قربت گرامی کرد، و بخلقی فرستاد نادانان و نادبیران و از حقّ بی خبران، همه در عالم حیرت و در ظلمت فکرت سرگردان سید چون قدم در عالم بعثت نهاد، بساط شرع باز گسترد. و چنان که میزبان از بهر مهمان سفره نهد، و صدا و آواز دهد، سید سفره دین اسلام نهاد و صلاء دعوت آواز داد.
نه پدر از نصح کنعان سیر شد نه دمی در گوش آن ادبیر شد
گوئی که می بروید نومیدی از زمین مانا که می ببارد ادبیر از آسمان
چون روبه من شدی تو از شیر مترس چون دولت تو منم ز ادبیر مترس