تضوع

معنی کلمه تضوع در لغت نامه دهخدا

تضوع. [ت َ ض َوْ وُ ] ( ع مص ) جنبیدن نافه و دمیدن بوی آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آماده گریستن گشتن کودک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گشادن چوزه هر دو بازو را پیش مادر تا خورش دهد او را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ کردن ضُوَع. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه تضوع در فرهنگ معین

(تَ ضَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دمیدن ، بوی پراکندن .

معنی کلمه تضوع در فرهنگ فارسی

( مصدر ) دمیدن بوی دادن بوی پراکندن .

معنی کلمه تضوع در ویکی واژه

دمیدن، بوی پراکندن.

جملاتی از کاربرد کلمه تضوع

غداه استعار و احلبة الملک فاعبدوا عراة و عرف المسک لا یتضوع
آتت زائرا ما خامر الطیب ثوبها و کالمسک من ارادنها یتضوع