اصول کافی
معنی کلمه اصول کافی در دانشنامه اسلامی
اصول کافی مهم ترین منبع شناخت باورهای شیعیان است که بارها به صورت مجزا از اصل کتاب کافی منتشر و ترجمه ها و شرح های متعددی نیز بر آن نوشته و منتشر شده است.
نویسنده کتاب ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی (م ۳۲۸ق) معروف به ثقة الاسلام کلینی است. وی از علما و محدثان دوره غیبت صغری است.
[ویکی اهل البیت] کتاب کافی کلینی از مهمترین کتابهای حدیثی شیعه و یکی از کتب اربعه حدیثی است . این کتاب از سه بخش جداگانه تشکیل شده است:
اصول کافی نام بخش نخست است که به جهت اهمیتن آن بارها به صورت جداگانه از کتاب کافی چاپ شده است.
[ویکی نور] اصول کافی (ترجمه آیت اللهی). اصول کافی از جمله ترجمه های فارسی کتاب شریف اصول کافی است که توسط سید مهدی آیت اللهی شیوا و روان ترجمه شده است.
مقدمه ای از مترجم، در ابتدای کتاب آمده است. وی در این مقدمه به انگیزه خویش از ترجمه این اثر گرانسنگ اشاره نموده است. از آنجا که کتاب کافی عالی ترین کتاب حدیث شیعی است که بسیار پربار و پرمحتوا بوده و از جایگاه ویژه ای برخوردار است و مورد استفاده بسیاری از دانش پژوهان و دلباختگان به فرهنگ غنی شیعی می باشد و خود وی مدت ها در تحقیقات و نوشتار خویش، از آن بهره برده و با اینکه این کتاب، توسط دانشمندانی ترجمه شده است، ولی مترجم در مراجعات خود به این نتیجه رسیده که ترجمه ها در پاره ای از موارد، بسیار سنگین و نارسا و نامفهوم بوده و بعضی اوقات توضیحات اضافی آورده شده که اگر روان و ساده ترجمه می شد، نیازی به این توضیحات نبود، از این رو با سفارشات و توصیه های مکرر دوستان، تصمیم گرفته است ترجمه ای ساده و روان از آن ارائه نماید که برای نسل جوان فرهیخته، قابل قبول و پذیرش باشد. در پاره ای از موارد که مطلبی نیاز به توضیح داشته در متن آورده شده است ...
کتاب حاضر، نتیجه چند سال تلاش بی وقفه ای است که انجام پذیرفته و دارای مزایایی است که به چند نکته از آن اشاره می شود:
در ابتدای کتاب، مقدمه ای از مترجم آورده شده که در آن، ضمن اشاره به مزایای ترجمه و اثر حاضر، کلینی و اثر وی معرفی شده اند ...
کتاب در چهار جلد تنظیم شده و فهرست مطالب هر جلد در ابتدای همان جلد آمده است.
متن اصلی اصول کافی در یک صفحه و ترجمه آن، در صفحه دیگر قرار گرفته است. برخی از روایات که نیاز به توضیح داشته، پس از ترجمه، توضیح داده شده است.
[ویکی نور] اصول کافی (ترجمه مصطفوی). ترجمه اصول کافی، تألیف ثقه الاسلام کلینی که توسط آقای حاج سید جواد مصطفوی، ترجمه و شرح گردیده است. وی این شرح را در سال 1344ق به زبان فارسی به پایان رسانیده است.
با توجه به مقدم بودن ترجمه کمره ای بر این ترجمه، مصطفوی از آن ترجمه اثر پذیرفته و حتی صفحه پردازی کتاب مصطفوی هم همانند کتاب کمره ای است. شرح مصطفوی، مختصرتر از کمره ای است و ترجمه وی روان تر و گویاتر. برابری این دو ترجمه، چنان است که گویی مترجم دوم، ترجمه پیشین را اصل قرار داده و آن را اصلاح و روان تر کرده و شرح هایی را که طولانی و زاید دیده، حذف و یا مختصرتر کرده است. البته شرح ترجمه دوم از فیض کاشانی نقل شده و گاه عین عبارات مجلسی است که مترجم پیشین در ترجمه اش آورده است.
