افزایش. [ اَ ی ِ ] ( اِمص ) زیادتی شدن. ( هفت قلزم ). یعنی زیاده شدن و نمودن و اوزایش نیز گویند. ( از مجمع الفرس ). افزودن. ( منتهی الارب ). عمل افزودن شدن و عمل افزون کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). مصدر دوم افزودن. اسم از افزودن. حاصل مصدر افزودن و فزودن. عمل افزودن. مصدر دیگر افزودن. فزایش. مقابل کاهش. ازدیاد. یمن. برکت. یمین. برخ. ( از یادداشت دهخدا ) : که پیروزگر باد همواره شاه به افزایش دانش و دستگاه.فردوسی.نکاهد از این گنج کافزایش است بما بر کنون جای بخشایش است.فردوسی.من این را که بی تاج و آرایش است گزیدم که این اندر افزایش است.فردوسی.مرا از بزرگان ستایش بود ستایش ورا در فزایش بود.فردوسی.که یکسر بیزدان ستایش کنند ستایش ورادر فزایش کنند.فردوسی.هست ازو بخشش و بخشایش ما هست از او کاهش و افزایش ما.جامی. || کثرت. وفور. فراوانی. افزونی. ( ناظم الاطباء ). - افزایش و کاهش نور قمر ؛ مراد از آن فزونی و کاهش یافتن قرص ماه است در نظر ما، و چگونگی آن.رجوع به التفهیم ابوریحان بیرونی ص 83 شود.
معنی کلمه افزایش در فرهنگ معین
(اَ یِ ) (اِمص . ) ۱ - عمل افزون کردن . ۲ - عمل افزون شدن .
معنی کلمه افزایش در فرهنگ عمید
۱. افزونی. ۲. افزون کردن. ۳. افزون شدن.
معنی کلمه افزایش در فرهنگ فارسی
افزونی، افزون کردن، افزون شدن ( اسم ) ۱ - عمل افزون کردن . ۲ - عمل افزون شدن .
معنی کلمه افزایش در ویکی واژه
عمل افزون کردن. عمل افزون شدن.
جملاتی از کاربرد کلمه افزایش
در کافی از امام صادق(ع) نقل گشته است که: هر قدر که ایمان بنده افزایش یابد، تنگی روزیش بیش شود.
ستاره شرف مهر راحت افزایش شب دراز امل را نشانه سحرست
فیض تا چند دهی پند و نگیری در گوش بگذر از گفتن و در معرفت افزایش کن
کاهش و افزایش این نشأه با یکدیگرست می خورد افیون ترا چندان که افیون می خوری
إِنَّمَا النَّسِیءُ تأخیر حرمت ماه حرام تا ماه صفر، زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ، بافزایشی است بر سری در کفر، یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا که کافران بآن بیراهتر شوند و میکنند، یُحِلُّونَهُ عاماً حلال میکنند محرم را یک سال، وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً و آن را حرام میدارند و آزرم آن بجای میدارند یک سال، لِیُواطِؤُا میخواهند که بهوا و مراد خویش برابری جویند و کنند، عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وانهادی که خدای نهاد و پسندی که او پسندید و عددی که وی نهاد، فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ تا حرام کرده خدای حلال کنند، زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ بر آراستند ایشان را کارهای ایشان، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ. (۳۷) خدای راه ننماید و کار نسازد قوم کافران را. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، ما لَکُمْ چه رسید شما را، إِذا قِیلَ لَکُمُ آن گه که شما را گویند، انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بیرون شوید در جهاد از بهر خدای، اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ با زمین گرایید و گران خیزید، أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ باین جهان بسنده کردند بدل از آن جهان، فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا نیست برخورداری و روزگار گذاشت این جهان، فِی الْآخِرَةِ در مقابل آن جهان، إِلَّا قَلِیلٌ. (۳۸) مگر اندکی.
افزایش و آرایش این ملک مُهیّا باد از دل هشیارت و از دولت بیدار
تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش که دلم برد بدان صورت جان افزایش
زاده آزاده احمد را بلند باره داد و دانش پشت و پناه باد و چرا غواره دید و بینش نماینده راه. روزیکه دختر خان از تخت دل شکاری رخت بر تخته جان سپاری افکند و دور از تو لانه سورش خانه گور افتاد،تاکنون بر کیش یاری و دلبندی و آئین پدر و فرزندی نگارش ها کرده ام و آنچیزها را که مایه بخشایش بار خدای و گشایش اختر و آرایش سامان و افزایش تو آسایش ماست، گزارش ها آورده همه ناخوانده زیر نمد گذاشته شد و پاسخی نیک تا بد یک از صد نگاشته نیامد، چون کاردان و فرزانه ات میدانستم نه ریش گاو و دیوانه دل آسوده همی زیست که به فر کاردانی از پند ما بی نیاز است، و روشن روانش نادیده و ناشنیده دانای راز. فزایش گفتارش خاموش دارد و یادگار و بارش از پاسخ ما فراموش. به دستور پیشین رنج اندیش بارهاست و به شیوه دیرین و دانش دوربین بسیج انگیز کارها، از دام وام پارینه رسته است و تنخواه راه حجاز را بهم بربسته، شمارش همه با ستد و داد است و گزارش یکسره بر بست و گشاد، زیبانگاری که جسته بودم خواسته است و بستر به تازه بهاری آراسته، خرمن های گندم و جو به فر پاسش توده توده اند و خانه و مهمان از دریای خوان و خورش آسوده، شتر زیر بار است و ساربان پهنه پارس و راسان را پی سپار، چونانکه در گوشه و کنار و نهفته و آشکار همی شنوم از همه کاری کناره گزینی و بر دخمه خاتون و زخمه سوگواری بادپیما و خاک نشین بر بوی چتر و چوگانش چون چنبر لیلی و پیکر مجنون پای تا سر پیچ و تابی و با یاد غنچه و گلبرگش چون نرگس خسرو و لاله شیرین سر تا پای در آتش و آب، گاه در تپه«تبت» و «توحید» راز و نیازی داری و گاه بر شاخ شبستان و کاخ و بستان ساز نمازی، از ساز و سامان کهنه و نو که پول پول و جو جو توخته ام دامن کشانی، و بر این باغ و بستان و راغ و درختستان که با وام و گرو اندوخته آستین افشان، همه کارها پخش و پریشان، درهم و برهم ریخته و تافته و بافت های دیرین را تار و پود بر هم و درهم گسیخته، کشت و خرمن«دهبن» شکار دزد و موش است و دشت و دامن«دهنو» چراگاه آهو و خرگوش.
البته استفاده دیگر خازن برای افزایش ظرفیت کابلهایی که طول بسیار دارند نیز است.
زنده چون خضر از آن نیست سکندر که نداشت ذوق بوسیدن لعل لب روح افزایش
مرا شکیب به نقصان و عشق رو به افزایش ترا به عکس دمادم غرور بیش و وفاکم