اعمش. [اَ م َ ] ( ع ص ) سست بینایی که چشمش بعلتی آب راند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه آب چشم او میریزد بجهت بیماری. ( آنندراج ). آنکه ببیند و از چشمش آب میریزد. ( بحر الجواهر ). آنک بد بیند و آب همی ریزد. ( تاج المصادر بیهقی ). خوچیده چشم. ( المصادر زوزنی چ تقی بینش حاشیه ص 338 ). آنکه بد بیند و از چشم آب همی ریزد، یقال : اعمش و ارمش ( اتباع ). ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). آنکه آب از چشمش بسبب مرض جاری باشد. ( از منتخب و لطائف از غیاث اللغات ). آنکه ضعف باصره با ریزش آب از چشم دارد. آب ریزنده چشم و ضعیف بینا. آنکه از چشم وی آب رود. آنکه آب از چشمش رود و نیک نتواند دید. سست بینایی که چشمش به علتی آب راند. آنکه ببیند و ازچشمش آب همی ریزد. ( یادداشتهای مؤلف ) : از تبش گشته غدیرش همچو چشم اعمشان وز عطش گشته مسیلش چون گلوی اهرمن.منوچهری.هرکه بر تو گشاد تیر دعا اگر اعمی بود اگر اعمش به نشانه رسد درست و صواب همچواز شست و قبضه آرش.سوزنی.نرگس چشم خماری همچو جان آخر اعمش بین و آب از وی چکان.مولوی. اعمش. [ اَ م َ ] ( اِخ ) لقب سلیمان بن مهران قاری تابعی مولای بنی کاهل از بنی اسد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سلیمان بن مهران اسدی مکنی به ابومحمد از تابعین مشهورو اصل وی از بلاد ری بود. وی در کوفه زندگی کرد و به همان جا بسال 148 هَ. ق. درگذشت. او به علوم قرآن و حدیث و فرایض دانا بود و در حدود 1300 حدیث روایت کرد. ذهبی گوید: او در دانشهای مفید و عملهای نیک سرآمد بود. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به ابومحمد سلیمان بن مهران... در همین لغت نامه و عیون الاخبار و الموشح ص 42 و المصاحف و فهرست آن و معجم الادباء ج 1 ص 283 و عقدالفرید و قاموس الاعلام ترکی و ضحی الاسلام ج 3 ص 115 و تاریخ علم کلام شبلی نعمانی ص 146 و تاریخ بیهق ص 159 و 168 و تاریخ الخلفا ص 180 و روضات الجنات ص 320 شود.
معنی کلمه اعمش در فرهنگ معین
(اَ مَ ) [ ع . ] (ص . ) کسی که به سبب مرض ، آب از چشمش جاری شود.
معنی کلمه اعمش در فرهنگ عمید
کسی که چشمش ضعیف باشد و از آن آب بریزد.
معنی کلمه اعمش در فرهنگ فارسی
کسی که چشمش ضعیف باشدواز آن آب بریزد ( صفت ) کسی که بسبب مرض آب از چشمش جاری شود . لقب سلیمان بن مهران قاری تابعی مولای بنی کاهل از بنی اسد .
معنی کلمه اعمش در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] کسی که از چشمانش چرک و اشک میآید را اَعمَش می گویند و از آن به مناسبت در باب قصاص و دیات سخن گفته شده است. اگر جنایتکار بر چشم اعمش آسیب رساند، قصاص میشود؛ هرچند چشم وی سالم باشد. دیه شخص اعمش دیه چشم اعمش همانند دیه چشم سالم است. بنابر این، در هر دو چشم دیه کامل و در یکی نصف دیه خواهد بود.
