اخفاء

معنی کلمه اخفاء در لغت نامه دهخدا

اخفاء. [ اِ ] ( ع مص ) پوشیده داشتن. پنهان داشتن. نهان کردن. پوشیده کردن. نهان داشتن. پنهان کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پوشیدن. پوشانیدن. نهفتن. || آشکار کردن. ( تاج المصادر بیهقی )( زوزنی ) ( از اضداد است ). || نهان گردیدن.پوشیده گردیدن. || ( اصطلاح تجوید ) هرگاه تنوین و نون ساکن بیکی از حروف پانزده گانه ذیل برسد اخفا واجب است : ت ، ث ، ج ، د، ذ، ز، س ، ش ، ص ، ض ، ط، ظ،ف ، ق ، ک. اخفاء در لغت پوشاندن باشد. و در اصطلاح قاریان گویائی حرف بصفتی است که بین اظهار و ادغام و از تشدید عاری باشد به ابقاء غنه در حرف اول. و فرقی که با ادغام دارد آنست که اخفاء بین اظهار و ادغام است و به اینکه اخفاء حرف نزد غیر خود میباشد نه در غیر خود بخلاف ادغام. بدانکه واجب است اظهار در نون ساکنه و تنوین در قرب حروف حلق مانند مَن آمَن ، و جایزاست ادغام نزد حروف یَرمَلون مانند مِن وال. و قلب کردن بمیم نزد حرف واحد و آن باء موحده است ، مانند: من بَعدِ. و اخفاء در باقی حروف. چنانچه در دقائق محکمه و اتقان بیان شده است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
اخفاء. [ اَ خ ِف ْ فا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خفیف. سبکها.

معنی کلمه اخفاء در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) پنهان کردن ، نهان داشتن .

معنی کلمه اخفاء در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اخفاء (ابهام زدایی). واژه اخفاء ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اخفاء، به معنای پنهان به معنای مقابل آشکار، دارای احکام در باب های طهارت، صلات، زکات، صوم، امر به معروف و نهی از منکر، تجارت، نکاح، قضاء، حدود، تعزیرات و دیات• اخفاء (تجوید)، از اصطلاحات بکار رفته در علم تجوید به معنای کم اعتمادی بر مخرج حرف یا پنهان کردن حرف هنگام تلفظ آن در شرایطی خاص
...
[ویکی فقه] اخفاء (تجوید). اخفاء، از اصطلاحات بکار رفته در علم تجوید بوده و به معنای کم اعتمادی بر مخرج حرف یا پنهان کردن حرف هنگام تلفظ آن در شرایطی خاص است.
هر گاه بعد از تنوین یا نون ساکنه یکی از حروف پانزده گانه زیر قرار گیرد، چه در یک کلمه یا دو کلمه باشند، تنوین و نون ساکنه، اخفاء شده و با غنه طبیعی (خفیف) ادا می گردد. زیرا مخرج نون با مخارج حروف مزبور نه چندان فاصله دارد، که مانند حروف حلقی اظهار شود، و نه آن قدر نزدیک است، تا مثل حروف یرملون ادغام گردد، بلکه میان اظهار و ادغام که همان «اخفاء» است ادا می شود. در این حالت زبان به مخرج نون گذارده نمی شود و باید صدا را اندکی کشید، تا اخفاء حاصل گردد، و قراء ترک غنه را در حال اخفاء جایز نمی دانند.علامت اخفاء حرف «ف» یا یک نقطه است که در بعضی قرآن ها بالای آن حرف می گذارند.
احکام اخفاء
در اجرای حکم اخفاء فرقی نمی کند حرف اخفا و نون در یک کلمه باشند یا در دو کلمه. کیفیت اخفاء، از جهت پرحجمی و کم حجمی، به حروف اخفاء بستگی دارد؛ اگر حروف اخفاء از حروف استعلاء باشد، اخفاء پرحجم است، و اگر از حروف استفال باشد، اخفاء کم حجم و رقیق خواهد بود.اخفا، افزون بر نون، از احکام میم ساکن نیز شمرده شده است؛ یعنی اگر پس از حرف میم ساکن، حرف «با» قرار گیرد، میم را به صورت اخفا می خوانیم. مانند:«هم بارزون»؛ «لهم به» و «امدا بعیدا» (امدم بعیدا).اخفاء در نون ساکن و تنوین را اخفای حقیقی، و در میم ساکن، اخفای شفوی گفته اند.
حروف اخفاء
حروف پانزده گانه عبارتند از:۱. تاء مانند: انتم ـ جنات تجری؛۲. ثاء مانند: انثی ـ صبا ثم؛ .۳. جیم مانند: ینجی ـ غساقا جزاء؛ ۴. دال مانند: اندادا ـ کاسا دهاقا؛ ۵. ذال مانند: انذرهم؛ ـ حکیم ذلک۶. زاء مانند: منزلا ـ مبارکة زیتونة؛۷. سین مانند: منساته؛ ـ خالصا سابغا۸. شین مانند: انشانا ـ صبار شکور؛ ۹. صاد مانند: ینصر ـ ریحا صرصرا؛ ۱۰. ضاد مانند: منضود ـ مسفرة ضاحکة؛ ۱۱. طاء مانند: فانطلق ـ صعیدا طیبا؛ ۱۲. ظاء مانند: انظر ـ ظلا ظلیلا؛ ۱۳. فاء مانند: انفسهم ـ خالدا فیها؛ ۱۴. قاف مانند: ینقذون ـ سمیع قریب؛ ۱۵. کاف مانند: منکم ـ کتاب کریم.
عناوین مرتبط
...

