افتراس

معنی کلمه افتراس در لغت نامه دهخدا

افتراس. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شکار افکندن و شکستن و کوفتن استخوان گردن شکار را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صید کردن شیر شکار خود را و شکستن گردن آن را. ( از اقرب الموارد ). و گویند این فعل گفته نمی شود مگر در شیر. ( ناظم الاطباء ). «و قیل لایقال الافتراس الا فی الاسد و یقال اکل الذئب الشاة». ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فَرس. ( المصادر زوزنی ). دریدن. شکار کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || کشتن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). || بنشان دریافتن چیزی را. || سوار شدن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ).

معنی کلمه افتراس در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکار کردن . ۲ - با نشانه چیزی را دریافتن .

معنی کلمه افتراس در فرهنگ عمید

شکار افکندن، پاره کردن و درهم شکستن و دریدن شکار.

معنی کلمه افتراس در ویکی واژه

شکار کردن.
با نشانه چیزی را دریافتن.

جملاتی از کاربرد کلمه افتراس

از برق خنده سرزدکاین عین تهمتست وز رعد غو برآمد کاین محض افتراست
این کلیله و دمنه جمله افتراست ورنه کی با زاغ لک‌لک را مریست
و حکیم ثانی ابونصر فارابی که اکثر این مقالت منقول از اقوال و نکت اوست گوید: افاعی خادم عناصرند بالذات چه ایشان را در لسع حیوانات که موجب انحلال ترکیب ایشان است نفعی نیست، و سباع خادم اند بالعرض که غرض ایشان از افتراس نفع خویش است، و انحلال با عناصر به تبعیت لازم آید.
اسمش میرزا اسداللّه. مولد و منشاء ایشان قریهٔ شهر خواست مِنْمضافات اشرف البلاد اشرف و آن از معارف بلاد دار المرز مازندران است و جناب میرزا اباً عن جد از اعیان و اشراف آن قصبه بوده و به طریق موروث بعضی از قرای آنجا متعلق به او گشته. در بدو حال طالب تحصیل کمالات گردید. بعضی مطالب علمیه را در نزد علمای آن مملکت تحصیل کرده، بعد از آن از دارالمرز به عراق آمده سالها در عراق به تخصیص در اصفهان به کسب فضایل و خصایل پرداخت. مراتب عقلیه را در خدمت حکمای معاصرین پرداخت و چندی به غرض نفسانی به قدح صوفیه بعضی رسالات مترتب ساخت و این معنی به خاطر خواه و استعانت یکی از منکرین صاحب جاه صورت یافت و به حمایت و رعایت وی به محفل شهنشاهی شتافت. چون جرح وی این طایفه را محضاًللّه نبود و در این طریقه طریق غرض می‌پیمود، اطوار وی مطبوع و معقول عقلا نیفتاده و زبان به ملامت و تهدید وی گشاده. لهذا حضرت شاهنشاهی کتب وی را ضبط و از این عمل وی را مانع شدند. بالاخره در تبریز از کتب سلف و متقدمین از طبقهٔ حکماء و علماء و عرفا تتبع نموده و بعضی اخبار را با یکدیگر تطبیق فرموده. به مدلول آیهٔ وافی هدایه وَالَّذینَ جَاَهُدوا فِیْنَا لَنَهْدِیَّنهُمْسُبُلَنا حق بر وی ظاهر شده از عقاید سابق نادم گردید و مرحلهٔ بسیار در طلب اهل معرفت برید و به خدمت بعضی از عارفین زمان رسید و انابه پیشه گزید. غرض، صحبت و ملاقاتش مکرر اتفاق افتاده. فاضلی مجرد و حکیمی موحد است و معانی مذکوره مسطوره را خود به تفصیل بیان نمودو خواهشمند گردید که کیفیت حالش به همین تفصیل نوشته آید تا اگر بعد از این از بعضی نوشتجاتش ظاهر شود معلوم گردد که از روی اشتباه و غرض نوشته شده است بهتان و افتراست واز مشایخ علمای معاصرین به جناب شیخ احمد لحسوی و جناب میرزا ابوالقاسم شیرازی اظهار اخلاص می‌نمود. باری دو مثنوی منظوم فرموده. هر دو را فقیر دیده و این ابیات را گزیده:
نز افتراست شکوهٔ ما با جناب تو حاشا که بر جناب تو ما افترا زنیم
ور ز جالینوس این گفت افتراست پس جوابم بهر جالینوس نیست
عزم ار کنی به نیستی روبهان خصم آید به جسم نقش اسد جان افتراس
عشق مو را قوت زنجیر داد مور را عشق افتراس شیر داد
مرد را چون ممتلی شد از حسد کار افتراست بد مزاجان را قی افتد در مجالس از پری
و ظاهر الکرامات و صحیح الفراسات بود و اینچه امروز بعضی از مشبهه تعلق بدو کنند آن بر وی افتراست و موضوع و وی از آن جمله بری است.