ستهنده

معنی کلمه ستهنده در لغت نامه دهخدا

ستهنده. [ س ِ ت ِ هََدَ / دِ ] ( نف ) لجوج. معاند. ( دهار ). ستیزنده. ( دانشنامه علایی ). ستیزه کننده و جنگجو و مبرم. ( ناظم الاطباء ). ستیزه نماینده. عربده جو. ( آنندراج ) : و اگر کسی با تو بستهد بخاموشی آن ستهنده را به نشان و جواب احمقان خاموشی دان. ( قابوسنامه ص 32 ).

معنی کلمه ستهنده در فرهنگ معین

(س تِ هَ دَ یا دِ ) (ص فا. ) ستیزه - کننده ، جدال کننده .

معنی کلمه ستهنده در فرهنگ فارسی

ستیزه کننده جدال کننده .

معنی کلمه ستهنده در ویکی واژه

ستیزه - کننده، جدال کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه ستهنده

پس تا بتوانی از نیکی کردن میاسای و خود را به نکوکاری به مردمان نمای و چون نمودی به خلاف نموده مباش و به زفان دیگری مگوی و به دل دیگر مدار، تا گندم‌نمایِ جو‌فروش نباشی و اندر همه کارها داد از خود بده که هرکه داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد و اگر غم و شادیت بود غم و شادی با آن کسی گوی که او را تیمار غم و شادی تو بود و اثر غم و شادی پیش مردمان پیدا مکن و به هر نیک و بد زود شادمان و زود اندوه‌گین مشو، که این فعل کودکان باشد و بکوش تا به هر محال از حال خویش نکردی که بزرگان به هر حق و باطل از جای خویش بنشوند و هر شادی که بازگشت آن به غم باشد آن را شادی مشمر و هر غمی که بازگشت آن به شادی‌ست آن را به غم مشمر و به وقت نومیدی اومیدوارتر باش و نومیدی در اومید بسته دان و اومید را در نومیدی و حاصل همه کارهای جهان بر گذشتن دان و تا تو باشی حق را منکر مشو و اگر کسی با تو بستهد به خاموشی آن ستهنده را بنشان و جواب احمقان خاموشی دان؛ اما رنج هیچ کس ضایع مگردان و همه کس را بسزا حق بشناس، خاصه حق قرابات خویش را و چندانک طاقت باشد با ایشان نکویی کن و پیران قبیلهٔ خویش را حرمت دار، چنانک رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم گفت: الشیخ فی قومه کالنبی فی امته، ولکن به ایشان مولع مباش، تا هم چنانک هنر ایشان می‌بینی عیب نیز بتوانی دیدن و اگر از بیگانه ناایمن گردی زود خود را از وی به مقدار ناایمنی ایمن گردان و بر ناایمن به‌گمان ایمن مباش، که زهر به گمان خوردن از دانایی نباشد و به هنر خود غره مشو و اگر به بی‌خردی و بی‌هنری نان بدست توانی آوردن بی‌خرد و بی‌هنر باش و اگر نه هنر آموز و از آموختن و سخن نیک شنودن ننگ مدار تا از ننگ برسته باشی و نیک بنگر به نیک و بد و عیب و هنر مردمان و بشناس که نفع و ضرر ایشان و سود و زیان ایشان از چیست و تا کجاست و منفعت خویش از آن میان بجوی و پرس که چه چیزهاست که مردم را به زیان نزدیک کند، از آن دور باش و بدآن نزدیک باش که مردم را به منفعت نزدیک گرداند و تن خویش را بعث کن به فرهنگ و هنر آموختن، چیزی که ندانی بیآموزی و این ترا بدو چیز حاصل شود: یا بکار بستن آن چیز که {دانی}، یا به آموختن آن چیز که ندانی.