اقتراف
معنی کلمه اقتراف در فرهنگ معین
معنی کلمه اقتراف در فرهنگ عمید
۲. گردآوردن مال.
۳. گناه کردن.
۴. متهم شدن.
معنی کلمه اقتراف در فرهنگ فارسی
معنی کلمه اقتراف در ویکی واژه
گناه کردن.
به جا آوردن.
وزیدن.
جملاتی از کاربرد کلمه اقتراف
ای فرزند، میترسم که دوستان تو، وَ العِیَاذُ بِاللهِ، از این طایفه باشند، چه من هشتاد سال که مدّتِ عمر من است، به تجربتِ احوالِ جهان در کارِ دوستی و دشمنی خرج کردهام تا دوستی و نیمدوستی به دست آوردهام که در اقترافِ آن درد وصافِ ایّام خوردهام. تو به روزی چند، پنجاه دوست چگونه گرفتهای؟ بیا و دوستان خود را به من بنمای تا من مقام ایشان هر یک با تو نمایم که در مراعاتِ جانب دوستی و مدارات رفیقانِ راهِ صحبت تا کجااند. پسر اجابت کرد. چون شب درآمد، بازرگان گوسفندی بکشت و همچنان خونآلود در کرباسپارهای پیچید و بر دوشِ حمّالی نهاد. پسر را در پیش افکند و فرمود که بر درِ یکی رَوَد از دوستان و او را از خانه بیرون خوانَد و گوید: این مردیست از مشاهیرِ شهر، امشب ناگاه مست به من بازخورد، در من آویخت. من کاردی بر مقتلِ او زدم، بر دست من کشته آمد. اکنون ودایعِ اسرار در چنین وقایع پیشِ دوستان نهند، توقّع دارم که این جیفه را زیر خاک کنی و دامن احوال مرا از لوثِ خون او پاک گردانی. پسر همچنان کرد. رفتند تا به درِ سرای دوستی که او دانست. حلقه بر زد، او بیرون آمد، سخن چنانکه تلقین رفته بود، تقریر کرد. جواب داد که خانه از زحمت عیال و اطفال بر ما تنگ است، جای نیابی که آن پنهان توان کرد و آنگه، همسایگانِ عیبگویِ عثرتجوی دارم همه به غمز و نمیمتِ من مشغول، از دستِ امکان من برنخیزد. از آنجا بازگشتند و هم بر آن شکل گرد خانهٔ چند دوست بر آمدند. هیچکس دست بر سینهٔ قبول نمیزد و تیرِ تمنّا به همه نشانها خطا میرفت. پدر گفت، آزمودم دوستان ترا و بدانستم که همه نقش دیوارِ اعتبارند و درختِ خارستانِ خیبت که نه شاخ آن میوهٔ منفعتی دارد که بدان دهان خوش کنند، نه برگ او سایهٔ راحتی افکنَد که خستگان بدو پناهند.
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ این آیت در شأن قومی آمد که به هجرت آمده بودند و موالاة داشتند با برادران به مکه در دارالشرک و ایشان دست میافکندند و در خبرها ایشان میگراییدند، ربّ العالمین ایشان را از آن نهی کرد و ایشان را بیم داد، گفت: وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ یا معشر المسلمین بعد نزول هذه الایة، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ای من یتولّی المشرک فهو مشرک لانّه رضی بشرکه. و قومی از مسلمانان در مکه بماندند، از بهر عیال خویش و پیوند که داشتند هجرت نکردند و میگفتند: اگر ما یکبارگی از فرزندان و خویشان خود ببریم صنایع و اسباب ما خراب شود و مالی که به کسب بهدست آوردهایم ضایع شود و فرزندان و کودکان ضعیف و بیکس بمانند، در شأن ایشان این آیت آمد: قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ. قرائت بوبکر از عاصم و عشیراتکم بالف است، و اقتراف اکتساب است: وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها ای اکتسبتموها، به مکه وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها ان یبقی علیکم فلا ینفق، و گفتهاند: وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها یعنی البنات الایامی اذا کسدن عند آبائهن و لم یخطبن.
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، الاقتراف الاکتساب، و الاعتمال ای: من یکتسب طاعة، نَزِدْ لَهُ فِیها، من الثواب حُسْناً، بالتضعیف. و قیل معناه، یثبت علی القلیل من الطاعة الکثیر من الثواب، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ، لمن اذنب شَکُورٌ لمن اطاع. و قیل غَفُورٌ، لذنوب آل رسول اللَّه شَکُورٌ لحسناتهم.
بنده خادم. عیسی حسینی فراهانی که یکی از بندگان حضرت است و پروردگان نعمت عمری در سده سدره مثال، برسوم چاکری اشتغال داشته چندان که اقتراف جرایم نموده بر اقتطاف مکارم فزوده و هر جا سزای نقمت گشته، جزای نعمت گرفته، خطاها کرده، عطاها برده، نعمت ها برده، خجلت ها گزیده که نه تعداد آن داند، نه تدبیر این تواند.