اخفش

معنی کلمه اخفش در لغت نامه دهخدا

اخفش. [ اَ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) خردچشم. بدبین. ( تاج المصادر بیهقی ). خردچشم کم بین. تنگ چشم. ( زوزنی ) ( زمخشری ). صاحب چشم کوچک و کم سو . ( انساب سمعانی ). کسی که در تاریکی بهتر بیند که بروشنائی و در ابر بهتر بیند که روز صافی بی ابر. || شب پرک یعنی روزکور. ( آنندراج ) :
چشم اخفش بنور چشم فلک
تا نیارد نگاه کردن خوش
بی نظر باد چشم بد بتو شمس
چون در آن شمس دیده اخفش.سوزنی.|| آنکه پلکهای چشم وی علتی دارد بی درد. || شتر که پیش کوهان خرد دارد و دراز نبود. مؤنث : خَفْشاء. ج ، خُفْش. || مرغیست. ( مهذب الاسماء ).
اخفش. [ اَ ف َ ] ( اِخ ) نام سه کس از ائمه نحو. ج ، اَخافش. ( منتهی الارب ). مؤلف روضات الجنات بنقل از بغیةالوعاة آرد که اخافش یازده تن باشند. ( روضات الجنات ص 54 ). و ترجمه هر یک در ذیل بیاید و چون اخفش مطلق گویند مراد سعیدبن مسعده است.
- مثل بز اَخفش ؛ آنکه نادانسته و درنیافته تصدیق سخنان کند. گویند اخفش را بزی بود که مسائل علمی چون با همدرسی بر وی تقریر کردی و بز سر جنبانیدی :
هر بزرگی نرسد در شرف حشمت تو
هر بزی را نبود صاحب و مونس اخفش.ادیب صابر.
اخفش. [ اَ ف َ ] ( اِخ ) ابوالحسن سعیدبن مسعدة بصری. رجوع به اخفش اوسط شود.
اخفش. [ اَ ف َ ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن مبارک. از مردم کوفه است ، یکی از اَخافِش.
اخفش. [ اَ ف َ ] ( اِخ ) ابوالخطاب عبدالحمیدبن عبدالمجید هجری ثعلبی بصری نحوی. مشهور به اخفش اکبر یا کبیر. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح ( چ مصر صص 121 - 123 ) از او روایت کند. وفات او بسال 215 هَ. ق.است. ( المزهر ). وی از موالی و شاگردان ابی عمروبن العلاء و هم طبقگان وی و استاد سیبویه و کسائی و یونس و ابی عبیده است. او از اعراب اخذ لغت و عربیت کرد. رجوع به عبدالحمید... و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
اخفش. [ اَ ف َ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ. رجوع به اخفش هرون بن موسی شود.
اخفش. [ اَ ف َ ] ( اِخ ) احمدبن عمران بن سلامة الألهانی النحوی مکنی به ابی عبداﷲ و ملقب به اخفش الأوّل یا اخفش قدیم. رجوع به احمدبن عمران... و روضات الجنات ص 54 و 55 شود.
اخفش. [ اَ ف َ ] ( اِخ ) احمدبن محمد الموصلی. او شیخ ابوالعباس بن محمد شافعی فقیه نحوی است و ثانی اَخافِش است و ابن جنی معروف نزد او قرائت کرده و او راست : کتاب فی تعلیل القراآت السبع. ( روضات الجنات ص 55 ).

معنی کلمه اخفش در فرهنگ معین

(اَ فَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) کسی که چشمش ضعیف و کم نور باشد. ۲ - (اِ. ) شب پرک .

معنی کلمه اخفش در فرهنگ عمید

ویژگی کسی که چشمش ضعیف و کم سو باشد یا در روز و در روشنایی به خوبی نمی بیند.

معنی کلمه اخفش در فرهنگ فارسی

سعید بن مسعده مجاشعی بالولائ خوارزمی بلخی مکنی به ابو الحسن و ملقب به اخفش اوسط ( ف . ۲۲۱ ه . ق . / ۸۳۶ م . و بقولی ۲۱۵ ه . ق . / ۸۳٠ م . ) عالم نحو و ایرانی و از موالی بنی مجاشع بن دارم و از بصریان است . او شاگرد سیبویه و یکی از اصحاب اوست . اخفس از حمادبن زبرقان روایت دارد . از مولفات اوست : کتاب الاوسط فی النحو کتاب تفسیر معانی القر آن کتاب المقاییس فی النحو کتاب الاشتقاق کتاب العروض او را در اول اخفش اصغر مینامیدند و پس از ظهور علی بن سلیمان اخفش ابو الحسن سعید را اخفش اوسط گفتند و علی را اخفش صغیر . چون اخفش مطلق گویند مراد همین اخفش است .
( صفت ) ۱ - خرد چشم تنگ چشم کم بین صاحب چشم کوچک و کم سو کسی که در تاریکی بهتر بیند که به روشنایی و در ابر بهتر بیند که بروز صافی بی ابر . ۲ - ( اسم ) شب پرک روز کور .
قاری نحوی است

