تشحیذ

معنی کلمه تشحیذ در لغت نامه دهخدا

تشحیذ. [ ت َ ] ( ع مص ) تیز کردن کارد را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). تیز کردن. جلا دادن : نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعه این عبارات ، الفاظ درافشان شاهنشاهی را مددی تواند بود. ( کلیله و دمنه ). و به تعصب و هواداری به فراخان برخاستند و در تصویب رای و تشحیذ عزم او سعی میکردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 113 ).

معنی کلمه تشحیذ در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) تیز کردن .

معنی کلمه تشحیذ در فرهنگ عمید

تیز کردن کارد، شمشیر، و مانند آن.

معنی کلمه تشحیذ در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تیز کردن تند کردن ( کارد شمشیر و مانند آن ) . ۲- روشن کردن ( ذهن خاطر و قریحه ).

معنی کلمه تشحیذ در ویکی واژه

تیز کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تشحیذ

پس این امور در ابتدا از برای طالب علم فی الجمله مطلوب و سعی در آنها مرغوب است و بسا باشد که لازم باشد، بلکه مقصود آن است که در این امور نیز به قدر ضرورت اکتفا کند و بعد از حصول قوه اجتهاد و وصول به مرتبه فهم ادله و استنباط، دیگر وقت خود را چندان مصروف این امور نکند و از فهم احکام واجبه، و «اتیان» به عبادات موظفه باز نماند و الا قوه نظر به هر جا رسد باز قابل زیادتی است پس تا ممکن باشد تشحیذ مطلوب و تقویت قوه نظر مستحسن باشد باید آدمی همه عمر خود را صرف آن کند.
رموز غیب نمای ترا بوقت بیان عطارد ازپی تشحیذخاطرازبرکرد
و از این‌ها زیانکارتر جماعتی هستند که از عمل و عبادات، بلکه از استنباط مسایل باز می مانند و اوقات خود را صرف فهم وجوه و احتمالات عبارات بعضی که در این علوم گفته اند می کنند و صفحات بسیار را در توجیهات و احتمالات کلامشان سیاه می کنند و بسیار است که فهم آن عبارات هم مدخلیت در تصحیح مسأله‌ای از مسائل ندارد بلکه بسا باشد که شب و روز فکر می کنند در توجیهات عبارات علمای عامه که در بیان قواعد فاسده خود از قیاس و «استحسان» و امثال آن ذکر کرده‌اند، و از اطاعت و عبادات باز می مانند و همچنین در استنباط مسایل بسا باشد که مأخذ مسأله ای واضح، و دلیل آن «لایح»، و ترجیح آن ظاهر، و در آن دلیل ضعیفی یا حدیث عامی یا مثل آن یافت می شود و مدتی عمر خود را در فهم آن دلیل یا توجیه آن حدیث به انواع مختلفه ضایع می کنند و همچنین در استخراج و استنباط مسائل غیرمهمه و فروض نادره که یقین یا ظن به عدم احتیاج آنها حاصل است، و طالب کمال و سعادت باید دامن خود را از امثال این امور برچیند و غرض این نیست که باید طالب عمل مطلقا در این امور تأمل نکند و پیرامون آنها نگردد، زیرا که شکی نیست که حصول ملکه اجتهاد، و فهم آیات و اخبار و کلمات علمای ابرار، موقوف است به تکمیل قوه نظر و «تشحیذ ذهن و خاطر، و این امور موجب ازدیاد قوه نظریه و تشحیذ ذهن می گردند.
گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع به که با اینان نشینم غیبت مردم کنم
وان دگر تشحیذ خاطر را نهاده در میان گاه نثری دلفریب و گاه نظمی جانفزا
و چون بعضی پرداخته گشت ذکر ان بسمع مبارک اعلی قاهری شاهنشاهی. اسمعه الله المسار و المحاب. رسید و جزوی چند بعز تامل عالی مشرف شد. از آنجا که کمال سخن شناسی و تمییز پادشاهانه است آن را پسندیده داشت و شرف احماد و ارتضا ارزانی فرمود، و مثالی رسانیدند مبنی بر ابواب کرامت و تمنیت و مقصور بر انواع بنده پروری و عاطفت که: هم بر این سیاقت بباید پرداخت و دیباجه را بالقاب مجلس ما مطرز گردانید؛ و این بنده را بدان قوت دل و استظهار و سروری و افتخار حاصل آمد و با دهشت هرچه تمامتر در این خدمت خوض نموده شد، که بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد؛ و الا جهانیان را مقرر است که بدیهه رای و اول فکرت شاهنشاه دنیا، اعلی الله شانه و خلد ملکه و سلطانه، نمودار عقل کل و راه بر روح قدس است، نه از تامل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت توان کرد و نه از مطالعت این عبارات الفاظ درفشان شاهنشاهی را مددی تواند بود.
اما سخن دبیر بدین درجه نرسد تا از هر علم بهره‌ای ندارد و از هر استاد نکته‌ای یاد نگیرد و از هر حکیم لطیفه‌ای نشنود و از هر ادیب طرفه‌ای اقتباس نکند. پس عادت باید کرد بخواندن کلام رب العزة و اخبار مصطفی و آثار اصحابه و امثال عرب و کلمات عجم و مطالعهٔ کتب سلف و مناظرهٔ صحف خلف چون ترسل صاحب و صابی و قابوس و الفاظ حمادی و امامی و قدامة بن جعفر و مقامات بدیع و حریری و حمید و توقیعات بلعمی و احمد حسن و ابونصر کندری و نامه‌های محمد عبده و عبدالحمید و سید الرؤساء و مجالس محمد منصور و ابن عبادی و ابن النسابة العلوی و از دواوین عرب دیوان متنبی و ابیوردی و غزی و از شعر عجم اشعار رودکی و مثنوی فردوسی و مدائح عنصری، هر یکی از اینها که بر شمردم در صناعت خویش نسیج وحده بودند و وحید وقت و هر کاتب که این کتب دارد و مطالعهٔ آن فرو نگذارد خاطر را تشحیذ کند و دماغ را صقال دهد و طبع را برافروزد و سخن را ببالا کشد و دبیر بدو معروف شود. اما چون قرآن داند بیک آیتی از عهدهٔ ولایتی بیرون آید چنانکه اسکافی.