آنو
معنی کلمه آنو در فرهنگ فارسی
هنگام . زمان . یا ساعتی از شب .
معنی کلمه آنو در فرهنگ اسم ها
معنی: نام خدای آسمان، در دین بابلی
معنی کلمه آنو در دانشنامه عمومی
همسر آنو در نخستین نوشته های سومری، ایزدبانو اوراش است، که بعداً با نام ایزدبانو کی و پس از آن در نوشته های اکدی، ایزدبانو آنتو که شکل زنانه آنو است، خوانده می شد. آنو به طور کوتاه در حماسه اکدی گیلگمش پدیدار می شود که در آن دخترش ایشتار ( برگردان سامی شرقی برای اینانا ) او را متقاعد می کند که گاو بهشت را به او بدهد تا آن را برای یورش به گیلگمش بفرستد. این پیشامد منجر به مرگ انکیدو می شود. در افسانه ای دیگر، آنو، آداپا که قهرمان فانی بوده را به دلیل شکستن بال باد نیمروز ( جنوب ) فرا می خواند. آنو دستور می دهد که آب و خوراک جاودانگی به آداپا داده شود، اما آداپا از خوردن آنها خودداری می کند زیرا پیشتر توسط انکی به او هشدار داده شده بود که آنو آب و خوراک مرگ را به او خواهد داد. در دین هیتی باستان، آنو فرمانروای پیشین خدایان است که توسط پسرش کوماربی که اندام تناسلی پدرش را گاز گرفت و کند، و تشوب، خدای طوفان را به دنیا آورد، سرنگون شد. تشوب کوماربی را سرنگون کرد، تلافی بریده شدن آنو را گرفت و پادشاه نوی خدایان شد. این داستان بعداً پایه و اساس اخته شدن اورانوس در کتاب تئوگونیا ( تبارنامه خدایان ) نوشته هزیود قرار گرفت.
آنو (کمون). آنو ( به فرانسوی: Anould ) یک کمون در فرانسه است که در canton of Fraize واقع شده است. آنو ۲۴٫۲۳ کیلومتر مربع مساحت دارد ۴۵۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
انو (میکرونزی). اُنو یک منطقه شهرداری در ناحیه اکسوریتود در ایالت چوک در کشور ایالات فدرال میکرونزی است. اُنو در خاور آب سنگ حلقوی نامونوییتو قرار دارد. مساحت آن ۰٫۳۱ کیلومتر مربع ( ۰٫۱۲ مایل مربع ) و جمعیت آن ۲۹۶ نفر ( سال ۲۰۰۸ ) است.
کشیدگی اُنو به صورت ۰٫۴ کیلومتر ( ۰٫۲۵ مایل ) در امتداد شمالی - جنوبی و ۰٫۸ کیلومتر ( ۰٫۵۰ مایل ) در امتداد خاوری - باختری است.
معنی کلمه آنو در دانشنامه آزاد فارسی
خدای آسمان در بین النهرین. به اتفاق انلیل۱، رب النوع طوفان ها و ائا۲، رب النوع آب، تثلیثی می سازند. با این که از آنو در متون اساطیری نسبتاً کم یاد شده، پدر و پادشاه خدایان است. آنو را در مقام «خدای خدایان»، رب النوع هوا، جو و آسمان ها می دانستند. همسرش آنتوم/آنات۳ و پرستشگاه اصلی وی شهر ارک۴ بود. بعدها، بسیاری از خصوصیات آنو در آشور۵، رب النوع ملی آسوریان تجسم یافت.