معنی کلمه اخفش در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اخفش یعنی کسی که دید چشمانش ضعیف است.
برخی از لغویان اخفش را به کسی که چشمانش تنگ است و یا پلک چشمش دچار مشکل است نیز معنا کرده اند. از آن به مناسبت در باب های قصاص و دیات سخن گفته شده است.
موارد کاربرد اخفش
اگر جنایتکار بر چشم اخفش آسیب رساند، قصاص می شود؛ هر چند چشم وی سالم باشد. دیه چشم اخفش همانند دیه چشم سالم است، بنابراین در هر دو چشم دیه کامل و در هر یک، دیه، نصف خواهد بود.
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است
اخفش اوسط خوارزمی بلخی، ابوالحسن سعید بن مسعده
نحوی، لغوی و عروضی. ملقب به اخفش. در خوارزم متولد شد و در بصره رشد و نمود کرد. وی از موالی بنی مجاشع بن دارم از نحویین بصره و از شاگردان سیبویه در نحو بود. صاحب کتاب «البغیة» او را معتزلی می داند. اخفش از کلبی و نخعی و هشام بن عروة حدیث شنید و ابوحاتم سجستانی از وی روایت می کرد.
اخفش دچار ضعف بینایی بود، چشمان ریزی نیز داشت و اجلع هم بود یعنی دو لب او بر هم بسته نمی شد. در ابتدا به اخفش اصغر معروف بود، اما پس از آن که علی بن سلیمان نحوی به اخفش معروف شد او را اخفش اوسط و علی بن سلیمان را اخفش اصغر خواندند. چون از لحاظ سنی از سیبویه بزرگتر بود نه تنها از سیبویه بلکه از محضر استادان سیبویه نیز استفاده کرد.
وی راوی و شارح «الکتاب» سیبویه نیز آن را برای کسی نخوانده بود، به همین جهت ابوعمر جرمی و ابوعثمان مازنی دو تن از شاگردان سیبویه پس از مرگ وی بیم آن داشتند که اخفش آن را به نام خود کند، از این رو با بذل مال «الکتاب» را نزد اخفش خواندند و آن را به نام سیبویه منتشر کردند.
اخفش معتقد بود که سیبویه هر چه را می خواست وارد «الکتاب» کند بر وی عرضه می کرد و نیز ادعا می کرده است که او به مضامین «الکتاب» داناتر از سیبویه بود، گرچه در آغاز سیبویه داناتر از او بوده است. اخفش پس از شکست سیبویه از کسائی، در مناظره مشهور به بغداد رفت و در مسجد کسائی دو رکعت نماز صبح را به او اقتدا کرد و سپس در حضور شاگردانش سؤالاتی از وی نمود و جوابهای او را رد کرد تا جایی که شاگردان کسائی قصد حمله به او را کردند ولی کسائی مانع شد و هنگامی که شناختش به او احترام گذاشت و او را معلم فرزندانش کرد.
کسائی «الکتاب» سیبویه را نزد او خواند و هفتاد هزار دینار در ازای آن به وی بخشید. وی شعر می گفت و استخراج بحر خبب را در علم عروض که به عبارت دیگر همان بحرالمتدارک است به او نسبت می دهند. وی صاحب آثار بسیاری است که عبارت اند از: «کتاب الاوسط»، در نحو؛ «تفسیر معانی القرآن»؛ «کتاب المقاییس»، در نحو؛ «کتاب الاشتقاق»؛ «کتاب الاربعه»؛ «کتاب العروض»؛ «کتاب المسائل الکبیر»؛ «کتاب المسائل الصغیر»؛ «کتاب القوافی»؛ «کتاب الملوک»؛ «کتاب معانی الشعر»؛ «کتاب وقف التمام»؛ «کتاب الاصواب»؛ «کتاب اللامات»، در قرآن؛ «کتاب الوقف التام»؛ «المعایاة» که در خزانه الادب تألیف عبدالقادر بغدادی از آن نام برده شده است؛ «کتاب صفات الغنم و الوانها و علاجها و اسبابها»؛ «غریب القرآن».
[ویکی فقه] اخفش (ابهام زدایی). اخفش ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • اخفش (فقه)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در فقه، به معنای فرد با دید چشمان ضعیف • اخفش اوسط، ابوالحسن سعید بن مَسعدة مُجاشعی د ح ۱۵ق /۳۰م ، معروف به اخفش اوسط، نحوی و ادیب بصری• ابوعبدالله اخفش، ابو عبدالله هارون بن موسی بن شریک تغلبی دمشقی اخفش ۰۱-۹۲ق /۱۶ - ۰۵م ، نحوی ، لغوی ، محدث ، مفسر و مقری بزرگ شام
...
[ویکی فقه] اخفش (فقه). اخفش یعنی کسی که دید چشمانش ضعیف است.
برخی از لغویان اخفش را به کسی که چشمانش تنگ است و یا پلک چشمش دچار مشکل است نیز معنا کرده اند.
لسان العرب، مادّۀ «خفش».
اگر جنایتکار بر چشم اخفش آسیب رساند، قصاص می شود؛ هر چند چشم وی سالم باشد.
تحریر الوسیلة،ج۲، ص۵۴۶.
۱. ↑ لسان العرب، مادّۀ «خفش».
...

