اراجیف

معنی کلمه اراجیف در لغت نامه دهخدا

اراجیف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ارجاف. خبرهای موحش و مدهش. بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل. ( غیاث اللغات ). خبرهای دروغ. خبرهای نادرست. شایعات. تعاتِع:
درین ساعت خبری هول افتاد بنده انهی نخواست کرد تا نماز دیگر مددی رسد که آن رسیده شاید اراجیف باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 663 ). اراجیفی می افتد که فرمان شده است که بنات این قوم را بجماعتی نامزد کرده آید. ( جهانگشای جوینی ).
اذا وقعت المخاویف کثرت الاراجیف.
بهر سو میدویدی چون اراجیف.سلیم ( آنندراج ).

معنی کلمه اراجیف در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ارجاف ، سخنان یاوه و دروغ .

معنی کلمه اراجیف در فرهنگ عمید

سخنان بیهوده، دروغ، و بی اصل.

معنی کلمه اراجیف در فرهنگ فارسی

سخنهای بیهوده، ا باردروغ وبی اصل، خبرهای نادرست که اضطراب آورباشد
( اسم ) جمع : ارجاف خبرهای موحش و مدهش سخنان بیهوده و دروغ و بی اصل خبرهای نادرست شایعات .

معنی کلمه اراجیف در ویکی واژه

جِ ارجاف ؛ سخنان یاوه و دروغ.

جملاتی از کاربرد کلمه اراجیف

خصم بی آب اگر انکار کند طبع مرا آب دریا باراجیف شمر کم نشود
افکند خبر دشمن در شهر اراجیفی کو عزم سفر دارد از بیم تقاضایی
در تاریخ ۷ مهر ماه ۱۳۸۹ و در یکی از قسمت‌های برنامه «بدون خط‌خوردگی»، محمدعلی رامین (معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) خطاب به مجری برنامه (احمد توکلی) گفت: «شماغلط می‌کنید از قول من این اراجیف را بگویید». رادیو گفتگو از «احمد توکلی» مجری برنامه رادیویی که در مقابل هتاکی‌های تلفنی رامین با متانت رفتار کرده بود، قدردانی کرد.
و از ترس آنکه مبادا پسر او فسادى کرده باشد که خوارى او باشد بجائى و گوشه‌یى متوارى و پنهان گردید. آن خادم پسر را برداشته بدرگاه سلطان حاضر گردانید و خلق محله از اعلى و ادنى از عقب آن پسر بجهت تماشا و یافتن تقصیر پسر روان گردیدند. یکى میگفت که پادشاه را دشنام داده، دیگرى میگفت نفرین بدولت شاه نموده و اراجیف بسیار در این خصوص در میان مردم انتشار یافت و پدر پیر چون‌ چنان دید که پسرش را بردند دلش تاب نیاورد زیرا گفته‌اند:
هنوز داغ اراجیف مرو بر دلهاست گمان بلخ کرا بود و ظن لشکرگاه
و به لحسا چندان خرما باشد که ستوران را به خرما فربه کنند که وقت باشد که زیادت از هزار من به یک دینار بدهند، و چون از لحسا سوی شمال روند به هفت فرسنگی ناحیتی است که آن را قطیف می‌گویند و آن نیز شهری بزرگ است و نخیل بسیار دارد، وامیری عرب به در لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار باره که دارد یکی ستده و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان، و چون مرا بدید از روی نجوم پرسید که آیا من می‌خواهم که لحسا بگیرم توانم یا نه که ایشان بی دینند. من هرچه مصلحت بود می‌گفتم و نزدیک من هم بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی دینی که آن جا کس باشد که به یک سال آب بر دست نزند و این معنی که تقریر کردم از سر بصیرت گفتم نه چیزی از اراجیف که من نُه ماه در میان ایشان بودم به یک دفعه نه به تفاریق و شیر که نمی توانستم خورد و از هرکجا آب خواستمی که بخوردم شیر بر من عرض کردندی و چون نستدمی و آب خواستمی گفتندی هرکجا آب بینی آب طلب کنی که آن کس را باشد که آب باشد وایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان.
پنداری این سخن به اراجیف رانده‌اند یا خاصگانش در پس پرده نشانده‌اند
مرا باور نمی‌آمد که از بنده تو برگردی همی‌گفتم اراجیفست و بهتان گفته اعدا
در حیرتم ز ملت ایران که از چه روی معتاد گوش خود، به اراجیف می‌کنند
بس کن ار چه که اراجیف بشیر وصل است وصل همچون شکر ناگه بشنیده خوش است
تاجران باید چودر شهری روند از اراجیف جهان ساکت شوند