آمودن

معنی کلمه آمودن در لغت نامه دهخدا

( آمودن ) آمودن. [ دَ] ( مص ) آمیختن. درهم کردن. آمیخته شدن :
فسونی چند با خواهش برآمود
فسون کردن ببابل کی کند سود؟نظامی.|| ترصیع. درنشاندن ، چنانکه گوهری را :
در آمودن آن همایون بنا
نماند ایچ باقی بگنجینه ها.دقیقی. || بسلک درآوردن. منسلک کردن. نخ کردن. بتار و به نخ کشیدن گوهرها و مهره ها و مانند آن. گوهرکش کردن :
برآموده چون نرگس و مشک بید
بموی سیه مهره های سپید.نظامی.برآموده گوهر بمشکین کمند
فروهشته بر گوهرآگین پرند.نظامی.سرآغوشی برآموده بگوهر
برسم چینیان افکنده بر سر.نظامی.دو خرگه داشتی خسرومهیا
برآموده بگوهر چون ثریا.نظامی.چون حرز تواَم حمایل آمود...نظامی. || آراسته شدن. ( برهان ). || آراستن. زینت کردن با :
گفت مشاطه راکه خلد آرای
یعنی آن لعبت چگل آمای.عمعق.گذارنده صراف گوهرفروش
سخن را بگوهر برآموده گوش.نظامی.- برآموده شدن ؛ آراسته و ساخته شدن :
دگرباره در جنبش آمد نشاط
برآموده شد خسروانی بساط.امیرخسرو. || مهیا، معد، آماده کردن. آراستن کاری را :
گرانمایه سپاهی داشت فرمود
به استقبال شهزاده برآمود.فخرالدین ابوالمعالی. || پر کردن. مملو ساختن. ( برهان ). وفرهنگها بیت ذیل را شاهد این معنی آورده اند :
گزارنده صراف گوهرفروش
سخن را بگوهر برآموده گوش.نظامی.و این غلط است ، چه کلمه در این جاآراسته و مزین است.
اسم مصدر و مصدر دوم آن آزمایش است : آمودم ، آمای.

معنی کلمه آمودن در فرهنگ معین

( آمودن ) (دَ ) (مص م . ) ۱ - ساختن ، آراستن . ۲ - جادادن گوهر در انگشتر. ۳ - به نخ کشیدن گوهرها و مهره ها. ۴ - زینت دادن . ۵ - آماده .

معنی کلمه آمودن در فرهنگ عمید

( آمودن ) ۱. ساختن.
۲. آراستن: در آمودن آن همایون بنا / نماند ایچ باقی به گنجینه ها (دقیقی: ۱۱۳ ).
۳. در رشته کشیدن.
۴. آماده کردن.
۵. آمیختن، درهم کردن.
۶. (مصدر لازم ) آراسته شدن.
۷. آمیخته شدن.

معنی کلمه آمودن در فرهنگ فارسی

( آمودن ) ۱ - ( مصدر ) آمیختن در هم کردن . ۲ - ترصیع در نشاندن چنانکه گوهریرا در انگشتری . ۳ - بسلک در آوردن بنخ کشیدن گوهرها و مهره ها. ۴ - آراستن زینت کردن . ۵ - مهیا کردن آماده کردن . ۶ - ( مصدر ) آمیخته شدن .۷- آراسته شدن .

معنی کلمه آمودن در ویکی واژه

(قدیم): آراستن، زینت دادن. ساختن یا گرفتن چیزی یا مهیا کردن کسی یا چیزی برای انجام کاری در آینده؛ آماده کردن. سیستم عامل رایانه‌ام را برای توسعه نرم‌افزار آمودم.
افزودن چیزی به یک شی یا مکان، بویژه به عنوان تزیین. میزشان را با چند شاخه گل رز آموده بودند. خودروی عروسی را با چند شاخه گل آمود.
(برنامه‌نویسی): افزودن عملکردهایی به یه تابع یا متد. در پایتون برای آمودن یک تابع از نویسه‌ی استفاده می‌شود.
برآمودن؛ به نخ کشیدن گوهرها و مهره‌ها، تزئین کردن، آماده کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه آمودن

چند گویای بی‌خبر بودن؟ دیده در بسته در بر آمودن‌؟
نفس ز آبله های دلم برآرد سر چنان که رشته در آمودن از گهر گذرد
به عنبر سودنش بر گوشه تاج به عقد آمودنش بر تخته عاج
حاصلی نیست زین در آمودن جز به پیمانه باد پیمودن
از من این اشک چو پروین ریختن وز مهوشان گوش و گردن را بلعل و در برآمودن چو شمع
شه از گوهرافشانِ آن کانِ گنج ز گوهر برآمودن آمد به رنج
برگ نسرین به گوهر آمودن شاخ سوسن به توتیا سودن