متن عربی این کتاب با نسخه اصول کافی که جناب آقای علی اکبر غفاری با نسخه علامه مجلسی و شیخ حر عاملی اعلی الله مقامهما مقابله و تصحیح شده است.
کتاب حاضر با مقدمه ای از مترجم محترم درباره اهمیت و ارزش کتاب کافی و چرا این کتاب توسط ایشان نوشته شده، آغاز گردیده است. همچنین از شخصیت و آثار مؤلف، مطالبی عنوان گردیده است. بعد از مقدمه، کتاب اصول کافی آورده شده که در هر صفحه، بالای آن متن عربی و در پایین ترجمه و شرح آورده شده است.
مترجم می گوید: ترجمه کتاب حدیثی؛ مانند کتاب شریف کافی کار مشکلی است که بر اهل فن پوشیده نیست، خصوصا اگر مترجم در عین این که می خواهد مطالب متن را با تمام جزئیات و خصوصیات آن در قالب الفاظ فارسی بریزد، سعی و کوشش در روانی و سلیس بودن آن نیز داشته باشد، که راستی کار دشواری است، و این بنده تا آنجا که در خور وقت و حوصله ام بود به توفیق خدای منان تمام این جهات را در نظر گرفتم. ضمنا باید تذکر دهم که در شرح و توضیح احادیث بیشتر از کتاب مرآة العقول مجلسی(ره) و گاه نیز از کتاب وافی فیض(ره) استفاده، و در برخی جاها از کتاب دیگر اقتباس گردید: و به جز- چند جای معدود هر جا مطلبی از این کتاب ها نقل کردیم با نام بردن مؤلفین محترم مشخص شده است.
[ویکی نور] اصول کافی (ترجمه و شرح کمره ای). ترجمه اصول کافی، به زبان فارسی است که توسط محمدباقر کمره ای انجام شده است.
این اثر، در ذی قعده 1381، برابر با اردیبهشت 1341، از سوی انتشارات اسوه، بدون مقدمه و توضیحی از سوی ناشر و با حذف مقدمه مترجم طی شش جلد در قم تجدید چاپ شده است.
مترجم برای سه جلد از چهار جلد اثرش، مقدمه نوشته و در مقدمه جلد اول، از کلینی، حضور وی در بغداد، تألیف الکافی، دوران او، فرمانروایان سیاسی عصر او و کتاب الکافی و نقش آن و جایگاه اهل بیت علیهم السلام در تبلیغ دین، سخن گفته و امتیازات کتاب را برشمرده و از شرح ها و تعلیقه ها و حواشی و ترجمه ها و غرائب حدیث و از جمله دو ترجمه تحفة الاولیاء و الصافی یاد کرده است.
ترجمه کمره ای؛ شامل شرح پاره ای از احادیث است که به تشخیص مترجم، با استفاده از شروح الکافی، به خصوص مرآة العقول علّامه مجلسی انجام گرفته است.
در این چاپ، در هر جلد ابتدا متن عربی در صفحه ی سمت راست، و ترجمه ی فارسی در صفحه ی سمت چپ قرار گرفته است و در پایان کتاب شرح مطالبی که مورد نیاز بوده، طبق شماره هایی که در برای ترجمه ی هر حدیث آورده شده، آمده است.
جلد اول، شرح و ترجمه ی کتاب عقل و جهل، فضل علم و کتاب توحید. جلد دوم، شرح و ترجمه ی باب الحجه. جلد سوم، شرح و ترجمه ی تتمه ی کتاب حجه. جلد چهارم، شرح و ترجمه ی کتاب ایمان و کفر. جلد پنجم، ادامه شرح و ترجمه ی کتاب ایمان و کفر. جلد ششم، شرح و ترجمه ی کتاب دعا، عشرت و کتاب فضل قرآن می باشد.
