( آرام دادن ) آرام دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) تقریر. ( مجمل اللغه ). || تسکین. || تأمین. رَفْو. دل دادن : خورش ساز و آرامشان ده بخورد نشاید جز این چاره ای نیز کرد.فردوسی.و باز بسیستان آمد...پس از آنکه آن ناحیت را آرام داد. ( تاریخ سیستان ). || اطمینان دادن. قرار دادن : بدینسان پیامش ز بهرام ده دلش را به برگشتن آرام ده.فردوسی.
معنی کلمه آرام دادن در فرهنگ فارسی
( آرام دادن ) ( مصدر ) ۱- تسکین دادن تسلی دادن . ۲ - ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت . ۳ - اطمینان دادن مطمئن ساختن . ۴ - مسکن دادن منزل دادن . تقریر
معنی کلمه آرام دادن در ویکی واژه
آرامدادن (قدیمی): آرامش بخشیدن، راحت کردن. ایشان را به سماع آرام دادندی. «احمدجام»
جملاتی از کاربرد کلمه آرام دادن
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ میگوید: این قصّه که رفت و این شرح که دادیم درین آیت عبرت نمودنی است مردمان را و تعزیت کردن، و دلها را آرام دادن، و از عواقب نشان دادن. و اگر خواهی «هذا» اشارت به قرآن نهی. و متّقیان در آخر آیت متّقیان امت محمد (ص) اند علی الخصوص. یعنی که این قرآن ایشان را روشنایی است و راه نمونی، بیان من العمایة، و هدی من الضّلالة، و موعظة من الجهالة لامّة محمّد خاصّة.
و دیگر حکمت اندر تالیف شریعت بظاهرهای مخالف آن بود که چون پیغامبران علیهم السلام مرین خلق را مخالف یافتند اندر طبایع ایشان و نفوس مردمان فریشتگان بودند اندر حد قوت و بظاهر اندر فعل دیوان بودند، ایشان علیهم السلام شریعت را همچنان نهادند بظاهر همه مخالف و مانند سخن بیهوشان و بباطن راه نمای سوی فریشتگی، تا چون شریعت مانند خلق آمد آن مانندی که میان شرایع و میان خلق اوفتاد اندرین روی که گفتیم خلق بر آن قرار گرفت بر مثال طلسمها که دانایان کرده اند اندر شهرها از بهر زیان گزندگان از پشه و مار و کژدم و جز آن و هر طلسمی که بکرده اند صورتی کرده اند از آهن یا از مس یا جز آن مانند مار یا پشه یا کژدم یا جز آن، مران نوع گزنده را بدان صورت که اندران شهر نهاده اند بسته کرده اند و آن گزندگان بر آن صورت آرمیده اند، و رنج از شهر برخاسته است چنانک بشهر مرو پشه نباشد و وقتی از دیوار کهن دژ مرو برجی فرود آمد وزان برج خنبره یی بیرون آمد اندرو پشه رویین نهاده چون مر آنرا بیرون کردند پشه بشهر اندر آمد و مردمان را رنجه کرد، و بشام شهریست مر آنرا معزه النعمان خوانند، چون از حلب سوی طرابلس روی بر راه «معره» است و چون از دروازه شهر اندر شوی بر راه ستونی سنگین است بر پای کرده بلند بر سر آن ستون صورت کژدمی است بزرگ از سنگ تراشیده و مر آن صورت را بر سر آن ستون استوار کرده مر آنرا دیدم گفتند مردمان آن شهر «که این طلسمی است کز قدیم باز اینجا نهاده است و بدین شهر کسی کژدم ندید است، و اگر از بیرون شهر کژدمی بگیرد و بشهر اندر آرد و رها کند آن کژدم تا از شهر بیرون نشود نیارامد، پس پیغامبران علیهم السلام مر شریعت را برابر فساد کن ساختند، تا فساد مفسدان را بشریعت از خلق بازداشتند و ایشان را آرام دادند،وگرنه چنین کردندی جاهلان امت مر دانایان را تباه کردندی و فساد عالم بودی از آن و این سیاستی نیکو بود از پیامبران علیهم السلام مر امت را و شریعت اندر میان خلق امروز بر مثال آن صورت است که فساد بدان صورت از خلق بریده شده است.
به مهربانی گرمش ساخت و به چرب زبانی نرم، راز نوازش راند و ساز سازش نواخت. پس از رام کردن و از رمیدن آرام دادن بی آنکه از اسب و استرهای برده لاشه ستوری باز دهد و از سیم و زرهای خورده به توشه راهش برگ و سازی نهد از صفاهان روانه ری کرد و بوسه اندیش فرگاه سپهر درگاه کی. مگر میرزا عبدالحسین و دیگر رنجیدگان را به دم دمه های سنجیده از این رم رامش سوز آرامی آرد و به ریوهای مردم فریب و دستان های خرد پرداز دست بسته دامی گذارد، اینک در کار گفت و شنودند و بر هنجار بست و گشود از وی فزون گفتن است و از اینان کم شنفتن. مارگزیده را ریسمان رنگین چنبر برغمان است و تاخت رسیده را چاوش کاروانی قلاور ترکمان، شعر: