ستهنده
معنی کلمه ستهنده در فرهنگ معین
معنی کلمه ستهنده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ستهنده در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ستهنده
پس تا بتوانی از نیکی کردن میاسای و خود را به نکوکاری به مردمان نمای و چون نمودی به خلاف نموده مباش و به زفان دیگری مگوی و به دل دیگر مدار، تا گندمنمایِ جوفروش نباشی و اندر همه کارها داد از خود بده که هرکه داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد و اگر غم و شادیت بود غم و شادی با آن کسی گوی که او را تیمار غم و شادی تو بود و اثر غم و شادی پیش مردمان پیدا مکن و به هر نیک و بد زود شادمان و زود اندوهگین مشو، که این فعل کودکان باشد و بکوش تا به هر محال از حال خویش نکردی که بزرگان به هر حق و باطل از جای خویش بنشوند و هر شادی که بازگشت آن به غم باشد آن را شادی مشمر و هر غمی که بازگشت آن به شادیست آن را به غم مشمر و به وقت نومیدی اومیدوارتر باش و نومیدی در اومید بسته دان و اومید را در نومیدی و حاصل همه کارهای جهان بر گذشتن دان و تا تو باشی حق را منکر مشو و اگر کسی با تو بستهد به خاموشی آن ستهنده را بنشان و جواب احمقان خاموشی دان؛ اما رنج هیچ کس ضایع مگردان و همه کس را بسزا حق بشناس، خاصه حق قرابات خویش را و چندانک طاقت باشد با ایشان نکویی کن و پیران قبیلهٔ خویش را حرمت دار، چنانک رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم گفت: الشیخ فی قومه کالنبی فی امته، ولکن به ایشان مولع مباش، تا هم چنانک هنر ایشان میبینی عیب نیز بتوانی دیدن و اگر از بیگانه ناایمن گردی زود خود را از وی به مقدار ناایمنی ایمن گردان و بر ناایمن بهگمان ایمن مباش، که زهر به گمان خوردن از دانایی نباشد و به هنر خود غره مشو و اگر به بیخردی و بیهنری نان بدست توانی آوردن بیخرد و بیهنر باش و اگر نه هنر آموز و از آموختن و سخن نیک شنودن ننگ مدار تا از ننگ برسته باشی و نیک بنگر به نیک و بد و عیب و هنر مردمان و بشناس که نفع و ضرر ایشان و سود و زیان ایشان از چیست و تا کجاست و منفعت خویش از آن میان بجوی و پرس که چه چیزهاست که مردم را به زیان نزدیک کند، از آن دور باش و بدآن نزدیک باش که مردم را به منفعت نزدیک گرداند و تن خویش را بعث کن به فرهنگ و هنر آموختن، چیزی که ندانی بیآموزی و این ترا بدو چیز حاصل شود: یا بکار بستن آن چیز که {دانی}، یا به آموختن آن چیز که ندانی.