بازنشاندن

معنی کلمه بازنشاندن در لغت نامه دهخدا

بازنشاندن. [ ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) نشاندن. جلوس دادن.
- باز جای نشاندن ؛ بجای اول نشاندن. بحال اول باز گرداندن : و ملک الروم را بگرفت پس آزاد کرد و بازجای نشاند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 94 ).
|| محبوس کردن. توقیف کردن : تا به هرات رسیدیم و برادر ما را جائی بازنشاندند و اولیاء و حشم و جمله اعیان لشکر بخدمت درگاه پیوستند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324 ). || فرونشاندن و خاموش کردن فتنه یا حریق و به مجاز تسکین دادن درد : تا مردمان آب بر روی او زدند و بازنشاندند. ( سندبادنامه ص 268 ).
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم.سعدی.

معنی کلمه بازنشاندن در فرهنگ عمید

۱. نشاندن.
۲. وادار به نشستن کردن.
۳. فرونشاندن.
۴. خاموش کردن فتنه یا آتش.

معنی کلمه بازنشاندن در فرهنگ فارسی

نشاندن جلوس کردن

معنی کلمه بازنشاندن در فرهنگستان زبان و ادب

{reset} [مهندسی مخابرات] بازگرداندن حافظه یا دستگاه یا مرحله ای به حالتی ازپیش تعیین شده

جملاتی از کاربرد کلمه بازنشاندن

و حال وی بر آن منزلت بماند تا ما بهرات رسیدیم و برادر ما را جایی بازنشاندند و اولیا و حشم و جمله لشکر بخدمت درگاه ما پیوستند، و کارها این مرد می‌برگزارد و پدریان منخزل‌ بودند و منحرف‌ تا کار وی بدان درجه رسید که از وزارت‌ ترفّع مینمود.
و یحیی بن معاذ رحمهم الله گوید، «دینار و درم کژدم است. دست به وی مبرید تا افسون وی بندانید، اگرنه زهر وی تو را هلاک کند». گفتند، «افسون وی چیست؟» گفت، «دخلی از حلال بود و خرجی به حق». و مسلمه بن عبدالملک اندر نزدیک عمر بن عبدالعزیز شد وقت وفات وی و گفت، «یا امیر المومنین! کاری بکردی که هیچ کس نکرده است. سیزده فرزند داری و ایشان را درمی و دیناری بنگذاشتی». گفت، «مرا راست باز نشانید». وی را بازنشاندند. گفت، «ملک ایشان را به دیگری ندادم و ملک دیگری به ایشان ندادم. و فرزندان من از دو بیرون نه اند: یا شایسته و مطیع باشند یا ناشایسته. آن که شایسته و مطیع حق سبحانه و تعالی باشد، وی را خود حق سبحانه و تعالی بسنده است و اگر ناشایسته است به هر صفت که افتد باک ندارم».