اباطیل

معنی کلمه اباطیل در لغت نامه دهخدا

اباطیل. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ باطل. ترهات. لاطائلات. بسابس. صحاصح. خزعبیلات. بیهده ها. ناچیزها. چیزهای باطل.

معنی کلمه اباطیل در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ باطل ، سخنان یاوه و بیهوده ، چیزهای باطل .

معنی کلمه اباطیل در فرهنگ عمید

= باطل

معنی کلمه اباطیل در فرهنگ فارسی

جمع باطل
( اسم ) جمع : باطل چیزهای باطل ترهات بیهده ها.

معنی کلمه اباطیل در ویکی واژه

جمع باطل؛ سخنان یاوه، بیهوده و بی‌ارزش، چیزهای باطل.
چیزهای نادرست و خلاف حقیقت و به درد نخور. اباطیل تعلق زبان‌آذری یا زبان آذرگشسپی دارد و ممکن است به اَ - بات - ایل قابل تجزیه باشد و مفهوم کلی به زبان‌معیار باستان یعنی مردم ملحد.

جملاتی از کاربرد کلمه اباطیل

اباطیل شیطان بدان درج کرد احادیث حق را اگر ماج شد
گفته شده یکی از یاران صابی او را هنگام نگارش آن کتاب دید، پرسید: به چه کار مشغولی؟ گفت: اباطیل انمقها و اکاذیب الفقها
یا دافع جیشه الاباطیل یا دامغ صوله الاضالیل
این اباطیل ناروا سازند تا ملل را ز هم جدا سازند
سعید جبیر گفت این آیت دلیل است که علما را در نشر علم بهایی طلب کردن روا نیست، و یشهد لذلک ما روی ابن عباس قال قال رسول اللَّه علماء هذه الامة رجلان: رجل اتاه اللَّه علما فطلب به وجه اللَّه و الدار الآخرة و بذله للناس و لم یأخذ علیه طمعا و لم یشتر به ثمنا قلیلا، فذلک یستغفر له ما فی البحور و دواب البرّ و البحر و الطیر فی جوّ السماء، و یقدم علی اللَّه سیّدا شریفا. و رجل اتاه اللَّه علما فیبخل به علی عباد اللَّه و اخذ علیه طمعا و اشتری به ثمنا قلیلا، فلذلک یلجم بلجام من نار. و سئل بعضهم «ما الذی یذهب بنور العلم من قلوب العلماء؟ قال الطمع.» قومی بحکم این آیت مصحف نبشتن بمزد و فروختن آن کراهیت داشتند. قال عبد اللَّه بن شقیق کان اصحاب النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یکرهون بیع المصاحف. قال سعید بن المسیب «ابتعها و لا تبعها.» و قومی بر عکس این گفتند و بیع مصاحف بحکم این آیت روا داشتند، یعنی که این وعید آن کس را گفت که از بر خویش چیزی نهد و بر کتاب حق بندد و دعوی کند که این از نزدیک حق است جل جلاله، تا چنانک نبشتن کتاب حق و اکتساب در آن رواست و مباح، این فراهم نهاده و از بر خویش بگفته نیز روا دارد و مباح کند، پس رب العالمین و عید فرستاد بآن اختلاف که می‌کردند نه بعین اکتساب. و اگر چنان بودی که اکتساب به بیع توریة و کتب حق محرّم بودی اختلاف اباطیل ایشان در وجوه مکاسب بنزدیک ایشان هم محرم بودی، و در آن شروع نکردندی. و نیز دلیل است این آیت که هر کتابی که در آن سحر دروغ است و ترهات پیشینیان و اباطیل دروغزنان، و هر چه خلاف حق و راستی است مبایعت در چنین کتب روا نباشد، و بهای آن جز حرام نبود.
بوالحسن مزین گفت: به بادیه فرو شدم بی‌زاد و راحله چون به کنار حوضی رسیدم بنشستم و با خود گفتم بادیه بریدم بی‌زاد و راحله یکی رادیدم که بانگ بر من زد که ای حجام لاتمت نفسک بالاباطیل نگاه کردم کتانی رادیدم توبه کردم و به خدای بازگشتم.
و سئل ابن عباس عنه، فقال: «هو القمار بعینه و هو حرام»، و سئل ابو هریرة عنه، فقال: «تسألنی عن لعب المجوس، الناظر الیها کالزانی». و سئل سعید بن جبیر و الحسن بن ابی الحسن البصری عنه، فقالا: «الذی یلعب بالشطرنج، هو فاسق، لا یقبل شهادته و لا یسلم علیه». و سئل الاوزاعی عن اللعب بالشطرنج، فقال: «هو خبیث، معه شیاطین، و صاحبه ملعون، لانه یشتم الرب و یفتری، و یکذب. و یؤخر الصلاة و یذهب بها نور وجهه، لانه یقول قتلت الشاه، و انما الشاه هو خالقه عز و جل». و سئل سفیان الثوری عنه، فقال: «هو لعب المجوس، و هو اباطیل، لا یشتغل بذلک الاکل عیار شطار و هو لعب کان یلعب به قوم لوط، و من جلس علی الشطرنج یلعب به فان الملکین الموکلین به یلعنانه حتی یفرغ منه، فاذا قال قتلت الشاه قالا له: قتلک اللَّه و عذبک».
هر چه نیک مردان بنی اسرائیل بودند آن از شیاطین قبول نکردند و از آن بپرهیزیدند و هر چه بد مردان بودند و مفسدان قبول کردند و بیاموختند و بدان کار کردند. رب العالمین سلیمان را از آن سحر و نیز نجات مبرا کرد و عذری بر زبان مصطفی ع بنهاد و گفت: وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا الآیة... سلیمان هرگز کافر نبود و آن سخنان که شیاطین خواندند سخنان سلیمان نبود، و از آنچه بر وی گفتند و ساختند و فرا پیش آوردند از نیر نجات و شعبده هرگز ساز او نبود، و اباطیل هرگز کار او نبود و سحر از افعال او نبود، و عزائم بابت وی نبود، و تولّه و نشره و اخذه و تفریقه از سنت و سیرت وی نبود. و انّما قال وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ و لیس فی صدر الآیة انهم کفّروه، حتی یبرّاه اللَّه تعالی من ذلک، و لکن لمّا نسبوا الیه السحر و السحر کفر برأه اللَّه من الکفر فقال و ما کفر سلیمان و روی ان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم قال لیس منا من سحر و لا من سحر له، و لا من تکهّن، و لا من تکهّن له و لا من تطیّر و لا من تطیّر له. و قیل مکتوب فی التوریة لیس منی و لیدع غیری من تطیّر او تطیّر له، او من سحر او سحر له، او تکهّن او تکهّن له.
الفال و الزجر و الرّؤیا تعالیل و للمنجّم احکام اباطیل‌