معنی کلمه اخفاء در ویکی واژه

پنهان کردن، نهان داشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه اخفاء

یس باخفاء نون قراءت ابن عامر و کسایی و ابو بکر و نافع است و باماله یاء قراءت حمزه و کسایی و ابو بکر. مفسران گفتند: یس معنی آنست که: یا انسان، یعنی محمدا صلی اللَّه علیه و سلّم. ابو العالیة گفت: معناه یا رجل. بو بکر و راق گفت: یا سیّد البشر. ابن عباس گفت: تأویل این تأویل حروف مقطّعه است در اوائل سور و شرح آن هر جای در موضع خویش رفت.
الندّ و النّدید المثل. وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ الاسرار من الاضداد یکون بمعنی الاخفاء و یکون بمعنی الاظهار، یعنی: و اظهروا الندامة لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ کافران آن روز که عذاب بینند هم تابع و هم متبوع هم سفله و هم قاده پشیمانی نمایند چه آشکارا و چه نهان بآنچه کردند و گفتند، لکن سود ندارد پشیمانی آن روز، این هم چنان است که بگناه خویش معترف آیند کقوله: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ لکن اعتراف آن روز سود ندارد و ایشان را جواب دهند که: فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ، وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا جایی دیگر گفت: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ای جعلنا فی ایدیهم اغلالا الی اعناقهم لان لا یکون فی العنق دون الید، هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ؟
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها ای خسر من «دسّی» نفسه بمعصیة اللَّه، ای اخفاها، فکان العاصی برکوبه المعصیة ابدا یخفی نفسه و یخمل ذکره، و اللّئیم ابدا خفیّ المکان و الشّریف مشهور المکان. و «دَسَّاها» اصله «دسّاها» من التّدسیس و هو اخفاء الشّی‌ء فابدل من سین الثّانیة یاء تخفیفا و کراهیة للتّضعیف. و فی الخبر عن زید بن ارقم قال: لا اقول لکم الّا ما قال رسول اللَّه (ص) لنا: «اللّهم انّی اعوذ بک من العجز و الکسل و البخل و الجبن و الهمّ و عذاب القبر.
ان یکن اخفاء سرستة یا اسیری قل وکشفی فرض عین
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ هذه الآیة تتکرّر فی هذه السّورة عشر مرّات و فیها ثلاثة اقوال: احدها انّ القرآن عربیّ و من عادتهم التّکرار و الاطناب کما فی عادتهم الاختصار و الایجاز. و الثّانی انّ کلّ واحدة منها ذکرت عقیب آیة غیر الاولی فلا یکون مستهجنا و لو لم یکرّر کان متوعّدا علی بعض دون بعض، الثّالث انّ بسط الکلام فی التّرغیب و التّرهیب ادعی الی ادراک البغیة من الایجاز و قد یجد کلّ احد فی نفسه من تأثیر التّکرار بالاخفاء به ثمّ بعد بدا ایجاب الویل فی الآخرة لمن کذّب بها بذکر من اهلک من امم الانبیاء الاوّلین کقوم نوح و عاد و ثمود. فقال: أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ الم نمتهم و نستأصلهم بالعقوبة، استفهام فی معنی التّقریر.
هفتم: تعجب و استبعاد است و این در وقتی است که محسود، در نظر حاسد حقیر و پست و در نعمت عظیم باشد پس تعجب کند که مثل آن شخص به چنین نعمتی رسید و به این سبب، بر او حسد برد و زوال آن نعمت را از او خواهد و از این قبیل بود حسد بسیاری از امتها بر پیغمبران خود که می گفتند: «ما انتم الا بشر مثلنا» یعنی «شما نیستید مگر بشری مانند ما» پس چگونه سزاوار خلعت نبوت، و افسر کرامت گردیدید، و مرتبه وحی و رسالت یافتید؟ و بدان که بسا باشد که بیشتر این اسباب، یا همه آنها در یک نفر جمع شود و در این وقت حسد نهایت قوت می گیرد و به حدی می رسد که دیگر حاسد قدرت بر اخفاء آن ندارد و باطن خود را ظاهر می سازد و عداوت را آشکار می کند.
وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً ای مکرا کبیرا عظیما، یقال: کبیر و کبار و کبّار بمعنی واحد. و قیل: کبّار للمبالغة. و المکر فی اللّغة غایة الحیلة و هو من فعل اللَّه تعالی اخفاء التّدبیر و معنی الآیة: انّهم مکروا فی دین اللَّه عزّ و جلّ حیث افسدوا فی الارض بالکفر و التّکذیب، و قیل: منع الرّؤساء اتباعهم عن الایمان بنوح (ع) و حرّشوهم علی قتله. وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ ای لا تترکوا عبادة آلهتکم وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا قرأ اهل المدینة ودا بضمّ الواو و الباقون بفتحها. وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً هذه اصنام کانت لقوم نوح ثمّ اتّخذت العرب امثالها و عبدتها فکانت ودّ لکلب و سواع لهمدان و یغوث لطی و یعوق لکنانة و نسر لحمیر. و قیل: انّ «وَدًّا» کان علی صورة رجل و «سواعا» علی صورة امرأة و «یغوث» علی صورة اسد و «یعوق» علی صورة فرس و «نسرا» علی صورة طائرة. قال محمد بن کعب: هذه اسماء قوم صالحین کانوا بین آدم و نوح فلمّا ماتوا کان لهم اتباع یقتدون بهم فی العبادة فجاءهم ابلیس و قال: لو صوّرتم صورهم کان انشط لکم و ادعی الی العبادة و ابعد من النّسیان ففعلوا ثمّ نشأ قوم بعدهم فقال لهم ابلیس: انّ الّذین قبلکم کانوا یعبدونهم فعبدوهم فابتداء عبادة الاوثان کان من ذلک و سمّیت تلک الصّور بهذه الاسماء لانّهم صوّروها علی صور اولئک القوم من المسلمین.
«ذِکْرُ رَحْمَتِ» خبر مبتداء محذوفست و در آیت تقدیم و تأخیر است، ای هذا الّذی نتلوه علیک ذکر ربک عبده زکریا برحمته. باین قول رب فاعل ذکر است و عبده مفعول است می‌گوید: این قصه که بر تو میخوانیم یاد کرد خداوند تو است بنده خود را زکریا برحمت خویش، یعنی که برحمت خویش ذکر وی کرد و قصه وی گفت. و روا باشد که تمامی سخن در «إِذْ نادی‌ رَبَّهُ» بود، ای دعاء زکریا ربه کان من رحمة ربک و الهامه ایّاه، می‌گوید: دعاء زکریا و اجابت که از حق یافت رحمتی بود که خداوند تو بر وی کرد، و الهام که وی را داد. انگه قصه در گرفت و گفت: «إِذْ نادی‌ رَبَّهُ» ای دعا ربه فی محرابه،. «نِداءً خَفِیًّا» ای دعا سرّا بر خواند خداوند خود را در سرّ، بآوازی نه بلند. بجای آورد که در دعا اخفاء سنت است: فرموده و پسندیده اللَّه تعالی است که می‌گوید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» و پیغامبر (ص) گفته: «خیر الدعا الخفی و خیر الرزق ما یکفی»
اشتهی انصح لکن لسانی قفلت اننی انصح بالصمت علی الاخفاء
«لِتُجْزی‌ کُلُّ نَفْسٍ» تعلق باخفا دارد، هر که اخفاء بمعنی اظهار نهند. و معنی آنست که رستخیز آمدنی و بودنی است، آن را بوقت خویش اظهار کنم تا هر کس بجزاء کردار خویش رسد و سزای خویش بیند، و روا باشد که لتجزی تعلق باتیان دارد یعنی «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ... لِتُجْزی‌»، و محتملست که تعلق «ب أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» دارد، ای اقم الصلاة لذکری لتجزی کلّ نفس علی ما عملت من خیر او شر.