تحنن
معنی کلمه تحنن در فرهنگ معین
معنی کلمه تحنن در فرهنگ عمید
۲. به طرب آمدن.
معنی کلمه تحنن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تحنن در ویکی واژه
آرزومند شدن.
جملاتی از کاربرد کلمه تحنن
فروزد شعله قهر ایزدی را ز آه خود به تسبیح و تحنن
مقیم همچو نگین شو به حلقه عشاق که غیر حلقه عشاق جمله ممتحنند
نقرگان فلک چو صورت زر بر بساط جلال ممتحنند
کانه قال تحنن مرّة بعد اخری، و مثله فی التثنیة «لبیک و سعدیک» ای اقامة بامرک بعد اقامة، و اسعادا لک بعد اسعاد.
در بروی تو ساجد و متذکر بر در کوی تو خاضع و متحنن
پای از آستانه در میانه نهادم، تختی دیدم لطیف و برنائی ظریف بر وی نشسته، مدهوش و خاموش متحنن و متفکر و متحیر و متغیر، دیده از وی ترفع اصالت میدید و بدماغ از وی تضوع ایالت می رسید، قدم در قید و انکال و دست در سلسله و اغلال، اشکی چون مروارید بر عارض کهربا میبارید و این چند بیت دل گداز بآواز نرم و بتازی گرم می گفت:
حکایت کرد مرا دوستی که در گفتار امین بود و بر اسرار متین، که وقتی از سفر حجاز بخطه طراز بازمیگشتم و منازل و مراحل بقدم حرص می نوشتم، چنانکه عادت باز آیندگان خانه و متحننان آشیانه است گام در گام بسته و صبح با شام پیوسته.