آنو (باستان شناسی). محوطه ای باستانی در نزدیکی عِشق آباد، در جمهوری ترکمنستان. در ۱۸۸۰ کوموروف، ژنرال روس، در آنو حفاری تجاری کرد. آنو با کاوش های علمی رالف پامپلی، از دانشگاه هاروارد، در ۱۹۰۴ معروفیت جهانی یافت. کاوش های پامپلی در آنو، از نادرترین کاوش های علمی در ابتدای قرن بیستم بود. آثار فرهنگی تپۀ آنو بسیار شبیه آثار فرهنگی دورۀ دوم تمدن تپۀ سیلک است و حدود ۵۰۰۰پ م قدمت دارد. آثار فرهنگی آنو بیانگر گسترش فرهنگ عصر نوسنگی جدید دشت های شمال مرکزی فلات ایران تا فراسوی خراسان است.
اِنو (Hainaut)
(به زبان فلاندری: هِنِخوئووِن) استان صنعتی در جنوب غربی بلژیک، با ۳,۸۰۰ کیلومتر مربع مساحت و ۱,۲۸۴,۳۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۷). از جنوب به فرانسه محدود است مرکزش مونساست. سایر شهرهای بزرگ آن عبارت اند از شارلروا، تورنهو سوانیه. مهم ترین صنایع آن عبارت اند از آهن، فولاد، شیشه و نساجی. در زمین حاصل خیز شمال این استان گندم، چغندرقند، جو، و دانه های روغنی تولید می شود. رودهای اسکلت (اسخلده)و سامبردر اِنو جریان دارند. کاونتی (بخش)قدیمی اِنو با فلاندرمتحد شد. در ۱۴۳۳م تحت سلطۀ بورگونی درآمد. در ۱۴۷۷م اتریش برآن مسلّط شد. در ۱۵۵۵ تحت حاکمیت اسپانیا بود و در قرن ۱۷ بخش هایی از آن به دست فرانسوی ها افتاد. بار دیگر در ۱۷۱۴ اتریش بر آن تسلّط یافت و سرانجام در ۱۸۱۵ ضمیمۀ هلند متحد شد. بالاخره در ۱۸۳۰ به استانی از بلژیک تبدیل شد.
معنی کلمه آنو در ویکی واژه
آنو پیشوند اصطلاح مرکب یا شبه جمله آنوبانینی روی اسامی خدایان مأخوذ بودهاست. اما راجع به تکرار تحریر آنو (an-nu) البته آن را باید نو خواند. یعنی: اندیشهنگاری آن (an) برای نام خدای آنو (an-nu)، باضافه تکمله صوتی نو (nu) این نام به معنی آنو که ما را آفرید میباشد.
جملاتی از کاربرد کلمه آنو
آنومالی لومیز یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر خلخال استان گیلان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.سنگ میزبان این اندیس کنگلومرا، سنگ آهک، ماسه سنگ، آندزیت پورفیری، آگلومرا و توف آندزیتی است
هر آنوصفی که مخصوص اله است هر آن بندد بخود خوار و تباه است
فدایت گردم آنوقت که بیدار وصل مژده احضار بودم، دیده عزیزت چون بخت شوخ چشم من در خواب بود و کنون که بخت بلندم را دیده از خواب غفلت برآمده مهیای دیدن یکی از دوستان بیدار بختم که تازه رخت بدین سامان کشیده.اگر نروم البته خواهد رنجید و یقین دارم سرکار خداوند را از تخلف این بنده غبار رنجش بر ساحت خاطر همایون نخواهد نشست، اگر حیاتی باشد فردا صبح سعادت اندوز محفل فیروز خواهم شد زیاده چه عرض شود.
از اینجاست که عزیزتر مهمان در خانقاه اهل تصوف مسافر است و سنت این طایفه است که مسافر را حکم تا آنوقت نافذ باشد که پای افزار سفر بگشاید و سفر را بحضر بدل کند.
خالق اینجمله اشیاء موجد این ممکنات ذات بیمثل آنوجود مطلق اعلاستی
آلَن دُلون در سال ۱۹۸۷ در ۵۲ سالگی با یک مانکن هلندی به نام رُزالی فان بیرمَن ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام «آنوشْکا» و پسری به نام «آلَن فابیانی» شد. این دو در سال ۲۰۰۲ از هم جدا شدند.
