انبازی

معنی کلمه انبازی در لغت نامه دهخدا

انبازی. [ اَم ْ ] ( حامص ) مزیدعلیه انباز. ( آنندراج ). شرکت. ( مؤید الفضلاء ) ( ناظم الاطباء ). شرکت در امور مادی و معنوی. همکاری. همدستی. ( فرهنگ فارسی معین ). شرک. ( دهار ). شرکت. مشارکت. تشارک. اشتراک. ( یادداشت مؤلف ). شراکت. ( آنندراج ). خلطه. شقص. شقیص. ( منتهی الارب ) : بدانکه این شدادبن عاد بود که ولایت همه جهان ازشرق تا غرب او را بود و همه پادشاهان بدست وی مقهور بودند پس با خدای تبارک و تعالی انبازی گرفت و بهشتی کرد بر مثال بهشت آن جهان. ( تاریخ بلعمی ). پادشاهی بانبازی نتوان کردن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 ).
گر انبازی بدین اندر ز حیلتگر جدا کردی
و گر نی مر مرا با تو بدین در نیست انبازی.ناصرخسرو.دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید ببار.نظامی.نیست یکی ذره جهان نازکش
پای ز انبازی او بازکش.نظامی.خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
که مصلحت نبود خسروی بانبازی.ظهیر فاریابی.اندرین موسم انباز کرم [ کلم ؟ ] لوزینه ست
از سخای تو شود ساخته این انبازی.سوزنی.چون بانبازیست عالم برقرار
هر کسی کاری گزیند زافتقار.مولوی.خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی
بدولت تو نگه می کند بانبازی.( گلستان ).با چنین یار که ما عقد محبت بستیم
گر همه مایه زیان می کند انبازی به.سعدی.|| در شواهد زیر ظاهراً اصطلاح طبی است و معنی علت یا «اختلال در عضوی که باعث بروز مرض در عضوی دیگر شود» می دهد : آب که بچشم فرود آید اگر بابتدا بود و علامات پدید آمده بود و دیدار هنوز بازناداشته بود علاج پذیر بود و آسان بود و بازچن [ چون ] مستحکم شده بود و دیدار بازداشته بود علاج دشوار بود و این بیماری خاص بود و بانبازی معده بود... ( هدایةالمتعلمین چ دانشگاه مشهد صص 280 - 281 ).آفتها که بانبازی دیگر افتد یا به انبازی دماغ یا به انبازی دیگر افتد یا به انبازی نخاع یا به انبازی دل یا به انبازی دیگر احشاء. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

معنی کلمه انبازی در فرهنگ معین

( اَ ) (اِمص . )۱ - شراکت ، شریک بودن . ۲ - همدستی ، همکاری .

معنی کلمه انبازی در فرهنگ عمید

شرکت، همکاری، همدستی.

معنی کلمه انبازی در فرهنگ فارسی

شرکت (در امور مادی و معنوی ) همکاری همدستی .

