القاح

معنی کلمه القاح در لغت نامه دهخدا

القاح. [ اِ ] ( ع مص ) گشن دادن خرمابن را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). عمل لقاح کردن به خرما. رجوع به لقاح شود. || آبستن گردانیدن. گویند: القح الفحل الناقة؛ یعنی شتر نر شترماده را آبستن کرد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). آبستن کردن. حامله کردن. || آبستن گردانیدن باد درخت و ابر را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || فتنه انگیختن و موجب فتنه شدن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه القاح در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )آبستن کردن ، جفت - گیری .

معنی کلمه القاح در فرهنگ عمید

آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن.

معنی کلمه القاح در فرهنگ فارسی

آبستن کردن، باردارکردن، بارورساختن
(مصدر ) آبستن کردن گشن دادن باردار کردن بارور ساختن .

معنی کلمه القاح در ویکی واژه

آبستن کردن، جفت - گی

جملاتی از کاربرد کلمه القاح

این ولایت مراکز تست بیماری‌های حیوانی و نباتی دارد که به منظور خاک‌شناسی و همین‌طور القاح مصنوعی حیوانات خانگی تأسیس شده است.
نسل گاوهای محلی نیز در حال اصلاح است و همه ساله بیش از سه‌هزار گاو محلی تحت پروسه القاح مصنوعی قرار می‌گیرد و پنج مرکز جمع‌آوری شیر نیز ساخته شده که هریک، روزانه ظرفیت جمع‌آوری دوهزار لیتر شیر را دارد.