خود آنوقت ابتدای وصل سالک بسوی عین جمع است و مبارک
از باشگاههایی که در آن بازی کرده است میتوان به باشگاه فوتبال آنورتوسیس فاماگوستا، باشگاه فوتبال انرژی کوتبوس، باشگاه فوتبال لفسکی صوفیه، باشگاه فوتبال استوا بخارست، و باشگاه فوتبال زسکا صوفیه اشاره کرد.
آنومالی دره زیارت یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر سقز استان کردستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.
و دیگر از این مقوله گفتگو بسیار است، اما تا کسى با ایشان ننشیند و اختلاط ننماید نمیداند، گربه گفت: آیا از معرفى الهى خبر دارند؟ موش گفت: هر گاه خدا را نشناخته باشند، چگونه عبادت میکنند و رتبه از کجا بهم میرسانند البته میشناسند و مىدانند!. گربه گفت: اى موش! دیگر چیزى از تعریف و توصیف و اخبار و آثار و کردار و افعال ایشان میدانى؟ بگو تا بشنویم!، شاید که در این باب مهارت تمام به هم رسد و کمال مراد حاصل شود. اسرار حاصل نمودن ایشان آسان نیست، به واسطهى آنکه سلوک و ریاضت و علم شکستگى و بردبارى ایشان زیاده از حد و بیان است، از آن جمله حلم و و ستارى در این مرتبه است که حسین منصور مرد حلاجى بود، یک روز زنى در دکان او آمد که پنبه بخرد و آن زن پیر بود، چون زن نشست در حالت نشستن بادى از آن پیر زن جدا شد چون حسین حلاج آن صدا را بشنید متوجه آن نشد و گرم حلاجى خود شد که مبادا آن پیرهزن خجل شود و به سبب آن حلم و ستارى داراى آن مرتبه شد که میدانى، گفت انا الحق!. گربه گفت: اى موش! دیگر از صفات ایشان و کشف و کراماتشان چیزى یافتهاى باز بیان کن. موش گفت: بلى! چرا که از بزرگان ایشان در بغداد از کثرت سلوکى که داشتهاند مرتبهى ایشان در عالم تقرب و وصال به جایى رسید که ما فى جبتى سوى الله را گفتهاند: گربه گفت: دیگر بیان فرما!. موش گفت: از بسیارى رنج و تعب و کثرت ریاضت و عبادت، گفت: سبحانى ما اعظم شأنى، و این منزلت را نیافت جز به صرف عبادت و ایشان از این قبیل کلمات بسیار گفتهاند. گربه گفت: اى موش! خوب کردى که مرا آگاه ساختى از مرتبهى ایشان، پس سهل چیزى مانده که رتبهى ایشان را به فرعون برسانى زیرا ایشان هم دعوى خدایى کردهاند. موش گفت: اى شهریار! شما ایشان را از فرعون کمتر میشمارید؟!، فرعون دعوى خدایی کرد، ایشان نیز کردند، چرا شما بکند چیزها نمیرسد؟! (؟به کُنه چیزها نمیرسید؟) مگر ایشان از فرعون کمتر بودند؟ ایشان گفتند: ما اعظم شأنى و لیس فى جببتى سوى الله و انا الحق و امثال اینها، اما فرعون یک مرتبه گفت. ألیس لى ملک مصر و مرتبهى دیگر گفت: انا ربکم الا على، و لکن مشایخ کبار صوفیه از آن روز که واصل شدند تا روز وفات میگفتند: سبحانى ما اعظم شأنى، بنا بر این رتبه و منزلت مشایخ از فرعون بیشتر است. گربه گفت: اى موش! از براى صوفى شدن و بندگى کردن و به گمان غلط خود را از خلق ممتاز ساختن مرا حکایتى بخاطر آمده که سخت مناسب است باین نقل تو. موش گفت: بگو تا بشنوم!. گربه گفت: روایت کردهاند که یکى از مردم احشامات به شهر اصفهان رفت که گلهى گوسفند بفروشد، قضا را آنوقت جلاب بسیار آمده بود و گوسفند فراوان و نمىخریدند، آن شخص احشامى گوسفند را به قراء و بلوکات برده و به