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است قاری، حافظ و محدث شیعی. اصل او از نواحی ری بود و در قریه ی امه طبرستان، در روز عاشورا به دنیا آمد. در کودکی او را به کوفه آوردند. شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده و ابن شهر آشوب او را از خواص اصحاب امام خوانده است. علمای عامه نیز او را از شاگردان امام صادق علیه السلام دانسته و برتری او را بر دیگران در قرائت قرآن و علم به فرائض و حفظ حدیث پذیرفته و تجلیل و تعظیم کرده اند. ابن ابی لیلی، قاضی کوفه، اعمش را سرور و بزرگ کوفه معرفی می کرد و یحیی بن قطان گیود که از علامه اسلام بود و عجلی گوید: که او در عصر خود محدث کوفه بود و چهار هزار حدیث از او نقل شده، لیکن کتابی از وی در دست نیست. ذهبی از او به عنوان شیخ قاریان و شیخ محدثان نام می برد و او را یکی از ائمه ثقات می داند. حمزه و زائده بر وی قرائت کرده اند و کسائی بر زائده به قرائت اعمش قرائت کرده است. حکم بن عتبه و ابواسحاق سبیعی و ابان بن تغلب و ابوحنیفه و اوزاعی و جریر بن عبدالحمید و حفص بن غیاث و سفیان بن عیینه و سفیان ثوری و یحیی بن سعید قطان و شعبه و ابونعیم و خلق بسیاری از اعمش حدیث شنیدند. بخاری و مسلم و ترمذی و ابوداوود و نسائی و ابن ماجه در «صحاح» ششگانه خود از او حدیث نقل کرده و ابن معین و نسائی و عجلی او را توثیق نموده اند. میرداماد در «رواشح السماویه» به شرح حال او پرداخته و شیخ بهائی در «توضیح المقاصد» گوید: که او شیعه امامی و از زهاد و فقهای عصر خود بود و از تواریخ چنین برمی آید که او شیعه امامی است. به گفته عیسی بن یونس او با این که بسیار فقیر بود اما اغنیا و سلاطین در چشمش بسیار حقیر بودند. [ویکی فقه] اعمش (ابهام زدایی). اعمش ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • اعمش (فقه)، کسی که از چشمانش چرک و اشک می آید، دارای کاربرد در باب قصاص و دیات• سلیمان بن مهران اعمش، سلیمان بن مهران معروف به أَعمش، از علمای کوفه در قرن دوم قمری و از شیعیان و اصحاب امام صادق (علیه السلام) ... [ویکی فقه] اعمش (فقه). کسی که از چشمانش چرک و اشک میآید را اَعمَش می گویند و از آن به مناسبت در باب قصاص و دیات سخن گفته شده است. اگر جنایتکار بر چشم اعمش آسیب رساند، قصاص میشود؛ هرچند چشم وی سالم باشد. تحریر الوسیلة ج۲، ص۵۴۶. دیه چشم اعمش همانند دیه چشم سالم است. بنابر این، در هر دو چشم دیه کامل و در یکی نصف دیه خواهد بود. جواهر الکلام ج۴۳، ص۱۸۱. ۱. ↑ تحریر الوسیلة ج۲، ص۵۴۶. ...
معنی کلمه اعمش در ویکی واژه
کسی که به سبب مرض، آب از چشمش جاری شود.
جملاتی از کاربرد کلمه اعمش
مردی اعمش را گفت: تو درهم دوست همی داری. گفت: بلی از آن رو که بی نیازی از سؤال از چون ترا دوست همی دارم.
ثم عظّم نفسه فقال: «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ملکا و عبیدا، و قیل دلالة علی وجوده و توحیده و کمال قدرته، «قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ» من الخیر و الشر و الایمان و النفاق فاحذروا مخالفته، «وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ» یعنی یوم البعث، قرأ یعقوب وحده یرجعون بفتح الیاء و کسر الجیم، و قرأ الباقون یرجعون بضم الیاء و فتح الجیم، «فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا» ای یجزیهم باعمالهم و یعاقبهم علیها، «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» لا یخفی علیه خافیة فیهما، روی الاعمش عن شقیق بن سلمة قال: شهدت ابن عباس فی الموسم فقرأ سورة النّور علی المنبر و فسّرها فلو سمعت الرّوم لأسلمت.
حائک، اعمش را گفت: نظرت راجع به نماز با اقتدا به حائک چیست؟
گویداعمش اینکه از آن زن به دل آتش حیرت مرا شد مشتعل
و ادب تشییع آن است که خاموش باشد و نخندد و به عبرت مشغول باشد و از مرگ خویش اندیشه کند. اعمش گوید، «از پس جنازه رفتمی و ندانستمی که که را تعزیت کنم که همه از یکدیگر اندوهگین تر بودندی» و قومی بر مرده اندوه می بردند. یکی از بزرگان گفت، «اندوه خویش برید، که وی سه هول از پس انداخت. روی ملک الموت دید و تلخی مرگ چشید و از بیم خاتمت بیرون گذشت.»
نورک شعشاعه یخرق حجب الدجی تمنعها غیرة عن بصر الاعمش
همچو اعمش کو کند داروی چشم چه کشد در چشمها الا که یشم
قاسمی، اعمش این راه نبیند خود را زود باش و به کفش آینه رخشان ده
چند گویی که؟ خانه تاریکست؟ نیست تاریک، چشم تست اعمش
در جهان هر که ز خاک در او سرمه نکرد دیدهٔ بخت بدش اعمش و اعمی بینند
قراء اهل مدینه، شیبه، نافع و عاصم «وَ قَرْنَ» را به فتح قاف و الباقی قاریان آن را به کسر قاف قرائت نمودهاند.[یادداشت ۱] در فرض کسره بودن مادّه اصلی آن «وقر یقر وقارا»، یا «قرّ یقرّ قرارا» میباشد و در این صورت اصل کلمه «اقررن» است که «راء» اول حذف و حرکت آن به «قاف» داده شده و با وجود حرکت «قاف» از «همزه وصل» بینیاز شدهاست. در صورت فتحه، اصل آن «اقررن» بودهاست که «راء» اوّل حذف و حرکت آن به «قاف» داده میشود. بنابر روایتی که اعمش، راوی سنی مذهب، از ابی الضحی، صحابه پیامبر، نقل کردهاست، عایشه این آیه را به فتح قاف قرائت کردهاست.