معنی کلمه اخفش در ویکی واژه

کسی که چشمش ضعیف و کم نور باشد.
شب پرک.

جملاتی از کاربرد کلمه اخفش

ابو عبیده و اخفش گفتند: «و أرجلکم» خفض است بر طریق جوار نه بحکم عطف، چنان که جای دیگر گفت: «فیأتیکم عذاب یوم الیم». موضع الیم رفع است که صفت عذابست، و خفض آن بر طریق جوار است، همچنین موضع «ارجلکم» نصب است که عطف بر وجوه است، و خفض آن بر طریق جوار است، و این چنین در قرآن و در لغت بسیار است، و در اعراب رواست.
اخفش گفت: الَّذِینَ خَسِرُوا این الذین بدل کاف و میم است که در لیجمعنکم گفت، و معنی آنست که: روز قیامت این مشرکان که بر خود زیان کردند، که قیامت و بعث را منکر گشتند، ایشان را زنده گرداند و با هم آرد.
وی علاوه بر این‌که از خلیل درس می‌گرفت نزد استادان دیگری مانند: عیسی بن عمر و یونس به شاگردی نشست و لغت را هم از ابو خطاب اخفش فرا گرفت. آنگاه به تألیف کتابی در نحو پرداخت که ابن ندیم دربارهٔ آن می‌نویسد: نه پیش از وی کسی مانند آن را تألیف نموده و نه بعد از او کسی تألیف خواهد کرد.
سهل بن محمدبن عثمان بن یزید سجستانی، معروف به ابوحاتم سجستانی از بزرگان علم وادب، فقه، حدیث و لغت دوران خویش در سیستان بوده‌است. وی از شاگردان ابوزید بلخی و ابو عبیده و اخفش بوده‌است.
بینا دلی که پیش نهد شمع آفتاب چشم ستاره را بنکوهد به اخفشی
بصر العقل من جلالتکم مثل الترک عینه اخفش
چو نور آفتاب آرد کلال دیده ی اخفش تصور کردن همتای تو اوهام و اذهان را
تا همی فایده روز نیابد خفاش تا همی تابش خورشید نخواهد اخفش
خلیل و اخفش آن شهرت ندارند که نیشابوری و جرباد قانی
قرأ ابن کثیر و ابو عمرو السّدّین بفتح السّین، و کذلک: «بَیْنَهُمْ سَدًّا» و قرأ فی یس: «سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» بفتح السین، و قرأ نافع و ابن عامر و ابو بکر و یعقوب بضمّ السّین فی الاحرف الاربعة، و قرأ حمزة و الکسائی «بَیْنَ السَّدَّیْنِ» بضم السّین و فتح السّین فی الثلاثة الباقیة، و قرأ حفص عن عاصم بفتح السّین فی الاحرف الاربعة و السدّ و السدّ لغتان بمعنی واحد کالضّعف و الضّعف و الفقر و الفقر. و قال ابو عبید ما کان من اللَّه کالجبال و الشّعاب فهو سدّ بالضمّ و ما کان من الآدمی فهو سدّ بالفتح. و قال الاخفش السدّ بالفتح اکثر استعمالا من السدّ بالضّمّ. و قال ابو علی السّدّ بالفتح مصدر سددته و السّدّ بالضم المسدود کالاکل و الاکل، «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما» ای من دون اهل الغرب و اهل الشرق، «قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا» ای لا یعلمونه و لا یفهمون معناه، قرأ حمزة و الکسائی «یَفْقَهُونَ» بالضمّ الیاء و کسر القاف ای لا یفهمون غیرهم.
ابوالحسن، سعید بن مَسعَده دارِمی شهرت‌یافته به اخفش اوسط (؟ -۸۳۰م) زبان‌شناس و نویسندهٔ عراقی ایرانی‌الاصل در سدهٔ دوم هجری در بصره بود.
کرده بر خاطر آن مبرد خوش نحو را چون کسایی و اخفش
که دنیا خانه عیب جویانست و آشیانه غیب گویان، عیب نابوده بجویند و غیب ناشنوده بگویند، همه عالم ناقد اخفش و صراف اعمش اند که آنچه در شهر خود گم کرده اند در برزن دیگران می جویند و جو خود نایافته ارزن دیگران میطلبند، بشب تاریک خس باریک در دیده یاران دیده و بروز روشن کوه معایب خود نادیده.