معنی کلمه اصول کافی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اصول کافی
در خلالِ دورهٔ سفارت موسوم به غیبت صُغریٰ (۲۶۰–۳۲۹ ه.ق/۸۷۴–۹۴۱ م) فُقَها و مُبلّغان، آثاری بر اساسِ اطلاعات کتبِ پیشین و فعالیتهای سازمان وکالت نوشتهاند که اطلاعاتشان در کُتُبِ تاریخیِ این دوره یافت نمیشود. ابراهیم بن اسحاق نَهاوندی (و. ۲۸۶ ه.ق/۸۹۹ م) که مدّعیِ نیابتِ امام دوازدهم بود کتابی در موضوع غیبت نوشت. عبدالله بن جعفر حِمْیَری (و. بعد از ۲۹۳ ه.ق/۹۰۵ م) که خود کارگزارِ امامان دهم و یازدهم و نُوّابِ اول و دوم بود کتاب اَلغیبةُ و الْحَیْرَة را نوشت. ابن بابِوَیْه — پدر شیخ صَدوق — (و. ۳۲۹ ه.ق/۹۴۰ م) کتاب اَلْاِمامَةُ و التَّبصِرَةُ مِنُ الْحَیرَة و کُلِیْنی (و. ۳۲۹ ه.ق/۹۴۰ م) بخش عمدهای از کتاب حُجَّتِ اصول کافی را به غیبت اختصاص داد.
بنا بر مشهور ملاصدرا در سال ۱۰۵۰ قمری (۱۶۴۰ میلادی) درگذشته است، اما مطابق یادداشتهای نوه او به نام محمد علمالهدی (فرزند فیض کاشانی)، سال صحیح درگذشت وی ۱۰۴۵ قمری (۱۶۳۵ میلادی) بوده است، و گسست ناگهانی و ناقص ماندن برخی نوشتههای وی مانند تفسیر قرآن و شرح اصول کافی از (شیخ کلینی) در حدود سال ۱۰۴۴ قمری (۱۶۳۴ میلادی)، تاییدکننده این ادعاست.
ذکر لسان بر سه قسم است: جهر و سر و وسط بینهما. ظاهر از آیهٔ اول استعمال نمودن نفس و اعضا و جوارح را بر صدور افعال مقررهٔ معینه از جانب صاحب شریعت(ص). ابن فهد حلی در عدّة الداعی میفرماید: به تحقیق دانستی فضل دعاو ذکر را و دانستی که افضل از هر یک کدام است از جهر و سر. و آنچه سر است افضل است از جهر به هفتاد مرتبه. روایت ذراره قال: لاتَکْتُبُ المَلائِکَةُ الّا مَا سُمِعَ وقالَ اللّهُ تَعالَی وَاذْکُرْرَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وخِیْفَةً فلا یَعْلَمُ ثَوابَ ذالک الذِّکْرِ فی نَفْسِ الرَّجُلِ غَیْرُ اللهِ لِعَظَمَتِهِ ایمایی است به قسم ثالث از ذکر، غیر از دو قسم که جهر و سر است و آن قسم ثالث آن است که مرد در نفس خود ذکر نماید به وضعی که نداند آن را مگر حق سبحانه تعالی. و بعد از آن بدان که غیر از این اقسام، قسم رابعی میباشد از ذکر و آن یاد نمودن اللّه تعالی است در نزد اوامر و نواهی و به جا آوردن اوامر و ترک نمودن نواهی. و از آنکه او را حاضر داند. در این صورت ابن فهد ذکر لسان را دو قسم شمرد: جهراً و سراً. پس آنچه از آیهٔ اول، ظاهر شده، ذکر لسان سه مرتبه است جَهْراً و سِرّاً وَالْواسِطَةُ بَیْنَهُما. پس باز ذکر واسطه رادر تحت یکی از جهر یا سر شمرد و آن قسم ثالث که قرار دادن است که در نفس گفته شود که خود نشنود و آن ذکر خفی معمول بین المشایخ است و آن اقرب به اخلاص و ابعد از ریاست، و مدح فرمود حق تعالی زکریا را از نادَی رَبَّهُ نِداءً خَفِّیاً. در اصول کافی به اسنادش آمده قالَ امیرُ المؤمِنینَ مَنْذَکَرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بِالسِّرِّ فَقَدْذَکَرَ اللّهَ کثیراً إنَّ المُنافِقینَ تَذْکُرُونَ اللّهَ علانِیةً و لایَذْکُرُونَ فی السِّرِّ فَقَالَ اللّهُ یُراؤُنَ النّاسَ وَلایَذْکُرُونَ اللّهَ الا قلیلاً و در عدة الداعی: