تفتین

معنی کلمه تفتین در لغت نامه دهخدا

تفتین. [ ت َ ] ( ع مص ) به فتنه افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). در فتنه افگندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فتنه و آشوب برانگیختن و هنگامه و غوغا برپا نمودن و برآغالالیدن. ( ازناظم الاطباء ).

معنی کلمه تفتین در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) آشوب کردن ، فتنه انداختن .

معنی کلمه تفتین در فرهنگ عمید

فتنه انگیختن، فتنه افکندن، آشوب کردن، فتنه برپا کردن.

معنی کلمه تفتین در ویکی واژه

آشوب کردن، فتنه انداختن.

جملاتی از کاربرد کلمه تفتین

میان عقل و جنون داده عشق او پدید میان چشم و نظرکرده حسن او تفتین
ای فتنه ولایت کل بر کن از باغ کون ریشه تفتین را
ددگانش دده و غول بیابان اغول است روز و شب در پی تفتین و فساد و چغل است
به جرم اینکه، تو در شهر کرده‌ای تفتین
و قیل معنی قوله کُونُوا رَبَّانِیِّینَ ای متخصّصین باللّه غیر ملتفتین الی الوسائط، کأبی بکر لمّا قال حین مات النّبی (ص) و اضطربت اسرار عامة الناس: «من کان یعبد محمّدا (ص) فانّ محمّدا قد مات، و من کان یعبد اللَّه فانّ اللَّه تعالی حیّ لا یموت».
زره سازد ز آب برکه باد و می‌نپاید بس که در هر خرگهی روشن بود نیران تفتینش
دربارهٔ اذینه در لغت‌نامه دهخدا چنین آمده‌است که: اذینه. [اُ ذَن َ] (اِخ) ابن سمیدع. نام یکی از ملوک عمالقه شوهر زنوبیا (یا زینب) و او در اواسط مائهٔ سوم حکمران تدمر بود؛ و با مدد رومیان دو بار بر سپاهیان شاپور ذوالأکتاف (درست آن شاپور یکم است نه شاپور ذوالاکتاف) غالب آمد و سپس به تحریک زن خویش زنوبیا به رومیان اعلان جنگ کرد و هم باز به تفتین زنوبیا بدست پسر یا خال او به قتل رسید. (از قاموس الأعلام ترکی).
عشوه و تفتین و غمازی و شوخی‌های زشت در لوای شوخ‌چشمی نقل هر محضر نبود