جا دادن

معنی کلمه جا دادن در لغت نامه دهخدا

جا دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نهادن چیزی را در جائی. هشتن. مقام دادن. وضع کردن. نصب کردن. منصوب کردن.

معنی کلمه جا دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- نهادن چیزیرا در جایی هشتن . ۲- نصب کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه جا دادن

چو من ببرم در آیم برای جا دادن تو برمخیز که پروانه جا نمی خواهد
میهمان را به لب آب روان، جا دادن سر او تشنه بریدن، ز قفا یعنی چه
فیلیپ لیبرمن، دانشمندِ علوم شناختی، در سال ۱۹۷۱ تلاش کرد مسیر صوتی نئاندرتال‌ها را بازسازی کند و به این نتیجه رسید که به دلیل اندازهٔ بزرگ دهان و اندازهٔ کوچک حفرهٔ حلق (طبق بازسازی او)، شبیه به نوزادان بوده و بنابراین نئاندرتال‌ها قادر به ایجاد طیف وسیعی از صداهای گفتاری نبوده‌اند؛ نتیجتاً نیازی به حنجرهٔ پایین‌آمده برای جا دادن کل زبان در دهان نداشتند (حنجرهٔ نوزاد با افزایش سن پایین می‌رود). فیلیپ لیبرمن گفت نئاندرتال‌ها از نظر آناتومیکی قادر به تولید صداهای