معنی کلمه انبازی در ویکی واژه

شراکت، شریک بودن.
همدستی، همکا

جملاتی از کاربرد کلمه انبازی

هرودوت دربارهٔ فرماندهان نیروی دریایی ایران چنین نوشته است، از میان فرماندهان یک فرمانده برجسته به نام بانو آرتمیس هست که از یاد نامش نتوان خودداری کرد. به نگر من بسیار دور و شگفت‌انگیز می‌نماید که این بانو پاد یونان برخاست. پس از مرگ شوهرش فرمان‌روایی کاریا به دستش افتاد و خود با اینکه پسر بزرگی داشت و نیازی به یاری او در جنگ نبود، خود در نیروی دریایی خشایارشا انبازید و ازخودگذشتگی‌ها کرد. هیچ‌کدام از فرماندهان پیرو ایران به اندازهٔ او به خشایارشا کنکاش درست نداده و راه‌نمایی گران‌بها نکرد. پیش از جنگ سالامیس همهٔ فرماندهان ایران، رایشان با درگیری با نیروی دریایی یونان بود مگر نگر یک تن و آن رای دیگر را آرتمیس داد.
اگر چون خضر می‌بخشند جان را بر شهیدانش خیالی غیر جانبازی نباشد در شهیدانش
«... این از آقای بلوری است که آن سالی که ستارخان از اردبیل بازگشت و من در تبریز نمایندهٔ انجمن ایالتی بودم، ستارخان باباباغی را از برای خود خواست و مرا میانجی ساخته و به انجمن چنین پیام داد: «من (ستارخان)، سگ این توده هستم و همیشه می‌خواهم پاسبان این توده باشم، شما باباباغی را به من واگذار کنید، بروم در آنجا به کشت و کار بپردازم و روز بگزارم و باز هر زمان نیاز افتاد بیایم و جانبازی کنم…» بلوری می‌گوید، من این پیام او را رسانیدم و کوشیدم که باغ را به او واگذارند؛ اما آقای هدایت (مخبرالسلطنه) خرسندی نداد.»
ازبه در قالب دسته نامه‌های رد و بدل شده بین آدمهای گوناگونی نوشته شده‌است مانند کتاب بابالنگ دراز جین وبستر، با این تفاوت که آدمهای بیشتری در آن نقش دارند ماجرای اصلی این است که خلبان جانبازی بنام مرتضی مشکات که دو پای خود را از دست داده، بار دیگر می‌خواهد پرواز کند که با ممانعت همه مواجه می‌شود. اما دست آخر به کمک دوست خود رحیم میریان با شگردی جالب موفق به پرواز می‌شود ماجرای عاطفی دیگری هم در كنار همه این جریانات شکل می‌گیرد.
چه دولت بیش ازین ما را ولی در عقل کی گنجد که سلطانی کند در عشق با درویش انبازی
مشارکت ارمنیان در جنگ ایران و عراق منحصر به جانبازی رزمندگان و ازخودگذشتگی جوانان ارمنی نبوده‌است. تقریباً تمامی قشرها ارمنیان با استقبال از فراخوان شوراهای خلیفه گری در مراکز تهران، تبریز و اصفهان و پاسخ به ندای وجدان به پشتیبانی از عملیات خطوط مقدم جبهه‌ها برخاستند. نوجوانان و جوانان ارمنی در سنگرهای مدارس تا بسیاری از خانواده‌ها و انجمنهای مختلف و صاحبان صنایع، همه در جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیر نقدی برای جبهه‌های جنگ مشارکت می‌کردند.
طبل جانبازی فرو کوبیم در میدان دل بی‌زن و فرزند و بی‌خان و سر و سامان شویم
فرهاد که جان داد زشوق لب شیرین جانبازی و ناکامی او غایت کام است
دوزخ ارباب غیرت جبهه نگشاده است ما به روی گرم چون پروانه جانبازی کنیم
آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق سال‌ها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز
وقت آب و تخم کشتن گشته شیطان را قرین وقت خرمن کوفتن با موسی انبازی کنی
الهی ای دانندهٔ هر چیز و سازندهٔ هر کار و دارندهٔ هر کس نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی، نه بیداد است و نه بازی بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کسی را بر تو فرمایشی، سزا ها همه تو ساختی و نوا ها همه تو ساختی نه از کس بتو نه از تو به کس، همه از تو بتو همه تویی و بس ف خلایق فانی و حق یکتا بخود باقیست.
قُلْ أَرُونِیَ بگوی: با من نمائید، الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ این انبازان که درو می‌بندید بانبازی کَلَّا انبازی نیست و این دعوی راست نیست، بَلْ هُوَ اللَّهُ آری اوست اللَّه، الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) آن توانای دانا.
شمع آمد و گفت: خیز و جانبازی بین با آتش سینه سوز و دمسازی بین
آن زمانی که دولت نیرومند بوزانت (روم شرقی) به پشتیبانی دین مسیح، دینی که زمان آن سپری شده بود برخاسته با اسلام سخت دشمنی می‌نمود و هر سال در تابستان در سرحد روم بازار کارزار و ستیز گرم می‌شد سالانه هزاران و ده هزاران ایرانی از اینسو آن‌سو دسته بسته و بر گرد درفش اسلام گرد آمده کالای پربهای جان بکف بدان بازار جانبازی می‌شتافتند و کشتن و کشته شدن دریغ نمی‌داشتند.
کتاب «کیست مثل من؟ (زندگانی اسلم بن عمرو دیلمی، از شهدای کربلا)» به قلم «محمد رضا عبدالامیر انصاری» و ترجمه «احمد امیری شادمهری» اثری است که با موضوع اسلم بن عمرو به نگارش درآمده‌است. در توضیح این کتاب آمده‌ است: «امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بر بالین هفت نفر وقتی به خون پاکشان غلطیدند حضور یافت یکی از آن افراد اسلم بن عمرو دیلمی است که غلام امام حسین علیه السلام و کاتب آن حضرت بوده‌است در این کتاب نگاهی گذرا بر زندگانی این شهید کربلا شده‌است. مطالعه این کتاب به کسانی که نیاز به الگو را جهت جانبازی و فداکاری برای مولایشان امام زمان علیه السلام درخویش حس می‌کنند توصیه می‌شود.»