قالَ رَسُولُ اللّه لابی ذَرٍّ اذْکُر اللّهَ ذِکْراً خامِلاً قالَ مَا الخامِلُ قالَ الخَفیُّ و در مناجات حضرت سید سجاد است که: وآنِسْنَا بِذِکْرِ الخَفیِّ والف و لام در این دو موضع الف و لام عهد است و احتمال اقرب آن است که مراد از خفی، خفی معهود بین المشایخ است زیرا که در حدیث اول مخاطب ابوذر است و این بعید است که او ذکر سرّ نمیکرده باشد تا محتاج به این امر بود و مناجات حضرت که آنِسْنَا فرموده، بعید است که ذکر سر نداشته باشد تا طلب کند آن را. چون ذکر خفی بر نفس صعوبت دارد، آن حضرت فرمود: آنس، و رفع صعوبت آن را میطلبد. و در اثبات افضلیّت ذکر خفی که عبارت از ذکر قلبی بوده باشد، بر سایر اقسام ذکر، براهین عقلیّه و نقلیّه بی حساب است و تمام عرفا این طریقه را داشتهاند و در نظم و نثر خود اشارت کرده، کما قال الحافظ:
و این کلامی است طویل الذیل، مشتمل بر صفات اهل ذکر و معرفت و در اواخر این حدیث اشاره میفرماید که ایشان در حقیقت در آخرتند و میبینند غیر از آنچه مردمان میبینند و اطلاع بر احوال پوشیده و امور برزخ و اموات و قیامت و غیرهم دارند. و در اصول کافی از حضرت صادقؑحدیثی نقل میکند در تمجید اهل ذکر که ابتدای آن این است: مَامِنْشَیءٍ إلّا وَلَهُ حَدُّ یَنْتَهِی الیهِ إلّا ذِکْرَ اللّهِ فَلَیْسَ لَهُ حَدٌّ الی آخر الحدیث و گفته است شیخ زین الدین عاملی در مُنیة المرید ین عَنْرَسُولِ اللّهِ قالَ إذا مَرَرْتُمْفی رِیاضِ الجنّةِ فَارْتَعُوا قالُوا یا رسولَ اللّهِ ما رِیاضُ الجنّةِ قالَ هِی حَلَقُ الذِّکْرِ فإنَّ لِلّهِ تَعالی سَیّاراتٌ مِنَ المَلائِکَةِ یَطْلُبُونَ حَلَقَ الذِّکْرِ فإذا اَتَوا عَلَیْهِمْفَیَحُفُّوا بِهِمْ.
در کتاب اصول کافی در باب «امام در چه زمانی میداند امام است» آمدهاست که موسی کاظم امانت سربهمهری به ام احمد سپرد و گفت بعد از مرگ من هر کس از فرزندان من در طلب این امانت آمد خلیفه و جانشین من است. با او بیعت نما که جز خدا کسی خبر از این امانت ندارد. بعد از کشتهشدن موسی، علی بن موسی به نزد ام احمد آمد و امانت پدر را طلبید. ام احمد به گریه افتاد و دانست که موسی کشته شده. پس امانت را بر حسب وصیت همسرش به وی داد و با او به عنوان امام هشتم شیعیان بیعت کرد.
کلینی خمس و فَیء و انفال را در فروع کافی ذکر نمیکند، بلکه در اصول کافی آوردهاست ولی زکات را در فروع کافی مورد بحث قرار میدهد.
خمینی در مصاحبهای در دی ماه ۱۳۵۷ با حسنین هیکل، در خصوص منابعی که بر تفکر وی مؤثر بودهاند بهطور خاص از در منابع روایی از اصول کافی، در کتب فلسفی از اسفار اربعه ملاصدرا و در منابع فقهی از جواهر الکلام یاد میکند. در نقلی دیگر وی میگوید «انقلاب اسلامی را دو کتاب شکل دادهاست: اسفار اربعه صدرالمتألهین و جواهرالکلام نجفی.»
بخشی از کتاب: هرگز امتی، ملتی، گروهی، جمعیتی به مقام قداست یعنی به مقامی که بشود آن ملت را تقدیس و تمجید کرد و مقام افتخار نخواهد رسید مگر این که در آن ملت کار به آنجا برسد که ضعیف در مقابل قوی بایستد و بدون آنکه تعتعه و لکنتی به زبانش بیفتد حق خودش را از قوی مطالبه کند. این جمله هم در نهج البلاغه و هم در اصول کافی است.