وعده بفروخت و از آن گوسفندان که فارغ شد آن مرد احشامى بخاطرش رسید که تا هنگام اتمام وعده، مدتى خواهد بود و مرا هم منزلى و دکانى و جایى نیست، بهتر آن است که کدخدا شویم، شاید تا ایام وعده سرانجامى داشته باشیم، بارى آن شخص زنى را از جایى سراغ نمود و دلالهیى را فرستاد، اهل آن زن این معنى را قبول نمودند اما اقوام آن زن قبول ننمودند و گفتند که داماد را باید ببینیم، پس از این دلاله گفت الحال چون ریش تو سفید و رخت تو کثیف شده، باید به حمام بروى و ریشت را رنگ ببندى و دارو بکشى و رخت پاکیزه بپوشى تا آندم من ترا ببرم و مردم عروس، تو را ببینند. آن مرد احشامى لر به حمام رفت و گفت دارو بیاورید، و از احمقى که داشت نپرسید که این داروى ریشست یا موضع دیگر، از نادانى او را برداشته بریش و سبیل خود مالیده بعد از چند دقیقه به گمان آنکه ریشش رنگ گرفته است آب ریخت، پس از آن موى ریش و سبیل او فرو ریخت، آن مرد به خیال آنکه رنگ بستن به همین نحو و منوال است. پس از آنکه از حمام بیرون آمد به دکان دلاکى رفت که اصلاح نماید چون وارد دکان شد و نشست دلاک را گفت بیا و مرا اصلاح بکن، دلاک چون نظرش بر او افتاد، گفت مگر تو کیف خوردهاى؟، آن مرد خیال کرد آدمى تا کیف نخورد او را اصلاح نمیکنند، گفت: بلى کیف خوردهام! مرد دلاک آینه را به دست او داد، چون نظر نمود اثرى از ریش و سبیل خود ندید. حالا اى موش! معرفت بسیار حاصل کردن باین قسم و بدون تعقل و فهم موافقت برنگ ریش داد.
اگر آنوریسم پاره شود (مخصوصاً آنوریسم مغزی) شانس بقا بسیار کم خواهد بود، بنابراین تشخیص زودهنگام و درمان قبل از اینکه آنوریسم پاره شود ضروری است.
با زنگی زلف او در آنور مجوی اندیشهٔ باریک چنین پیشه مکن
فهم کن از اسم شریف و جمیل آمدن یوشع عمآنویل
از آنوجهی که بر روح است منسوب بصدرش اهل دل دارند محسوب
وجود آنوریسم در عضله قلب باعث نامنظم شدن ضربان قلب و علایم نارسایی احتقانی قلب میشود.
آنومالی غرب حلب یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر تکاب استان زنجان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.
از دوال و کلک این و آن در آنوقت و کنون ناتوان و سست شد ظالم چو کلک و چون دوال
آنومالی غرب شباش یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر سبزوار استان خراسان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.سنگ میزبان این اندیس بازالتهای سرپانتینیتی شده، بازالت پیلولاوا، گابرو، هارزبورژیت، دونیت و گابروی پگماتیتی است و دیرینگی آن به دوران ائوسن میرسد. در این اندیس، پاراژنزهای طلا و نقره یافت میشوند.
آنومالی قلعه بانو یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر ورچه استان مرکزی قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.سنگ میزبان این اندیس شیست است در این اندیس، پاراژنزهای لوکوکسن، اسفن یافت میشوند.
آنومالی ابولحسنی یک اندیس چندفلزی است که در حوالی شهر معلمان استان سمنان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.سنگ میزبان این اندیس آندزیت و داسیت پورفیری است در این اندیس، پاراژنزهای گالن، اسفالریت و طلا یافت میشوند.